نگاهی به زندگی سیاسی یکی از نخست‌وزیران ایران؛

احمد قوام؛ از خطاطی تا صدارت

احمد قوام در زمره سیاستمدارانی است که در تاریخ معاصر ایران در سه مقطع قاجار، پهلوی اول و دوم به نوعی ایفای نقش کرده است؛ سیاستمداری که روسوفیل یا انگلوفیل بودنش همواره مستندات خاص خود را دارد و محل بحث است
احمد قوام؛ از خطاطی تا صدارت
 
احمد قوام در زمره سیاستمدارانی است که در تاریخ معاصر ایران در سه مقطع قاجار، پهلوی اول و دوم به نوعی ایفای نقش کرده و از این لحاظ یک استثنا محسوب می‌شود؛ سیاستمداری که روسوفیل یا انگلوفیل بودنش همواره مستندات خاص خود را دارد و محل بحث است؛ با استالین شخصا دیدار کرد و البته محمدرضا پهلوی هم دل چندان خوشی از وی نداشت؛ زیرا آنگاه که قوام نخست‌وزیر پدرش بود، اعلیحضرت آینده طفلی بود که قوام به بهانه دید و بازدید از رضاشاه در ایام نوروز، به وی عیدی می‌داد.
 
تولد یک سیاستمدار
تولد قوام را سال ۱۲۵۶ش ذکر کرده‌اند؛ یعنی دقیقا همان سالی که پدرش «مستوفی» آذربایجان بود و از سوی ناصرالدین‌شاه قاجار به «جنابی» ملقب شد.۱ احمد در زمره فرزندان خانواده‌های صاحب مکنت و مال محسوب می‌شد؛ روی به تحصیلات آورد و علوم معقول و منقول را فراگرفت و در مدرسه مروی نیز معانی و بیان و منطق را فراگرفت، وی علوم جدید را نیز نزد مسیو بارنئو فرانسوی و ولی‌الله‌خان نصر فراگرفت.۲
 
ورود خطی به دربار!
قوام در این برهه تا حدودی به زبان فرانسه و البته عربی نیز مسلط شده بود، اما در این میان خط خوبش و البته دایی بانفوذ وی، یعنی امین‌الدوله، مسیر وی را تغییر دادند؛ امین‌الدوله واسطه معرفی احمد قوام به دربار ناصری شد و این گونه مسیر ترقی وی آغاز گشت.۳
 
گره خوردن با آذربایجان
گویا تقدیر برای احمد قوام این گونه مقدر کرده بود که از همان ابتدا نامش با آذربایجان گره بخورد؛ قوام در نخستین تجربه‌اش در دوره مظفرالدین‌شاه، همراه امین‌الدوله، که به سمت پیشکار آذربایجان منصوب شده بود، راهی این خطه شد و البته تجربه‌ای موفق در نخستین سفرش رقم خورد؛ وی هم در تبریز و هم بعدها در دوره صدارت دایی‌اش، یعنی امین‌الدوله، بار دیگر نان خطش را خورد و به واسطه این خط خوش، در تبریز «منشی مخصوص» شد.
 
انشای مشروطیت
مرگ امین‌الدوله ضربه‌ای سنگین برای احمد قوام محسوب می‌شد؛ زیرا وی یکی از مهم‌ترین پشتوانه‌های سیاسی خود را در مسیر ترقی از دست داده بود، اما به واسطه تجارب قبلی وی به عنوان دبیر حضور مظفرالدین‌شاه منصوب شد و البته بار دیگر خط خوش وی نیز سبب شد تا هم‌زمان با انقلاب مشروطه ایران، فرمان مشروطیت به قلم وی نگارش شود.
 
فتح تهران؛ نقطه عطف سیاسی
در سلسله رخدادها و حوادث دوران زندگی قوام‌السلطنه، فتح تهران به اندازه واقعه آذربایجان برایش واجد اهمیت است؛ زیرا مدارج سیاسی را بلافاصله پس از فتح تهران یکی یکی طی می‌کند؛ در واقع رشد سیاسی قوام پس از فتح تهران به دست مجاهدین آغاز گشت؛ معاونت وزارت داخله، وزیر وزارت جنگ، کشور و عدلیه سمت‌هایی بود که وی در این برهه تجربه کرد؛ همچنین در کابینه دوم مستوفی‌الممالک در 1298ش به والیگری (فرمانفرمای) کل خراسان و سیستان دست یافت.۴
 
دستگیری توسط پسیان
رخدادها و حوادث پس از کودتای 3 اسفندماه ۱۲۹۹ دامنگیر قوام نیز شد؛ وی در این برهه والی خراسان بود و به دلیل آنچه اهمال در اجرای فرامین دولت کودتا خوانده شد توسط کلنل محمدتقی‌خان پسیان دستگیر شد و در تهران به دستور سیدضیاءالدین وی را زندانی کردند.
 
بر مسند صدارت
ستاره بخت و اقبال قوام اما بلندتر بود، به نحوی که وی بلافاصله پس از سقوط دولت مستعجل سیدضیاء از سوی احمدشاه قاجار لقب «جناب اشرف» گرفت و مأمور تشکیل کابینه شد؛۵ کابینه‌ای که البته به گفته حمید شوکت، رضاخان آن را حق خود می‌دانست و از قوام هم دل خوشی نداشت.۶
 
رشد سیاسی قوام پس از فتح تهران به دست مجاهدین آغاز گشت؛ معاونت وزارت داخله، وزیر وزارت جنگ، کشور و عدلیه سمت‌هایی بود که وی در این برهه تجربه کرد؛ همچنین در کابینه دوم مستوفی‌الممالک در 1298ش به والیگری (فرمانفرمای) کل خراسان و سیستان دست یافت  
تبعید به اروپا
پربدیهی بود که رضاخان قرار نیست دست از سر قوام بردارد و کینه وی از قوام بسیار ریشه‌دار بود؛ رضاخان البته در کابینه قوام وزیر جنگ بود، اما قوام حضور اجباری این قدرت‌طلب را نمی‌پذیرفت و با وی به مقابله برخاست. در همین زمان بود که ادعا شد چهار تروریست قفقازی استخدام شده‌اند تا رضاخان را ترور کنند و پس از دستگیری یکی از تروریست‌ها، به احمدشاه و محمدحسن‌میرزای ولیعهد و حتی سفارتخانه‌های شوروی و انگلیس به عنوان دست‌های پشت پرده این ترور رسیده بودند! و همین مسئله به تبعید قوام به اروپا منجر گشت. البته برخی در این میان معتقدند این ترور بهانه‌ای برای برکناری قوام بود و شومیاتسکی، سفیر شوروی، نیز پیشاپیش دستگیری قوام را به فال نیک گرفته بود.۷
 
بازگشت به ایران
پس از حضور قوام در اروپا، رضاخان به رضاشاه تبدیل شد و تاج‌گذاری کرد؛ در همین ایام و چندسالی پس از تاج‌گذاری رضاشاه بود که محمدعلی فروغی و وثوق‌الدوله برای وساطت نزد رضاشاه رفتند و از وی خواستند زمینه بازگشت قوام به ایران فراهم شود و این گونه بود که قوام به ایران بازگشت و در تبعیدی خودخواسته در املاکش در لاهیجان مستقر شد. ابراهیم صفایی سال بازگشت قوام به ایران در نتیجه این وساطت را ۱۳۰۹ ذکر کرده است.۸
 
حیات پنهان
احمد قوام در تمام دوران سلطنت رضاشاه حیات سیاسی پنهان را برای خود انتخاب کرده بود و عمدتا در همان لاهیجان باقی ماند. علی بهزادی نوشته است: «قوام در این سال‌ها فقط گاهی برای شرکت در مراسم دستوری مانند شرکت در مراسم سفر ولیعهد به سوئیس در سال ۱۳۱۰ و شرکت در افتتاح مجلس نهم در سال ۱۳۱۱ به تهران می‌آمد».۹

پس از شهریور 13۲۰
مقاطع مهم در تاریخ حیات سیاسی احمد قوام متعدد است و در این میان دوران پس از شهریور سال 13۲۰ نیز از نقشی حیاتی برخوردار هستند؛ خروج رضاشاه از اریکه قدرت و سلطنت و کشور، زمینه‌ساز بازگشت احمد قوام به قدرت می‌شود و وی نیز از آنچه فخرالدین عظیمی به نام «دموکراسی نیم‌بند» پس از رضاشاه یاد می‌کند برخوردار می‌شود و در سایه این بازگشت مجدد به قدرت است که در مردادماه سال ۱۳۲۱ به عنوان نخست‌وزیر محمدرضا پهلوی نیز مشغول تشکیل کابینه می‌شود.
 
سوءظن همیشگی شاه
محمدرضا پهلوی از همان ابتدای سلطنتش یک خصلت را از رضاخان به اثر برده و آن این بود که نمی‌توانست فردی را قدرت‌مندتر یا در طراز خودش ببیند؛ قوام قطعا یکی از این شخصیت‌ها بود که شاه همواره به وی ظن داشت و بسیاری در گوش شاه زمزمه می‌کردند که قدرت قوام بی‌جهت نیست و قصد براندازی وی و برچیدن سلطنت و روی کار آوردن جمهوری را دارد، اما ابوالحسن ابتهاج در این زمینه نظر دیگری دارد و می‌‌گوید: «قوام معتقد به سلطنت بود، همیشه می‌خواست نخست‌وزیری بااقتدار باشد و شاه در کارهایش دخالت نکند، اما اینها را به قیمت بر کنار کردن شاه نمی‌خواست».۱۰
 
تجربه سه‌گانه صدارت
احمد قوام در دوره پهلوی دوم سه بار صدارت‌نشینی را تجربه کرد؛ تجربه نخست وی هم‌زمان با مشکلات متعددی به‌ویژه بلوای نان و کمبودهایی بود که ایران در دوره حضور و اشغال کشور توسط متفقین تجربه کرد. بنابراین نخستین دولت و کابینه وی بسیار مستعجل بود و عمر چندانی نداشت. در دوره دوم صدارتش قوام با مسائل بیشتری درگیر شد و البته در این برهه توانسته بود  حمایت روس‌ها را به‌شدت جلب کند و آنها راه حل بسیاری از مسائل مرتبط با خود در ایران را در گروی توانمندی قوام می‌دانستند. ناگفته نماند که قوام در این برهه از پشتیبانی هواداران خود در مناطق شمالی و حزب توده و همچنین حکومت‌های خودمختار تبریز و مهاباد برخوردار بود.۱۱
 
آنچه در دوره دوم صدارت قوام بیشتر برجسته است ملاقات وی با استالین در مسکو بود که پیامد آن به تفاهم‌نامه قوام ـ سادچیکف در تهران منجر شد و براساس آن روس‌ها که از سوی آمریکایی‌ها نیز تحت فشار بودند، از ایران خارج شدند و البته قوام تقریبا مطمئن بود که این تفاهم‌نامه از سوی مجلس به تصویب نخواهد رسید.۱۲
 
گام آخر
قوام با کوله‌باری از تجربه در عرصه سیاست ایران در تیرماه ۱۳۳۱ بار دیگر به مسند قدرت بازگشت و صدارت سه‌گانه خود در دوره پهلوی دوم را رقم زد؛ عرصه‌ای که به اذعان بسیاری از قوام بعید بود که وارد آن شود و البته شاید به‌زعم خودش که بیانیه داده و عنوان کرده بود که کشتیبان را سیاستی دیگر آمد امید داشت بار دیگر از این آزمون نیز موفق بیرون آید.
 
«مبارزه با افراطیون سرخ، دفع ارتجاع سیاه و اظهار انزجار از عوام‌فریبی و ریا و خاتمه دادن به دوران عصیان» دیگر نکات بیانیه شدیداللحن قوام پس از حدود پنج سال دوری از قدرت بود؛ بیانیه‌ای که البته صرفا در حد کلمات باقی ماند و وی در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ از کار برکنار شد.۱۳ پس از این واقعه قوام دیگر در عرصه سیاست کمر راست نکرد و می‌توان عنوان کرد وی با قیام ۳۰ تیر برای همیشه در عرصه سیاست ایران مدفون شد.
 
فرجام سخن
قوام سیاستمداری چندبعدی و ذووجه در تاریخ معاصر ایران است؛ نکته مهم این است که باید او را شخصیتی خاکستری دید؛ یعنی نه آن‌چنان بالایش برد و برخی اقداماتش را بی‌محابا ستود و نه اینکه تمامی اقداماتش را یکسره با چوب نقد راند.
 
احمدشاه و محمدحسن‌میرزا ولیعهد در لباس رسمی به اتفاق رضاخان و احمد قوام‌السلطنه و عده‌ای از رجال و دربار
رضاخان در کابینه قوام وزیر جنگ بود، اما قوام حضور اجباری این قدرت‌طلب را نمی‌پذیرفت و با وی به مقابله برخاست
احمدشاه و محمدحسن‌میرزا ولیعهد در لباس رسمی به اتفاق رضاخان و احمد قوام‌السلطنه و عده‌ای از رجال و دربار
شماره آرشیو: 1795-1ع
 
پی نوشت:
 
1. در این زمینه بنگرید به: حمدحسن‌خان صنیع‌الدوله، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، مقدمه و فهارس ایرج افشار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶.
2. حمید شوکت، در تیررس حادثه، تهران، نشر اختران، ۱۳۸۵، ص ۳۲.
3. مهدی بامداد، تاریخ رجال ایران از قرن ۱۲ تا ۱۴، تهران، کتابفروشی زوار، بی‌تا، ج 1، ص ۹۴.
4. همان، ص ۹۶.
5. باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران، تهران، نشر گفتار،  ۱۳۷۲، ص ۱۰۸.
6. حمید شوکت، در تیررس حادثه، تهران، اختران، ۱۳۸۵، ص ۱۱۱.
7. علی دهباشی، آینه عبرت؛ خاطرات دکتر سیف‌پور فاطمی، تهران، سخن، ۱۳۷۸، صص ۳۵۰-۳.
8. ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، تهران، جاویدان، ۱۳۶۴، ص ۶۷۶.
9. علی بهزادی، شبه‌خاطرات، تهران، نگارستان کتاب، ۱۳۷۸، ص ۴۴۳.
10. ابوالحسن ابتهاج، خاطرات، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۷۵، ج 1، ص ۹۰.
11. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، جمعی از مترجمان تهران، نشر نی، ۱۳۸۵، ص ۲۸۰.
12. سیدحسن امین، «احمد قوام ـ سیاستمدار برتر»، مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش 236ـ 235، ص 108.
13. باقر عاقلی، نخست‌وزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، تهران، علمی، ۱۳۷۵، صص 750ـ 756. https://iichs.ir/vdcd.50j2yt0soa26y.html
iichs.ir/vdcd.50j2yt0soa26y.html
نام شما
آدرس ايميل شما