«شهید آیت‌الله فضل‌الله محلاتی در آینه روایت محافظ خویش» در گفت‌وشنود با محمد احمدی،

علمای مبارز، ایشان را «موتور انقلاب» می‌دانستند

راوی خاطراتی که در پی می‌آید، سال‌ها محافظت از شهید آیت‌الله حاج شیخ فضل‌الله محلاتی را بر عهده داشته است. محمود احمدی در این گفت‌وشنود سعی دارد تا پس از سپری شدن سال‌ها از شهادت آن بزرگ، شماعی از شخصیت فردی، اجتماعی و سیاسی وی را ترسیم کند. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید
علمای مبارز، ایشان را «موتور انقلاب» می‌دانستند

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
آغاز آشنایی شما با شهید آیت‌الله حاج شیخ فضل‌الله محلاتی، به چه دوره‌ای بازمی‌گردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. ما از ده، پانزده سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، با شهید آیت‌الله محلاتی همسایه بودیم. مغازه پدرم هم، همسایه دیوار به دیوار منزل ایشان بود. مثلا یادم هست که در آن سال‌ها، آقای هاشمی رفسنجانی با یک پیکان به خانه ایشان می‌آمدند. مواقعی را هم که ساواک می‌ریخت و شهید محلاتی را دستگیر می‌کرد، را یادم هست. من آن موقع کوچک بودم. از ایشان اعلامیه‌های حضرت امام را می‌گرفتم و در خورجین موتور پدرم می‌گذاشتیم و مردم از آنجا برمی‌داشتند و می‌بردند! همسایه‌ها همیشه به پدرم می‌گفتند: «مواظب این بچه باش، سرش بوی قورمه‌سبزی می‌دهد!». در سال 1357 که انقلاب پیروز شد، من به کمیته رفتم. سپاه هنوز تشکیل نشده بود و ما یگان‌های حفاظتی هم نداشتیم، که ترورها شروع شدند و شهید آیت‌الله محلاتی پیشنهاد کرد که من خدمت ایشان بروم. با سه چهار نفر از بچه‌های محل از جمله عبدالله ریاضی ــ که با شهید محلاتی در هواپیما بود و شهید شد ــ پیش ایشان رفتیم و تا زمان شهادتشان، در خدمتشان بودیم و بعد به یگان حفاظت سپاه منتقل شدیم.
 
آیت‌الله فضل‌الله محلاتی (آیت‌الله فضل‌الله مهدیزاده محلاتی)

شما که هر روزِ خود را با شهید آیت‌الله محلاتی سپری می‌کردید، برنامه روزانه ایشان را چگونه دیدید؟
آیت‌الله محلاتی وقتی نماینده مجلس بود، ساعت 7 صبح با هم به مجلس می‌رفتیم تا ظهر. بعد به ما می‌گفتند که مثلا چه ساعتی می‌خواهم بروم به سپاه. بعد هم به دفترشان در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می‌رفتیم؛ چون ایشان نماینده حضرت امام در این نهاد بودند و یا برای ارائه گزارش‌های سپاه، به بیت حضرت امام می‌رفتیم و ساعاتی را در آنجا به‌سر می‌بردیم. برنامه ایشان بسیار منظم بود.
 
از پیشینه یا سوابق مبارزاتی ایشان، چه نکاتی را از دیگران و یا احیانا از خودشان شنیده‌اید؟
ایشان از دوره شهید نواب صفوی، به شکل جدی در حال مبارزه بودند و همیشه هم به استقبال خطر می‌رفتند. زمانی که می‌خواستند جنازه رضاخان را به قم بیاورند، ایشان روی چهارپایه رفته و علیه این اقدام سخنرانی کرده بودند. من خودم کرارا از علما شنیده‌ام که ایشان موتور انقلاب بودند. ایشان معمولا برنامه‌ریز و عامل تهیه اعلامیه‌هایی بودند که از سوی علما و در حمایت از انقلاب اسلامی صادر می‌شد.
 
قاعدتا خُلق و خوی شخصیتی و سوابق مبارزاتی آیت‌الله محلاتی، از دلایل انتخاب ایشان به نمایندگی امام خمینی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده است. این‌طور نیست؟
قطعا همین طور است. به سپاهِ حالا نگاه نکنید که قانون و مقررات دارد و کارها روال عادی خودشان را طی می‌کنند. آن موقع این طوری نبود و به‌ناچار، کارها هیئتی انجام می‌شدند! کار کردن در آن شرایط بحرانی، بسیار دشوار بود. شهید محلاتی اصرار داشتند که سپاه هر چه زودتر نظام بگیرد و از حالت نامنظم و خودجوش دربیاید و انضباط بر آن حاکم شود. پیشنهاد قرار دادن روز سوم شعبان ــ تولد حضرت سیدالشهدا(ع) ــ به‌عنوان روز پاسدار، ابتکار ایشان بود. لازم بود که سپاه در برابر ضد انقلاب، قدرتش را به رخ بکشد تا هم دشمنان ناامید شوند، هم یاران انقلاب دلگرم شوند؛ لذا در این راستا، ابتکارات زیادی داشتند.
 
شمه‌ای از خصال اخلاقی ایشان را برای ما روایت و تشریح کنید.
ایشان بسیار جدی، اما در عین حال بسیار خوش‌اخلاق بودند. یک بار عده‌ای از بچه‌های سپاه، که با یکی از فرماندهان این نهاد اختلاف داشتند، برای شکایت خدمت آیت‌الله محلاتی آمدند. ایشان از آنها سؤال کردند: «آیا برای آمدن به اینجا، از فرمانده‌تان اجازه گرفته‌اید؟ اگر این کار را نکرده باشید، خلاف شرع کرده‌اید و باید نمازهایتان را دوباره بخوانید!...». ایشان به قانون، فوق‌العاده پایبند بودند. به حضرت امام هم بسیار علاقه داشتند. ایشان مدتی سیگار می‌کشیدند، یک روز صبح دیدم که پاکت سیگار را لِه کردند! گفتم چطور شد که چنین تصمیمی گرفتید؟ گفتند: «دیشب خواب دیدم که حضرت امام به منزل ما آمده‌اند و از اینکه سیگار می‌کشم، ناراحت هستند. من هم دیگر سیگار نخواهم کشید!...».
 
سبک زندگی شهید آیت‌الله محلاتی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
ایشان خیلی تلاش می‌کردند که طوری زندگی نکنند تا باعث بدبینی مردم بشود. جالب اینجاست که ایشان در خیابان ایران، یک خانه دو طبقه ساختند و بعد از آن عده‌ای برایشان حرف درآوردند که برای خودش دارد خانه ضد تانک می‌سازد! به همین دلیل هم ایشان تا روز شهادت، در خانه‌های سازمانی پادگان نیروی هوایی زندگی می‌کردند.
 
 از فعالیت، انرژی و تحرک شهید هم بسیار گفته‌اند. دیدگاه شما دراین‌باره چیست؟
راستش ما که جوان بودیم، در همراهی ایشان کم می‌آوردیم! ایشان انسانی ‌حقیقتا معتقد بودند. آدمِ معتقد، از خدا نیرو می‌گیرد. ما در آن دوره جوان و بازیگوش بودیم، اما ایشان در خشت خام چیزهایی را می‌دیدند که ما در آینه نمی‌دیدیم!
 
توصیه‌هایشان در محیط کار و زندگی چه بود؟
چون محیط کارمان نظامی بود، همیشه بر رعایت سفت و سخت مقررات و احترام به فرماندهان و انجام دستورات آنها تأکید می‌کردند. می‌گفتند: «حتی اگر احساس می‌کنید دستوری اشتباه هم هست، وظیفه شماست که آن را انجام بدهید، بعد بیایید شکایت کنید که من بر حسب نظامی بودنم این دستور را اجرا کردم، ولی دارم به شما گزارش می‌دهم که کار غلطی بوده است!...». بسیار بر اجرای مقررات حساس بودند.
 
از ساخت شهرک شهید محلاتی، چه خاطره‌ای دارید؟
آن هم یکی از یادگارهای مادی ایشان، برای اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. ایشان خدمت امام گفته بودند: «این بچه‌ها خانه و زندگی ندارند، حقوق چندانی هم ندارند، اجازه دهید تا این زمین‌ها را به آنها بدهیم که صاحب خانه شوند...»، و امام هم موافقت کردند. یک تعاونی تشکیل شد و شروع به کار کرد و عده زیادی از بچه‌های سپاه، صاحب خانه شدند.
 
قاعدتا شما با شهید آیت‌الله محلاتی، فراوان به جبهه‌های جنگ رفته‌اید. از این بازدیدها چه خاطراتی دارید؟
ما با هم زیاد به جبهه می‌رفتیم. حصر آبادان که شکست، شهید فلاحی به ایشان گفت: می‌خواهیم به جبهه برویم، شما تشریف نمی‌آورید؟ حاج آقا گفتند: بگذارید استخاره کنم. استخاره کردند و بد آمد و همراه شهید فلاحی نرفتند. همان روز و در بازگشت از همان بازدید، هواپیمای حامل شهید فلاحی و سایر فرماندهان سقوط کرد! درحالی‌که قسمت بود که ایشان، تا سه چهار سال دیگر زنده بمانند. یادم هست هنگام شهادت حاج محمدابراهیم همت، آیت‌الله محلاتی خیلی گریه ‌کردند، یا مثلا رمز بسیاری از عملیات‌های دفاع مقدس را ایشان انتخاب می‌کردند. ایشان در سفر به جبهه‌ها، به اکثر گردان ها سرکشی می‌کردند. همیشه تأکید می‌کردند که نیروهای ما باید سرحال و شاداب باشند. ساعت 4 صبح بیدار بشوند، نماز بخوانند، ورزش کنند و صبحانه بخورند. برای همین هم مراسم توسل و عزاداری را از ده شب به بعد ممنوع کردند. ایشان همیشه پیش از انجام عملیات‌ها، خدمت حضرت امام می‌رسیدند و مسائلی را می‌گفتند و پس از آن در شورای عالی فرماندهی سپاه، فرموده‌های امام را منتقل می‌کردند. بعد هم نتایج عملیات و شرایط منطقه را مستقیما برای امام می‌بردند. وقتی پیش حضرت امام می‌رفتند، معمولا پرونده‌های قطوری را با خود می‌بردند که شامل آمار شهدا و مجروحان عملیات و همچنین کارهایی بود که خودشان انجام داده بودند. همان‌طور که عرض کردم، ایشان به‌ تبعیت از حضرت امام، بسیار مقیّد و تابع محض آن بزرگوار بودند. خیلی وقت‌ها تا پاسی از شب، در بیت امام بودیم و از بس به آنجا رفت‌وآمد می‌کردیم، آبدارچی امام با ما صمیمی شده بود! ما می‌دیدیم که شام امام، غالبا کمی نان بود و یک عدد خیار و دو سه عدد خرما.
 
معاشرت ربع قرنی شما با شهید آیت‌الله محلاتی، چه تأثیراتی بر زندگی‌تان داشته است؟
من همیشه خواب ایشان را می‌بینم، اما طوری که انگار ایشان شهید نشده و ما پیش ایشان هستیم! واقعا یاد آن روزها به‌خیر! وقتی به یادش می‌افتم، حسرت می‌خورم. من دوهزار تومان حقوق می‌گرفتم و زندگی ساده‌ای داشتم. همه این طور بودند، اما این روزها متأسفانه همه دنبال پول هستند! خیلی‌ها تعجب می‌کنند که من موبایل ندارم، می‌گویم: چیزی که به دردم نمی‌خورد چرا باید تهیه کنم؟ می‌خواهم چه کار؟ جوان‌ها پا و سر و دست نداشتند، اما به دنبال ادای وظیفه بودند، متأسفانه امروز عده‌ای دنبال مال دنیا و میز و صندلی هستند! خدا همه ما را هدایت کند.
https://iichs.ir/vdccepqi.2bq0e8laa2.html
iichs.ir/vdccepqi.2bq0e8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما