نگاهی به سیاست خارجی ایران در دوره محمدرضا پهلوی؛

از ناسیونالیسم مثبت تا سیاست مستقل ملی

در سیاست خارجی ایران در دوره محمدرضا پهلوی تا مقطعی سیاست ناسیونالیسم مثبت در پیش گرفته شد، اما از مقطعی به بعد سیاست مستقل ملی به عنوان راهنمای روابط ایران با جهان خارج در دستور کار رهبران کشور قرار گرفت. وجوه اشتراک و افتراق این دو رویکرد در سیاست خارجی چه بود؟
از ناسیونالیسم مثبت تا سیاست مستقل ملی
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از کارهایی که در سیاست خارجی کشورها قابلیت کاربست دارد بررسی سیاست خارجی مقایسه‌ای است. در اکثر محافل علمی بین‌المللی رسم است که سیاست خارجی کشورهایی را که جایگاه برابری با یکدیگر در نظام بین‌الملل دارند مقایسه می‌کنند؛ یعنی به وجوه تشابه و تفاوت سیاست خارجی کشورها اشاره و کوشش می‌شود با این کار درک بهتری از مسائل پیرامون نظام بین‌المللی شکل گیرد. بااین‌حال کمتر اتفاق افتاده است که سیاست خارجی یک کشور در دوره‌های مختلف مقایسه و ارزیابی شود.
 
این امر در مورد ایران نیز مصداق پیدا می‌کند. هرچند یکی دو دهه است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دوره‌های مختلف ریاست‌جمهوری نقد، ارزیابی و مقایسه شده، اما در مورد دوره پهلوی این کار کمتر انجام شده است. درواقع شاید به واسطه اینکه شاه به‌ویژه بعد از کودتای 28 مرداد 1332ش قدرت را تمام و کمال قبضه کرده بود و رفت‌وآمد دولت‌ها و تغییر نخست‌وزیرها در این دوره چندان تغییری در سیاست خارجی کشور ایجاد نمی‌کرد و همه اوامر زیر سلطه شاه انجام می‌شد، شاهد تغییر ماهوی در روابط ایران با جهان خارج نبودیم. با وجود این، در همین بازه زمانی نیز به واسطه تغییر و تحولات داخلی و بین‌المللی، سیاست خارجی شاه دستخوش تغییر و تحول شد. درواقع در سیاست خارجی ایران در دوره محمدرضا پهلوی تا مقطعی سیاست ناسیونالیسم مثبت در پیش گرفته شد، اما از مقطعی به بعد سیاست مستقل ملی به عنوان راهنمای روابط ایران با جهان خارج در دستور کار رهبران کشور قرار گرفت. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد که این راهبرد را که دو بازه زمانی مختلف از سال‌های سلطنت محمدرضا را دربرمی‌گیرد مقایسه کنیم و وجوه اشتراک و افتراق آن را نشان دهیم.
 
ناسیونالیسم مثبت پس از کودتای 28 مرداد
با به‌دست گرفتن قدرت توسط دولت کودتا و کودتاچیان، محمدرضا تلاش کرد زمینه افزایش قدرت خود و تثبیت آن را در داخل فراهم کند. در بعد بین‌المللی نیز با توجه به ساختار دو قطبی و متصلب نظام بین‌الملل و رقابت آشتی‌ناپذیر این دو ابرقدرت، شاه سیاست موازنه منفی مصدق را کنار گذاشت و سیاست موازنه مثبت را در پیش گرفت. از مبانی این سیاست در بعد بین‌المللی ضرورت تقویت توان نظامی در مقابله با تهاجم احتمالی اتحاد جماهیر شوروی بود. این رویکرد به جای بی‌طرفی و عدم تعهد که توسط مصدق دنبال می‌شد راهبرد اتحاد و ائتلاف را در جهت‌گیری سیاست خارجی مد نظر قرار می‌دهد. محمدرضا پهلوی با توجه به تجربه ناموفق  بی‌طرفی در دو جنگ جهانی و موقعیت سوق‌الجیشی کشور سیاست ناسیونالیسم مثبت را بهترین مسیر برای تأمین منافع ملی تلقی می‌کرد. در مجموع می‌توان گفت ناسیونالیسم مثبت محمدرضا دو وجه عمده داشت.1
 
وجه اول، مقاومت در برابر تهدید شوروی بود. محمدرضا پهلوی، که مهم‌ترین مؤلفه در سیاست داخلی و خارجی کشور را امنیت می‌دانست، بر آن بود از طریق ترتیبات امنیت منطقه‌ای همانند پیمان بغداد و سنتو و کمک به دوستان و استحکام بخشیدن به سازمان دفاعی کشور، امنیت را تأمین کند. از نظر وی مهم‌ترین تهدید برای امنیت کشور، قدرت‌های امپریالیستی بودند. البته منظور شاه از قدرت امپریالیستی اتحاد جماهیر شوروی بود نه کشورهای غربی که متحد ایران به‌شمار می‌آمدند. او خاطره اشغال ایران به دست نیروهای نظامی روس در جنگ جهانی دوم و خارج نشدن آنها از خاک ایران پس از پایان جنگ را در سر داشت؛ به‌ویژه که با تشکیل حزب توده در ایران، مسکو تلاش کرده بود جا پای محکمی در ایران پیدا کند. خلاصه آنکه محمدرضا برای رفع خطر احتمالی تهاجم همسایه شمالی بهترین راه حل را در پیوند با غرب و به‌ویژه ایالات متحده آمریکا می‌دانست. بدین‌ترتیب، روابط ایران و شوروی در فاصله سال‌های 1332ش تا 1342ش برخلاف روابط ایران و آمریکا، که روزبه‌روز گرم‌تر می‌شد، دچار فراز و نشیب بود؛ به‌گونه‌ای که شاه از آن با عنوان روابط پیچیده و بغرنج یاد می‌کرد.2
 
درباره وجه دوم ناسیونالیسم مثبت محمدرضا پهلوی باید گفت به همان اندازه که محمدرضاشاه به کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی با نگاه خصمانه نگاه می‌کرد، به نزدیکی ایران به ایالات متحده علاقه نشان می‌داد. با توجه به اینکه شاه تاج و تخت خود را مدیون کودتایی آمریکایی ـ انگلیسی در ایران می‌دانست و نقش آمریکا را در این حادثه بسیار پررنگ می‌دید انتظاری جز این نمی‌شد داشت. از نظر شاه، انگلستان توان رویارویی
با روس‌ها را نداشت تا بتوان از آن به عنوان تکیه‌گاهی برای دفاع از ایران در صورت حمله احتمالی شوروی کمک گرفت؛ درنتیجه ستون دیگر سیاست ناسیونالیسم مثبت، متحد شدن با کشورهای غربی و در رأس آن ایالات متحده آمریکا از طریق دادن امتیازات اقتصادی و مشارکت و هم‌پیمانی نظامی بود.3
 
نمایندگان ایران و ترکیه در بیستمین اجلاسیه کمیته نظامی پیمان سنتو در واشنگتن، هنگام ملاقات با ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور آمریکا
نمایندگان ایران و ترکیه در بیستمین اجلاسیه کمیته نظامی پیمان سنتو در واشنگتن،
هنگام ملاقات با ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور آمریکا
شماره آرشیو: 2272-11ع
 
سیاست مستقل ملی
درحالی‌که محمدرضا پهلوی به تعبیر خود ناسیونالیسم مثبت را در فاصله سال‌های 1332 تا 1342ش برای سیاست خارجی کشور انتخاب کرده بود، این سیاست در سال‌های بعد دچار تغییراتی شد. هرچند این تغییرات به صورت ماهوی نبود اما با سال‌های قبل از آن نیز تفاوت‌هایی داشت. درواقع با توجه به تغییرات فضای بین‌المللی و منطقه‌ای انتظار می‌رفت سیاست خارجی ایران دچار تغییراتی شود. سرآغاز این تغییرات تنش‌زدایی میان دنیای شرق و غرب بود که پس از بالا گرفتن تنش در روابط دو کشور بر سر بحران موشکی به‌وجود آمد. شاه ایران بیم این را داشت که با بهبود مناسبات آمریکا و شوروی، ایران قربانی نزدیکی دو ابرقدرت شود؛ به‌ویژه که نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در کشورهای جهان سوم رو به گسترش بود و این مسئله ترس شاه را دو چندان می‌کرد؛ به همین دلیل بود که وی تلاش کرد رویکرد جدیدی را در سیاست خارجی اتخاذ کند که این رویکرد سیاست مستقل ملی نام گرفت.
 
محمدرضا پهلوی از سال 1344ش به بعد سیاست خارجی کشور را تا حدودی به سمت همسایه پرقدرت شمالی نزدیک کرد. نمود عینی این سیاست انعقاد چند توافق‌نامه بازرگانی و فرهنگی با مسکو بود. مهم‌تر از آن، او به روس‌ها قول داد هیچ کشوری اجازه ایجاد پایگاه نظامی در ایران را پیدا نکند. شاه به‌تدریج و در سال‌های بعد جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخت و با دو کشور جمهوری دموکراتیک آلمان و کوبا روابط رسمی دیپلماتیک برقرار ساخت. در واقع او تلاش کرد در عین حفظ روابط و مناسبات دوستانه با دنیای غرب، با بلوک شرق نیز آشتی کند و روابط بهتری با آنها برقرار سازد. به بیان دیگر، محمدرضا پهلوی تلاش می‌کرد از این مقطع زمانی به بعد، نوعی موازنه در روابط ایران با دنیای شرق و غرب ایجاد کند و خطرات و تهدیدات امنیتی متوجه نظام سلطنتی در بعد بین‌المللی را به حداقل رساند.4
 
استقبال مقامات محلی یکی از جمهوری‌های شوروی از محمدرضا پهلوی در فرودگاه (سال 1344)
استقبال مقامات محلی یکی از جمهوری‌های شوروی از محمدرضا پهلوی در فرودگاه (سال 1344)
شماره آرشیو: 124976-275م
 
اما این همه ماجرا نبود. درگیر شدن آمریکا در جنگ ویتنام و پیامدهای این جنگ سبب شد آمریکا در منطقه خاورمیانه به‌تدریج سیاست احاله مسئولیت را در پیش گیرد و بخشی از وظایف خود را به دوش بازیگران و متحدان منطقه‌ای خود بیندازد. در واقع طراحی و اجرای دکترین نیکسون و کسینجر با عنوان سیاست دو ستونی، در این فضای سیاسی است که معنا و مفهوم پیدا می‌کند؛ به‌ویژه که درآمد حاصل از نفت نیز برای ایران بیشتر شده بود و شاه در داخل نیز توانسته بود قدرت خود را تثبیت و تحکیم کند. علاوه بر همه اینها باید به خروج انگلستان از منطقه خلیج فارس اشاره کرد که سبب می‌شد پس از دهه‌ها خلأ قدرت در منطقه پدید آید و این خلأ برای شاه بستر را مناسب می‌کرد تا در مناسبات منطقه نقش پررنگ‌تری برعهده گیرد؛ به‌ویژه که نقش مسکو در منطقه خاورمیانه روزبه‌‎روز پررنگ‌تر می‌شد و بیم آن می‌رفت تا اتحاد جماهیر شوروی به بازیگر اصلی منطقه بدل شود.5
 
چند تن از مستشاران آمریکایی در ایران
چند تن از مستشاران آمریکایی در ایران
شماره آرشیو: 1903-288م
 
شاه خود در صحبت‌هایی سیاست مستقل ملی را این گونه ترسیم کرد: «خطوط اصلی سیاست بین‌المللی ایران بر پایه اصول مشخص صلح‌جویی صمیمانه، همزیستی و تفاهم با کلیه کشورها ولو با سیستم‌های حکومتی و ایدئولوژی‌های متفاوت و طرفداری از هر گونه کوششی برای استقرار و تقویت عدالت اجتماعی چه در سطح ملی و چه در سطح بین‌المللی است».6
 
در مجموع باید گفت از مقایسه سیاست ناسیونالیسم مثبت و سیاست مستقل ملی می‌توان این نتیجه را گرفت که راهبرد اصلی شاه در جهت‌گیری سیاست خارجی در فاصله سال‌های 1332 تا 1357ش، که به انقلاب اسلامی ایران منتهی شد، دچار تغییرات اساسی نشد. درواقع شاه از ابتدا بنای سیاست خارجی خود را بر تشکیل اتحاد و ائتلاف با دول غربی و به‌ویژه آمریکا قرار داد و این جهت‌گیری را تا پایان سال‌های سلطنت خود حفظ کرد. او که سلطنت خود را مدیون واشنگتن می‌دانست، در تمام سال‌های سلطنت خود تلاش کرد مناسبات نزدیک خود را با غرب حفظ کند. حتی زمانی که از سیاست مستقل ملی صحبت شد شاه در چهارچوب دکترین دو ستونی نیکسون، منافع غرب و در رأس آن ایالات متحده آمریکا را تأمین می‌کرد. بدین‌ترتیب باید گفت که سیاست خارجی وی نه مستقل بود و نه ملی و به نوعی دنباله سال‌های پس از کودتای 28 مرداد بود. بااین‌حال تنها تفاوت شایان ذکر این مسئله در خطری بود که شاه به‌ویژه از بهبود روابط مسکو و واشنگتن و تنش‌زدایی از آن احساس می‌کرد؛ به همین دلیل او تلاش کرد به‌نوعی میان دو بازیگر اصلی نظام بین‌الملل موازنه ایجاد کند و در عین حفظ پیوندهای محکم با جهان غرب، خطر اتحاد جماهیر شوروی را کاهش دهد.

پی نوشت:
 
1. ریچارد استوارت، آخرین روزهای رضاشاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، انتشارات معین، 1370، ص 84.
2. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1320-1357، تهران، نشر قومس، 1382، ص 44.
3. همان، ص 47.
4. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.ا. مهران، تهران، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 112.
5. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی (1320-1357)، تهران، نشر پیکان، ص 400.   
6. محمدرضا پهلوی، انقلاب سفید، تهران، 1349، ص 109.
  https://iichs.ir/vdcc0eqi.2bqsx8laa2.html
iichs.ir/vdcc0eqi.2bqsx8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما