تحلیلی از انگیزه‌های بختیار در پذیرش سمت نخست‌وزیری؛

خواب و خیال‌های آخرین نخست‌وزیر

آرمان‌های جبهه ملی، اوضاع پیشرفته انقلاب عمومی ملت ایران در دی‌ماه 1357 و ناکارآمدی نظام سیاسی در پایان دادن به نارضایتی‌ها، به همان اندازه که عدم پذیرش نخست‌وزیری توسط سنجابی، صدیقی و بازرگان را بدیهی می‌نمایاند، پذیرش این سمت توسط بختیار را نیز عجیب نموده بود. اما درکل سه فرضیه را در نفس پذیرش این سمت توسط شاپور بختیار می‌توان مطرح کرد
خواب و خیال‌های آخرین نخست‌وزیر
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ شاپور بختیار آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی در واپسین روزهای عمر این رژیم بود. تغییر رویکرد محمدرضا پهلوی در انتخاب نخست‌وزیر از میان نیروهای جبهه ملی در شرایط و بستر ملتهب و انقلابی آن روزها و پذیرش این سمت از سوی شاپور بختیار و نقش عوامل خارجی در این رویداد، شایان توجه است. سه رأس تأثیرگذار در این اتفاق، شاه، دولت آمریکا و بختیار بودند که مطالعه انگیزه‌های آنان و تأثیر متقابل رویکرد آنها روی یکدیگر می‌تواند بخشی از تاریخ انقلاب را روشن‌تر سازد.
 
بختیار که بود و در چه شرایطی نخست‌وزیر شد؟
زمستان 1356 اقدامات محمدرضا پهلوی و دربار برای کنترل روحانیت و انقلاب وارد فاز جدیدتری شد. در بدو امر و در دوره نخست‌وزیری آموزگار و دولت آزادی‌های سیاسی، کمیسیونی سه‌نفره تشکیل شد برای مذاکره با یکی از مراجع، برای اینکه در مقابل امام خمینی قرار گیرد. آموزگار مأمور صحبت با آیت‌الله خویی شد و بعدها هویدا مذاکره با آیت‌الله شریعتمداری را در دستور کار خود قرار داد. این اقدام به نتیجه مشخصی نرسید و تغییر نخست‌وزیران برای جلب اعتماد عمومی، سیاست محوری شاه قرار گرفت. شریف‌امامی و سیاست آشتی ملی، گزینه‌ای دیگر برای کنترل اوضاع بود و آمریکا و انگلیس نیز همچنان در حمایت از محمدرضا پهلوی قدم برمی‌داشتند. تظاهرات خونین 17 شهریور و اعلام حکومت نظامی توسط شریف‌امامی، آب سردی بر سیاست آشتی ملی بود. هویدا بازداشت و حزب رستاخیز منحل شد و از سوی دیگر مقدمات اخراج امام خمینی از عراق با کمک آمریکا فراهم گردید. با اوج‌گیری تظاهرات و اعتراض‌های سراسری در آبان 1357، نوبت به دولت نظامی ازهاری با توصیه آمریکایی‌ها رسید. ازهاری نیز در مدت کوتاهی با مشاهده ناتوانی در کنترل موج مردمی استعفا کرد.[1] 
 
فکر انتخاب یکی از اعضای جبهه ملی به عنوان نخست‌وزیر پس از ازهاری به میان آمد. گزینه اول کریم سنجابی بود که در دیدار با محمدرضا پهلوی، شرط خروج وی از کشور و تشکیل شورای عالی دولتی را برای پذیرش نخست‌وزیری گذاشت، اما شاه به‌شدت با آنها مخالفت و اعلام کرد که به‌هیچ‌وجه از کشور خارج نخواهد شد. به همین دلیل سنجابی پیشنهاد نخست‌وزیری را نپذیرفت.[2] گزینه بعدی مهدی بازرگان بود که وی نیز اساسا به ملاقات محمدرضا پهلوی نرفت. غلامحسین صدیقی نیز با وجود ملاقات با شاه و پذیرش نخست‌وزیری، یک روز بعد پیشنهاد را رد کرد و این گونه بود که شاپور بختیار گزینه نهایی شد و با شروطی، نخست‌وزیری را پذیرفت. شرط اول او کسب رأی اعتماد از مجلس بود که سنتی فراموش‌شده به‌شمار می‌آمد و شرط مهم دیگر خروج محمدرضا پهلوی از کشور بود. بختیار با وجود طرد شدن از سوی اعضای جبهه ملی و مخالفت آنها با این اقدام، کابینه خود را در ۱۶ دی ۱۳۵۷ به شاه معرفی کرد.[3]
 
تحلیلی از انگیزه‌های بختیار در پذیرش سمت نخست‌وزیری؛حضور شاپور بختیار در مجلس شورای ملی برای اخذ رأی اعتماد از نمایندگان
 
شاپور بختیار فرزند محمدرضا (سردار فاتح) بختیاری بود. او دیپلم علوم‌ سیاسی و لیسانس‌ فلسفه و حقوق و دکترای دولتی خود را در فرانسه گرفته بود.[4] بختیار عضو جبهه‌ ملی بود و در دولت دکتر مصدق، معاونت وزارت کار را به عهده داشت و به علت مخالفت با شاه، فعالیت سیاسی و انتشار نامه و نطق‌هایش چند بار به زندان افتاده بود.[5]
  
شاپور بختیار عضو جبهه ملی بود؛ جبهه‌ای سیاسی که دکتر مصدق، نخست‌وزیر دولت ملی و قانونی کشور، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین پیشوایانش، قربانی کودتای محمدرضا پهلوی با همکاری آمریکا و انگلیس شده بود. بختیار چندین سال مبارزه علیه رژیم پهلوی را در کارنامه خود داشت. همین مسائل در کنار آرمان‌های دیگری که جبهه ملی به دنبال آن بود، اوضاع پیشرفته انقلاب عمومی ملت ایران در دی‌ماه 1357 و ناکارآمدی نظام سیاسی در پایان دادن به نارضایتی‌ها، به همان اندازه که عدم پذیرش نخست‌وزیری توسط سنجابی، صدیقی و بازرگان را بدیهی می‌نمایاند، پذیرش این پست توسط بختیار را نیز عجیب نموده بود.
 
انگیزه بختیار از پذیرش نخست‌وزیری
سه فرضیه را در نفس پذیرش این سمت توسط شاپور بختیار می‌توان مطرح کرد: اول اینکه وی ساده‌لوح، خوش‌بین و فاقد درک درست سیاسی بوده است. این فرضیه با توجه به سوابق سیاسی او چندان تأیید نمی‌شود. شروط او برای پذیرش نخست‌وزیری از جمله خروج محمدرضا پهلوی از ایران و اقداماتی از قبیل انحلال ساواک، پایان بخشیدن به حکومت نظامی، محاکمه سران رژیم که در زندان حکومت نظامی به‌سر می‌بردند و لغو قراردادهای خرید اسلحه از آمریکا و انگلیس[6] نشان می‌داد که او ادراک سیاسی زمانه خود را داشته است.
 
دومین
فرض این است که او عامل و مهره قدرت‌های داخلی یا خارجی بوده است. در تبیین این موقعیت با توجه به روایت‌ها و خاطرات موجود باید گفت که ممکن است شاه در رویکرد خود برای انتخاب یک نخست‌وزیر از میان اعضای جبهه ملی به دنبال جلب اعتماد عمومی یا حتی به دنبال اثبات ناکارآمدی مخالفان حکومتش و سپس عبور از بحران همانند کودتای 28 مرداد 1332 بوده باشد. شاه در لحظه خروج از ایران بر همین مبنا تمام اختیارات را به بختیار داد و گفت لازم نیست به او گزارشی بدهد.[7] از سوی دیگر آمریکا و نمایندگانش در ایران مانند سولیوان و هایزر نیز تمام نیروی خود را برای حفظ و موفقیت دولت بختیار به‌کار بسته بودند و اساسا یکی از مأموریت‌‎های هایزر در ایران به گفته خودش حمایت از یک دولت قوی و باثبات و دوستدار آمریکا در ایران به رهبری بختیار بود و در این راستا هدف او ائتلاف بین ارتش و بختیار و در اختیار گرفتن تمامی تأسیسات حیاتی کشور توسط ارتش به رهبری بختیار بود و اگر این هدف عملی نمی‌شد، برنامه بعدی کودتای نظامی بود.[8]
 
در کنفرانس گوادلوپ، آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه به این نتیجه رسیدند که محمدرضا پهلوی در ایران دیگر قابل پشتیبانی نیست و باید همه تمرکز خود را بر حمایت از بختیار به عنوان آخرین امید آمریکا قرار دهند؛ بنابراین بر اساس شواهد موجود، نیروهای خارجی محرک پذیرش پست نخست‌وزیری توسط بختیار نبودند، اما پس از پذیرش، بختیار مستظهر به پشتیبانی و حمایت آنان بود و همین حمایت‌های خاص آمریکایی‌ها و پذیرش شروط و قیود توسط شاه او را مصمم‌‎تر کرد. او برای ادامه حکومتش و کنترل و گذر از بحران نیم‌نگاهی به قدرت‌های خارجی داشت؛ چنان‌که حتی انتصاباتش هم با نظر و مشورت دولت‌های انگلیس و آمریکا انجام می‌شد.[9]
 
فرضیه سوم جاه‌طلبی بختیار و تبلور احساس مسئولیت تاریخی در او نه بر اساس خواست مردم که به حکم شاه بود. وی تأکید می‌کرد که «من از پادشاهی فرمان دارم که دکتر مصدق از او فرمان داشت. مگر بزرگانی چون امیرکبیر، قائم‌مقام‌الملک، مشیرالدوله، مستوفی‌الممالک و اخیرا فروغی و قوام‌السلطنه از کجا فرمان دریافت داشتند؟» به نظر می‌رسد که شاپور بختیار در لحظه پذیرش پست نخست‌وزیری با اطمینان از ناممکن بودن تداوم سلطنت پهلوی، خود را در قامت ناجی ایران و رهبر انقلاب و مسئول انتقال حکومت از سلطنت به جمهوریت می‌دید.
 
او خطاب به مجلس سنا گفت: «دولت اینجانب نتیجه مسلّم انقلابی که از دو سال پیش برای رفع تجاوزات مستمر و فجایع غیرقابل توصیف که در کشور متداول گردیده است می‌باشد»؛ همچنین در سخنرانی 21 بهمن 1357 در مجلس سنا به تعیین نوع حکومت آینده اشاره کرد و گفت: «قبول نخست‌وزیری من مشروط به مسافرت پادشاه به خارج از کشور، بازگشت آیت‌الله خمینی، انتخاب وزیران و همکاران بدون دخالت دربار، بازگشت به دموکراسی بر طبق قانون و سپس تعیین نوع حکومت در یک محیط آزاد و آرام بود».[10] بختیار حتی خود را در مقابل و موازی امام خمینی و در واقع مقابل همه ملت قرار داد وقتی که اعلام کرد: «اگر او می‌خواهد در قم دولتی ایجاد کند، اجازه خواهم داد. دیدنی خواهد بود، ما هم واتیکان کوچکی خواهیم داشت، اما جدی من حاضر نیستم بگذارم او دولتی واقعی تشکیل دهد و او این را می‌داند».[11]
 
کنفرانس خبری شاپور بختیار در منزل شخصی پس از معرفی به عنوان نخست‌وزیرکنفرانس خبری شاپور بختیار در منزل شخصی پس از معرفی به عنوان نخست‌وزیر
 
بختیار که می‌بایست بدین سؤال پاسخ می‌داد که چرا چنین سمتی را در واپسین نفس‌های پیکره سلطنت از پادشاه پذیرفته است، در مصاحبه مطبوعاتی خود با همان روحیه خود مطلق‌بین ناجی گفت: «وقتی که من قبول مسئولیت کردم برای به کرسی نشاندن حکومت قانون بود. وقتی که دکتر مصدق قبول کرد که نخست‌وزیر همان پادشاه بشود، برای یک دگرگونی عظیم در مملکت بود، ... سعی کردم در آخرین دقایق، وقتی که هیچ‌کس جرئت قبول چنین مقامی را نمی‌کرد، قبول مسئولیت بکنم و نهراسم از اینکه عده‌ای ــ که امروز می‌دانیم چقدر از کرده خود پشیمان‌اند ــ مرا سرزنش کنند».[12]
 
گفت‌وگوی شاپور بختیار با خبرنگاران در دوره نخست‌وزیریگفت‌وگوی شاپور بختیار با خبرنگاران در دوره نخست‌وزیری

پی‌نوشت‌ها
-------------------------------------
[1] . حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، تهران، اطلاعات، 1369، صص 576-590.
[2] . کریم سنجابی، خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، تهران، صدای معاصر، 1381، صص 306-309.
[3] . مسعود بهنود، از سیدضیاء تا بختیار (دولت‌های ایران از سوم اسفند 1299 تا 22بهمن 1357)، تهران، جاویدان، چ پنجم، 1370، ص ۳۷۱.
[4] . شاپور بختیار، خاطرات، تهران، زیبا، ۱۳80، ص ۱۱.
[5] . شاپور بختیار، یکرنگی، ترجمه مهشید امیر شاهی، پاریس، بی‌نا، 1982، ص ۱۶۰.
[6]. سی‌وهفت روز پس از سی‌وهفت سال (گفت‌وگو با دکتر شاپور بختیار)، انتشارات رادیو ایران، چ پنجم، ۱۳۶۲،‌ ص ۸۳.
[7] . حسین فردوست، همان، صص 601-602.
[8] . ماموریت در تهران (خاطرات ژنرال هایزر در تهران)، تهران، اطلاعات، 1365، صص 39، 44 و 99.
[9] . حسین فردوست، همان، صص 596 و 599.
[10] . سخنرانی شاپور بختیار در مجلس سنا، 21 بهمن 1357.
[11] . شاپور بختیار، روزنامه آیندگان،۱0 بهمن ۱۳۵۷.
[12] . مصاحبه مطبوعاتی شاپور بختیار، 19 بهمن 1357.
https://iichs.ir/vdcfc0d0.w6djxagiiw.html
iichs.ir/vdcfc0d0.w6djxagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما