«زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و تلاش برای جامعه‌سازی اسلامی» در گفت‌وشنود با دکتر سیدمحمدمهدی جعفری

او در تمامی ادوار مبارزات، استقلال خویش را حفظ کرد

دکتر سیدمحمدمهدی جعفری، در زمره یاران دیرین و نزدیکِ زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمود طالقانی به‌شمار می‌آید. او علاوه بر این، در تدوین و انتشار تفسیر «پرتوی از قرآن» نیز، نقشی شاخص داشته است. جعفری در گفت‌وشنود پی‌آمده، به بازگویی پاره‌ای از تحلیل‌ها و خاطرات خویش، از تلاش آن بزرگ برای جامعه‌سازی اسلامی پرداخته است
او در تمامی ادوار مبارزات، استقلال خویش را حفظ کرد
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
شما به دلیل آشنایی دیرینه با زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و به‌ویژه همکاری نزدیک در تدوین تفسیر «پرتوی از قرآن»، عمق و گستره اندیشه مبارزاتی آن بزرگ را به‌خوبی می‌شناسید. به نظر شما، «انقلاب» از نگاه  آن مرحوم، چه معنا و مفهومی داشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. مرحوم آیت‌الله طالقانی از همان آغاز مبارزات سیاسی، به کارهای اصلاحی اکتفا نکردند و تغییرات ریشه‌ای و بنیادین، مدنظر ایشان بود، که این یعنی انقلاب. در دادگاه نظامی سال 1342، یکی از اتهامات ایشان تلاش برای تغییر رژیم بود! یکی از اتهامات مطرح‌شده علیه ایشان در آن دادگاه، حدیثی بود که از امام حسین(ع) نقل کردند: «هر کسی که سلطان ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام و حرام او را حلال کرده و ساکت بنشیند، با آن فرد ستمگر در دوزخ، هم‌سرنوشت خواهد بود!...». ساواک به استناد همین صحبت، ایشان را فردی می‌دانست که برای تغییر رژیم تلاش می‌کند! اگر دقت کرده باشید، ایشان در تعلیم و تفسیر قرآن هم، همواره به دگرگونی ریشه‌ای اشاره می‌کنند.
 
سیدمحمدمهدی جعفری
 
طبعا چنین اندیشه‌ای، با ضرورت مشارکت آحاد مردم در جامعه اسلامی، پیوندی وثیق دارد. ارزیابی ایشان از قدرت توده‌های مردم در رقم زدن انقلاب اسلامی چه بود؟
ایشان وقتی در سال 1357 از زندان آزاد شدند، گفتند: «اعتراف می‌کنم که حتی تصورش را هم نمی‌کردم که مردم به این درجه از بلوغ اعتقادی و سیاسی رسیده باشند که انقلاب کنند! هرگز این مردم، این‌قدر یکپارچه و متحد به میدان نیامده بودند و من آرزوهای چهل‌ساله خود را در این انقلاب محقق می‌‌بینم!...». ایشان در مبارزه با رژیم شاه، پیشگام بود و لذا انقلاب را با پوست و خون خود احساس می‌کرد! به همین دلیل و با عشق و علاقه خاصی، به انقلاب نگاه می‌کرد. با اعلام راه‌پیمایی تاسوعا، هدف ایشان دقیقا توسعه انقلاب اسلامی بود. می‌گفتند: «این انقلاب، باید از جمیع جهات توسعه پیدا کند و مبادا که رنگ صرفا ملی یا رنگ‌های دیگر، به خود بگیرد». ایشان در یک سخنرانی در آذر 1357، که بعدها با عنوان «تبیین رسالت برای قیام به قسط» چاپ شد، با صدای بلند اعلام کردند: «هر نوع گروه‌بندی و ایدئولوژی‌ای که حرفی غیر از سخن عمومی مردم را مطرح کند، به اسلام و انقلاب خیانت کرده است!...». ایشان حقیقتا انقلاب را چون فرزند خویش عزیز می‌داشتند و نسبت به هر کس یا جریانی که نظر سوئی به انقلاب داشت، واکنش نشان می‌دادند! ایشان در خطبه عید فطر سال 1358 گفتند: «این انقلاب اسلامی و متعلق به محرومین است؛ هر کسی که در برابر آن بایستد، باید نابود شود!...» و خطاب به ضدانقلاب فرمودند: «فکر خودتان را بکنید و بروید و در خانه‌هایتان پنهان شوید؛ چون شما نمی‌توانید با توطئه‌هایتان، این انقلاب را از بین ببرید!...». ایشان هم از آن جهت که رهبری اسلامی داشت و هم به این دلیل که بیش از چهل سال، در راه انقلاب زحمت کشیده بود، انقلاب را متعلق به همه مسلمان‌ها می‌دانست و کوچک‌ترین خیانتی در حق انقلاب را تحمل نمی‌کرد و تا آخرین نفس، برای اسلامی نگاه داشتن و تعمیق انقلاب تلاش کرد.
 
اشاره‌ای به پیشگامی آیت‌الله طالقانی، در روند مبارزات کردید. قدری درباره تاریخچه این موضوع توضیح دهید؟
مرحوم آیت‌الله طالقانی در سال 1318 و پس از فراغت از تحصیل در حوزه علمیه قم، به تهران آمدند و با تشکیل جلسات درس قرآن و نهج‌البلاغه، نهضت فرهنگی بازگشت به قرآن را شروع کردند. در آن روزها، رضاخان تعدی خود به حقوق مردم را به اوج رسانده و شرایطی بسیار پراختناقی را در کشور ایجاد کرده بود. او که هیچ صدای مخالفی را نمی‌توانست تحمل کند، در سال 1317، آیت‎الله سیدحسن مدرس را به شهادت رسانده بود. مرحوم آیت‌الله سیدابوالحسن طالقانی، پدرِ آیت‌الله طالقانی، از دوستان نزدیک مرحوم مدرس بود و هر دو، علیه رضاخان مبارزه می‌کردند. با شهادت آیت‌الله مدرس، آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، عزم خود را برای مبارزه با رضاخان جزم کردند؛ لذا روزی که در منطقه چهارراه گلوبندک تهران، می‌بینند که مأموری به یک زن محجبه هجوم می‌برد تا چادر را از سر او بردارد، مرحوم طالقانی برای دفاع از آن زن، به پاسبان حمله می‌کنند و با او گلاویز می‌شوند و درنتیجه به جرم توهین به مقامات مملکتی، محکوم و چندماهی زندانی می‌شوند! این نقطه آغازی، بر مبارزات ایشان تلقی می‌شود.
 
پس از شهریور 1320 و اخراج رضاخان از ایران، فضای سیاسی نسبتا آزادتری ایجاد می‌شود. آیت‌الله طالقانی در این دوران، چگونه به فعالیت‌های خویش ادامه دادند؟
پس از شهریور 1320 ــ که از نظر سیاسی و فرهنگی، فضای نسبتا بازی در ایران ایجاد شد ــ گروه‌های مختلفی شروع به فعالیت کردند. در درجه نخست حزب توده به‌سرعت، حوزه‌های حزبی خود را در سراسر کشور فعال و تشکیلات نوین و منسجمی را پایه‌ریزی کرد. علاوه بر آنها، جریانات ملی‌گرا به میدان آمدند، که فعالیتشان کلوپی و باشگاهی بود و احزابی چون حزب ملت ایران و حزب ایران، از آن به‌وجود آمدند، که در سال  1327 و تحت عنوان جبهه ملی، به فعالیت خود ادامه دادند. گروه سوم، مذهبی‌هایی بودند که بعضی از آنها مثل جمعیت فدائیان اسلام به رهبری مرحوم نواب صفوی، به صورت تشکیلاتی فعالیت می‌کردند. آیت‌الله طالقانی، در عین حال که از کمک به برخی از افراد و جریانات موجود خودداری نمی‌کردند، اما همواره فردی مستقل بودند و ایشان را نمی‌توان به هیچ جریانی منتسب کرد. ایشان به نظریه مشهور اتحاد دیانت و سیاست، اعتقاد عمیق داشتند و بر همین مبنا هم، فعالیت می‌کردند. ایشان در خاتمه دادن به غائله پیشه‌وری در سال 1325، نقش فعالی داشتند و به نمایندگی از روحانیت تهران، علیه جریانات تجزیه‌طلب وارد میدان شدند. در جریان نهضت ملی نیز، به عنوان حامی همه مبارزان سیاسی ـ مذهبی فعالیت می‌کردند.
 
با توجه به اینکه در آن مقطع، دخالت روحانیان در سیاست، نزد برخی قبیح شمرده می‌شد، آیت‌الله طالقانی چگونه به فعالیت‌های خود ادامه می‌دادند؟
ایشان پس از بازگشت مرحوم آیت‌الله کاشانی از تبعید، با ایشان همکاری نزدیک داشتند و نقش ایشان در نهضت ملی ایران نیز، بسیار برجسته بود. به قول مرحوم امام، برخی به روحانیانی که مبارزه سیاسی می‌کردند، به طعنه می‌گفتند: آخوند سیاسی! آیت‌الله طالقانی در عین حال که با سخنرانی و تشکیل جلسات تفسیر قرآن، برای ارتقای آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم تلاش می‌کردند، لحظه‌ای از مبارزه ضداستعماری خود نیز غافل نبودند. در آن سال‌ها مسئله غصب فلسطین توسط صهیونیست‌ها مطرح بود. در سال 1327 ــ که صهیونیست‌ها فلسطین را اشغال کردند ــ از جمله کسانی که آشکارا در این زمینه به روشنگری پرداختند، ایشان بودند. تلاش‌های آیت‌الله کاشانی و نیز آیت‌الله طالقانی و معدودی دیگر، سرانجام سبب شد دولت دکتر مصدق، اسرائیل را به رسمیت نشناسد و باقر کاظمی، وزیر خارجه ایران، اعلام کرد: «ما کشوری به نام اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسیم!».
بعد از کودتای 28 مرداد، مبارزه سیاسی و مذهبی ایشان، تا حدودی در نهضت مقاومت ملی جریان پیدا کرد، هرچند منحصر به آن نمی‌شد. نهضت مقاومت ملی، علیه استعمار انگلیس و آمریکا و نیز نفوذ سیاسی شوروی مبارزه می‌کرد. در سال 1336، بسیاری از اعضای نهضت در تهران، مشهد و تبریز، به زندان افتادند و این نهضت، تقریبا از بین رفت! در سال 1339، جبهه ملی دوم تجدید حیات کرد و آیت‌الله طالقانی در آن شرکت کردند، اما متوجه شدند که افراد غیر مذهبی در آن، دارای نفوذ هستند؛ لذا ایشان از جبهه ملی خارج شدند و با کمک مرحوم مهندس بازرگان، مرحوم دکتر سحابی و عده‌ای دیگر، نهضت آزادی را تشکیل دادند. آقای طالقانی در این دوره، فعالیت سیاسی خود را تشدید کردند. با شروع نهضت امام خمینی در سال 1341، ایشان ارتباط خود را با حوزه و روحانیت بیشتر کردند. در 1 بهمن 1341، رژیم پهلوی که قصد برگزاری همه‌پرسی برای گرفتن تأیید برای برنامه آمریکایی خود را داشت، برای اینکه صدای مخالفی بلند نشود، همه مبارزان و دانشجویان فعال را دستگیر کرد و به زندان انداخت! از جمله این افراد، آیت‌الله طالقانی بودند. در اوایل خرداد 1342، هنوز محرم شروع نشده بود، که از همه منبری‌ها و روحانیان تعهد گرفتند که: علیه شاه، اسرائیل و نیز درباره در خطر قرار گرفتن اسلام صحبت نکنند! در آستانه محرم، آیت‌الله طالقانی را از زندان آزاد کردند! کاملا ‌مشخص بود که توطئه‌ای در کار است! ایشان با نهایت تیزهوشی، بهانه به دست ساواک ندادند! رژیم، که در آن دوره به هدف خود نرسیده بود، مجددا در 26 خرداد همان سال، ایشان را به زندان انداخت! پس از محکومیت ده‌ساله در دادگاه نظامی، آیت‌الله طالقانی را در سال 1346 آزاد کردند، اما ایشان کسی نبود که ساکت بنشیند، مخصوصا که مرحوم امام هم در تبعید بودند و وظیفه امثال ایشان، سنگین‌تر هم شده بود. آخرین زندان ایشان در سال 1354 بود، که همراه مرحومان: مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی و دیگران، به زندان افتادند و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی نیز در زندان بودند.
 
سیدمحمدمهدی جعفری
 
در پایان این گفت‌وشنود، قدری در باب مختصات نگاه قرآنی آیت‌الله طالقانی توضیح دهید.
آیت‌الله طالقانی قرآن را در برخورد با حوادث و در حرکت، برای شیفتگان حقیقت تفسیر می‌کردند. تفسیر ایشان، به هیچ‌و جه تک‌بعدی نبود. ایشان از لحاظ ادبی و لغوی، قرآن را مورد توجه قرار می‌دادند و حتی حرکات و آهنگ کلمات را در نظر می‌گرفتند و برایشان، نقش مشخصی را درنظر می‌گرفتند و مثلا می‌گفتند: «اگر این کلمه با این آهنگ نبود، شاید منظوری که از آن حاصل می‌شود، به‌دست نمی‌آمد!...». با این همه هیچ‌گاه، تفسیر ایشان دچار علم‌زدگی نشد، بلکه  از علم، در تأیید و تثبیت معارف قرآنی کمک می‌گرفتند! ایشان به‌خصوص در زندان آخر، بسیار تحت تأثیر اشعار مولانا بودند و اشعاری را که او به عنوان تفسیر قرآن سروده، در پاورقی قرآن خود می‌آوردند. البته از احادیث هم استفاده می‌کردند، ولی به‌هیچ‌وجه تفسیر ایشان، روی بعد خاصی تکیه ندارد و قرآن را از زوایای مختلف بررسی کرده‌اند.
  https://iichs.ir/vdcd9x0x.yt0zo6a22y.html
iichs.ir/vdcd9x0x.yt0zo6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما