محمدرضا پهلوی و تمایل به سیاست خارجی؛

دلایل علاقه افراطی شاه به مسائل بین‌المللی

علاقه محمدرضا پهلوی به مسائل خارجی به‌قدری بود که برخی از اطرافیان او نقل کرده‌اند که شاه اجازه مداخله افراد دیگر را حتی به کوچک‌ترین شکل ممکن نیز در این زمینه نمی‌داد
دلایل علاقه افراطی شاه به مسائل  بین‌المللی
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از مباحث اصلی در روابط بین‌الملل ارتباط میان سیاست داخلی و سیاست خارجی است. این موضوع که سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است یا مستقل از آن محسوب می‌شود همواره ذهن بسیاری از محققان روابط بین‌الملل و سیاست خارجی را به خود مشغول کرده و تا امروز دیدگاه‌های متفاوتی نیز در این زمینه مطرح شده است. بااین‌حال، خود مسئله سیاست خارجی و سیاست داخلی و اولویت هر کدام یکی از پرسش‌های اساسی در این زمینه است. این پرسش که آیا سیاست داخلی برای سیاستمداران در اولویت است یا سیاست خارجی ذهن آنان را بیشتر درگیر می‌کند.
 
در این میان، این سؤال درباره آخرین شاه ایران نیز مطرح است: محمدرضا بیشتر به سیاست خارجی علاقه داشت یا سیاست داخلی؟ به نظر می‌رسد پاسخ به این پرسش کمی دشوار باشد؛ با وجود این و با کمی تساهل و تسامح می‌توان گفت که او به سیاست خارجی بیش از سیاست داخلی توجه می‌کرد و حتی آن را ظرفیتی می‌دید که می‌توانست بسیاری از برنامه‌های داخلی خود را براساس آن پیگیری کند.
 
علاقه محمدرضا پهلوی به مسائل خارجی به‌قدری بود که برخی از اطرافیان او همچون اسدالله علم نقل کرده‌اند که شاه اجازه مداخله افراد دیگر را حتی به کوچک‌ترین شکل ممکن نیز در این زمینه نمی‌داد. علم گفته است که مسائل روابط بین‌الملل از حوزه‌های مهمی بود که شاه شخصا و بدون همکاری با هیئت دولت امور مربوط به آن را تنظیم و اجرا می‌کرد. او حتی به این نکته اشاره کرده است که وزارت خارجه، یعنی نهاد سکاندار سیاست خارجی هر کشوری، در ایران دوره محمدرضا، کارکردی جدی در تعیین و تنظیم روابط خارجی نداشت و نمایندگان کشورهای خارجی نیز کاملا آگاه بودند که اگر بخواهند امور مختلف سیاسی و اقتصادی خود را از طریق وزارت خارجه رتق و فتق کنند به جایی نمی‌رسند.[1]
 
این علاقه و حساسیت محمدرضا پهلوی تا جایی بود که وی تأکید می‌کرد مذاکرات انجام‌شده به اطلاع نخست‌وزیر و وزیر خارجه نرسد؛ چنان‌که عَلم پس از اشاره به مذاکرات محمدرضا پهلوی با انگلیس درباره جزایر خلیج فارس از قول شاه نوشته است: «... ولی تأکید کردند که به کسی (یعنی نخست‌وزیر و وزیر خارجه) چیزی اظهار نکنم و یا در پاسخ به گلایه وزیر خارجه در مورد نامه‌نگاری سفرا به دربار، شاه ضمن تأیید اقدام آنان، سفرا را نمایندگان خود می‌داند».[2] بر اساس آنچه گفته شد این پرسش مطرح می‌شود که این توجه و علاقه از کجا ناشی می‌شد و به عبارتی چه دلایلی داشت؟
 
روی کار آمدن از طریق دول ابرقدرت
شاید نخستین دلیلی که نشان می‌دهد محمدرضا پهلوی به سیاست خارجی بیش از سیاست داخلی علاقه داشت چگونگی روی کار آمدن و به قدرت رسیدن او بود. نه تنها محمدرضا پهلوی، بلکه پدر او، یعنی رضاشاه، نیز از طریق دولت‌های خارجی به قدرت رسیده بودند و اگر کمک این کشورها نبود، این دو هرگز نمی‌توانستند بر تخت سلطنت جلوس کنند و قدرت را در دست گیرند.
 
رضاشاه با کودتای 3 اسفند 1299ش و با کمک انگلیسی‌ها روی کار آمد. محمدرضا نیز پس از ورود نیروهای متفقین به ایران و اشغال کشور و با کمک سه قدرت بزرگ جهانی، یعنی روس، انگلیس و آمریکا، قدرت را در دست گرفت و بر جای پدر نشست. در واقع از همان روز اول سلطنت محمدرضا پهلوی، مسئله اول کشور حضور نیروهای متفقین در ایران و چگونگی عملکرد نیروهای مطبوعشان در آن بود. این بستر سبب می‌شد توجه محمدرضا بیش از آنکه بر امور داخلی متمرکز باشد و علاقه او را در بر‌گیرد معطوف به جهان خارج و تحولات آن شود. بااین‌حال، این تنها دلیل توجه بیش از اندازه محمدرضا پهلوی به مسائل بین‌المللی نبود و دلایل دیگری نیز در کار بود.
 
اولین ملاقات محمدرضا پهلوی با فرانکلین روزولت، رئیس‌جمهور آمریکا، در سفارت روسیه در تهران
اولین ملاقات محمدرضا پهلوی با فرانکلین روزولت، رئیس‌جمهور آمریکا، در سفارت روسیه در تهران
شماره آرشیو: 4675-۷ع
 
نبود مشروعیت در داخل
شاید بتوان گفت مهم‌ترین دلیلی که باعث شد محمدرضا پهلوی در دوره سلطنت خود به مسائل سیاست خارجی علاقه بیشتری نشان دهد نداشتن مشروعیت در داخل بود. در واقع محمدرضا پایه‌های حکومت خود را به جای قرار دادن بر رأی و نظر مردم، بر قدرت‌های خارجی بنا کرده بود. همین مسئله سبب می‌شد او مسائل بین‌المللی را بیش از مسائل داخلی پیگیری کند. به معنای دقیق کلمه وقتی یک رهبر سیاسی به جای نگاه به داخل و توجه به خواست و نیاز مردم، جاه‌طلبی شخصی را اساس کار خود قرار دهد، مجبور است به جای تکیه بر
مردم، بر دولت‌های خارجی و قدرت‌های بزرگ تکیه کند و خواست و نظر آنان را محور تصمیم‌های خود قرار دهد.
 
محمدرضا پهلوی به‌ویژه بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332ش این شیوه را در حکمرانی پیشه کرد و به‌تدریج تمام پایه‌های قدرت خود را بر اتحاد و ائتلاف با جهان غرب و در رأس آن آمریکا قرار داد. در واقع بعد از کودتا علیه دولت برآمده از آرای مردمی مصدق، محمدرضا مشی خودکامگی در پیش گرفت و این روند سبب شد نگاه او بیش از آنکه به داخل باشد، به تحولات ساختاری نظام بین‌الملل جلب شود.
 
این موضوع به‌ویژه هنگامی اهمیت دو چندان پیدا می‌کند که توجه کنیم در این مقطع زمانی، ساختار نظام بین‌المللی دو قطبی بود و بیشتر کشورهای اقتدارگرا در جهان تلاش می‌کردند به یکی از دو قطب نزدیک شوند. محمدرضا در این راه مسیر افراط را در پیش گرفت و بیش از اندازه به آمریکا نزدیک شد به نوعی که گفته شده است او حتی بدون اجازه آمریکا آب نیز نمی‌خورد و در بسیاری از موارد نگاهش به سفارت آمریکا و سیاست کاخ سفید در ایران بود.[3]
 
 شاید این مطلب هم برای شما جالب باشد:

 چگونه محمدرضا پهلوی و ایالات متحده به هم نزدیک شدند؟

کسب پرستیژ بین‌المللی 
یکی از مسائل مورد علاقه محمدرضا پهلوی جاه‌طلبی وی در بعد بین‌المللی و به‌ویژه در زمینه مسائل منطقه‌ای بود. او که در داخل مشروعیتی نداشت و حکومت خود را به‌ویژه بعد از سال 1332ش بر منویات شخصی‌اش قرار داده بود تلاش کرد با مداخله در مسائل منطقه و حمایت از منافع جهان غرب به نوعی صاحب شأن بین‌المللی شود. در واقع او با این کار خود می‌خواست ثابت کند که با وجود مشکلات متعدد سیاسی در داخل و نبود تکیه‌گاه مردمی، رژیمش از چنان قدرت و صلابتی برخوردار است که می‌تواند مسائل خلیج فارس، خاورمیانه و حتی شاخ افریقا را نیز مدیریت کند و به همین دلیل هیچ خطری حکومت او را تهدید نمی‌کند.
 
 شاید این مطلب هم برای شما جالب باشد:

   نگرانی شاه از تبدیل آفریقای سیاه به آفریقای سرخ


کار به جایی رسید که در اواخر دوره حکومت محمدرضا پهلوی، ایران به عنوان ژاندارم منطقه خلیج فارس مطرح شد و در خلأ قدرت حاصل از خروج انگلستان از منطقه مسئولیت نظم منطقه‌ای را بر عهده گرفت و در چندین نبرد نیز نیروهای ایرانی را وارد معرکه کرد. نمونه آن جنبش ظفار در عمان بود که فقط هنگامی که شاه نیروهای نظامی خود را وارد منطقه کرد این جنبش چپ‌گرایانه سرکوب شد و نظام سلطنت در عمان از سقوط نجات پیدا کرد. یا حتی در مورد سومالی که واشنگتن در سال 1356ش تصمیم گرفت به رژیم ژنرال زیادباره کمک کند، وظیفه تسلیح حکومت این کشور به رژیم پهلوی واگذار شد و ازآنجاکه این امر با بلندپروازی‌های محمدرضا پهلوی هماهنگ بود حکومت آن را پذیرفت. این موضوع درباره تحولات انقلابی در اتیوپی نیز مصداق پیدا می‌کرد؛ شاه تحولات این کشور را زیر نظر داشت و تمام تلاش خود را کرد تا به نوعی جای آمریکا را در منطقه خاورمیانه و حتی شاخ افریقا پر و به نوعی کسب پرستیژ کند تا به این شکل خلأ مشروعیت در داخل پر شود.[4] 
 
در مجموع باید گفت که دلایل متعددی سبب شد توجه و علاقه محمدرضا پهلوی بیش از مسائل داخلی کشور، به سیاست خارجی و تحولات نظام بین‌الملل جلب شود. در وهله اول باید گفت که حکومت محمدرضا و رژیم تحت امر او زاییده تحولات بین‌المللی و جنگ جهانی دوم بود. در حقیقت او حکومت خود را مدیون نیروهای خارجی و به نوعی متفقین می‌دانست و اشغال کشور توسط این قدرت‌ها محمدرضا را بر سریر سلطنت نشاند. در وهله بعد که شاید مهم‌ترین دلیل علاقه شاه به مسائل سیاست خارجی نیز باشد، بنیان نهادن حکومتی وابسته به قدرت‌های بین‌المللی و در رأس آن آمریکا بود. این سیاست به‌ویژه بعد از سال 1332ش و کودتا علیه محمد مصدق در پیش گرفته شد. به تعبیری، محمدرضا پهلوی، چون مشی حکمرانی خود را بر اقتدارگرایی قرار داده بود و به مردم‌سالاری توجهی نمی‌کرد، نمی‌توانست روی حمایت داخلی حساب باز کند و بی‌شک مسائل داخلی در نظر او اهمیت کمتری می‌یافت؛ به همین دلیل بیشتر توجه خود را به جهان خارج معطوف می‌کرد و علاقه او در جایی تعریف می‌شد که گمان می‌کرد از طریق آن می‌تواند پایه‌های حکومت خود را مستحکم سازد. در پایان باید به این نکته اشاره کرد که محمدرضا پهلوی سیاست کسب پرستیژ در بعد بین‌المللی را سرلوحه کار خود قرار داده بود و این مسئله سبب توجه بیشتر وی به مسائل بین‌المللی شده بود. در واقع ادامه سیاست تحکیم و تحکم در داخل، سیاست کسب پرستیژ در بعد بین‌المللی بود تا به این شکل سرپوشی بر مشکلات داخلی رژیم پهلوی گذاشته شود و نظام پوشالی پهلوی در سطح جهانی مقتدر جلوه کند.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1] . محمدرضا ناظری، «بازنمایی سیاست داخلی و خارجی دربار پهلوی دوم»، فصلنامه تاریخ‌پژوهی، ش 68 (1396).
[2] . امیر اسدالله علم، یادداشت‌های اسدالله علم، ج 6، تهران، انتشارات مازیار، 1387، ص 9.
[3]. https://www.farsnews.ir/news/139801230005611-
[4]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر البرز، 1373، صص 469-470.
https://iichs.ir/vdcc4sqi.2bqpm8laa2.html
iichs.ir/vdcc4sqi.2bqpm8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما