در میانه کوه‌های سرد و رودهای خروشان هیمالیا، سرزمینی قرار دارد که مرزهایش نه بر اساس خواست مردمانش، بلکه به‌دست استعمار ترسیم شد. تصمیم شتاب‌زده انگلستان در تقسیم هند و پاکستان، بذر بحرانی را کاشت که دهه‌ها بعد نیز آرام نگرفته است؛ نزاعی که هر لحظه می‌تواند به جنگی هسته‌ای بدل شود
مرزهایی که استعمار کشید، اما جهان هنوز تاوانش را می‌دهد
 
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ ژئوپلیتیک از جمله موضوعاتی است که در سیاست بین‌الملل از اهمیت شایانی برخوردار است. از وسعت و پراکندگی کشورها تا دسترسی آنها به دریای آزاد از جمله موضوعاتی است که در این زمینه مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. این امر به‌ویژه از آن جهت اهمیت پیدا می‌کند که تاریخ روابط بین‌الملل در دوران مدرن با مسئله استعمار گره خورده و بسیاری از تقسیم‌بندی‌های کشورها نه بر اساس تاریخ و هویت، بلکه به شکل مصنوعی و توسط استعمارگران ایجاد شده است. به تعبیری، شکل‌گیری دولت ـ ملت‌ها در برخی از مناطق از بالا و به شکل مصنوعی بوده و به همین دلیل پیامدهای آن دامن بسیاری از کشورها را گرفته است.
 
یکی از مناطق دچار این مسئله کشمیر هند و پاکستان است. در واقع، استعمار انگلستان بود که بعد از جنگ جهانی دوم به صورت شتاب‌زده زمینه تقسیم هند به دو کشور هندوستان و پاکستان را فراهم کرد و به این ترتیب یکی دیگر از مشکلات بین‌المللی را موجب شد. به تعبیری، لندن بدون در نظر گرفتن مسائل قومی و مذهبی در این منطقه، مرزهای سرزمینی دو کشور هند و پاکستان را ترسیم کرد و همین مسئله زمینه‌ساز اختلاف میان دو کشور به‌ویژه بر سر منطقه کشمیر شد؛ موضوعی که تا امروز گریبان هر دو کشور و نظام بین‌الملل را گرفته و موجب تنش در منطقه شده است. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد در سطور زیر این موضوع را به‌تفصیل مطرح و ابعاد و زوایای آن را بررسی کنیم.
 
اهمیت منطقه کشمیر برای هند و پاکستان
منطقه کشمیر برای هند و پاکستان اهمیت بسیاری دارد. پاکستان همواره هویت دینی و ملی خود را در گرو الحاق کشمیر به این کشور تعریف می‌کند و هند نیز بر این باور است که یکپارچگی و حفظ تمامیت ارضی‌اش در گرو عدم جدایی کشمیر است؛ مهم‌تر اینکه موقعیت جغرافیایی منطقه به شکلی است که چشم‌پوشی هر یک از این کشورها از کشمیر لطمات جبران‌ناپذیری به منافع ملی آنها وارد خواهد کرد. وجود کوه‌های صعب‌العبور در این منطقه همانند سد نفوذناپذیری است که راه هرگونه تجاوز به هند از طریق چین و تبت را مسدود می‌کند. سرچشمه برخی از رودخانه‌های مهم مثل پنجاب و جهلم در منطقه کشمیر قرار دارد و این مسئله در حکم یک رگ حیاتی برای اقتصاد پاکستان است؛ به‌ویژه که سرچشمه این منابع آب در هند قرار دارد و هرگونه اخلال در عبور آب از سوی هند می‌تواند جان شهروندان و کشاورزان این منطقه را تهدید کند و امنیت ملی پاکستان را با خطر مواجه سازد.[1]
 
نقشه کشمیر و رودهایی که از آن منطقه می‌گذرد
 
پیشینه نزاع در این منطقه و نقش انگلستان
منطقه کشمیر، که در شمال غربی شبه‌جزیره هند قرار دارد، از بخش‌هایی از ایالت جامو و کشمیر تحت کنترل دولت هند، ایالت گلکت بلتستان و کشمیر آزاد تحت کنترل دولت پاکستان و منطقه اقصی تحت کنترل جمهوری خلق چین تشکیل شده است. این منطقه در قرن نوزدهم به وسیله رهبران بومی و محلی اداره می‌شد. جمعیت آن به طور عمده مسلمان بودند، اما اقلیت‌هایی از سیک‌ها، بودایی‌ها و هندوها نیز در آنجا سکونت داشتند. در سال ۱۸۴۶م، پس از معاهده لاهور و در پی شکست سیک‌ها، انگلستان با گلاب سینگ معاهده‌ای به نام آمریتسار امضا کرد که طی آن، کشمیر در ازای پرداخت مبلغی مشخص به او فروخته شد. از نیمه دوم قرن بیستم و هم‌زمان با خروج انگلستان از هند و استقلال دولت‌های هند و پاکستان در 14 اوت 1947م و در پی عدم تعیین تکلیف دقیق و مشخص مرزهای این ایالت توسط انگلستان، این منطقه به یکی از کانون‌های بحران بدل شد. در واقع منطقه مرزی کشمیر از جمله ایالت‌هایی بود که انگلستان وضعیت آن را نامشخص باقی گذاشت.[2]
 
نقشه کشمیر
 
دلیل آن هم بسیار روشن بود؛ در وهله اول انگلستان در فکر آن بود که این بحران حل‌نشده باقی بماند تا بتواند جای پای خود را در منطقه حفظ کند. انگلستان به این منظور اقداماتی نیز انجام داد که کمک به نیروی نظامی هند در جهت استقرار در کشمیر یکی از آنهاست. در وهله بعد، انگلستان درصدد تضعیف جایگاه مسلمانان و جهان اسلام بود؛ بنابراین بحران کشمیر را حل‌نشده باقی گذاشت تا از آن جهت تضعیف وحدت مسلمانان و جهان اسلام استفاده کند. مهم‌تر از همه اینکه انگلستان کوشش می‌کند با نفوذ خود در این منطقه و بهره‌گیری از ژئوپلیتیک کشمیر، به کشورهایی مانند چین و روسیه فشار وارد کند. دلیل دیگر آن است که اگر مسئله کشمیر حل شود و این منطقه کشوری آزاد و مستقل اعلام گردد، کنترل چین دشوار می‌شود؛ زیرا چین با کشمیر هم‌مرز است و اگر کشمیر آزاد و مستقل شود، فواید بسیاری برای چین دارد؛ به‌ویژه که مرز جدیدی برای چین گشوده خواهد شد و این به نفع چین تمام می‌شود.[3]
 
در
زمان کنونی نیز انگلستان همراه سایر متحدان خود در تلاش است که این بحران ادامه پیدا کند تا با تداوم آن، به اهداف خود دست یابد. بااین‌حال، نباید تنها به عامل عدم تعیین دقیق مرز از سوی انگلستان بسنده کرد و از سیاست‌های استعماری انگلستان در دورانی که هند مستعمره این کشور بود غافل شد.
 
سیاست استعماری انگلستان
در سراسر دورانی که امپراتوری انگلستان کنترل هندوستان را در دست داشت سیاست‌های گوناگونی را به کار برد تا موجب افزایش گسل‌های سیاسی و اجتماعی در این کشور شود. در واقع، فارغ از تأثیر منفی انگلستان در تعیین خطوط مرزی میان هند و پاکستان، که زمینه اختلاف میان دهلی نو و اسلام‌آباد را به‌وجود آورد و تا امروز نیز این مشکل میان دو طرف حل نشده است، سیاست‌های انگلستان در دوران استعمار نیز مزید بر علت است. یکی از این راهبرد‌ها همان سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن است که انگلستان برای کنترل مستعمرات به‌ویژه شبه‌قاره هند به‌کار برد. این سیاست نه تنها به ‌منظور مدیریت جمعیت گسترده، متنوع و گاه متضاد به کار گرفته شد، بلکه عامدانه ساختارهای اجتماعی و سیاسی را به نحوی شکل داد که اختلاف و خصومت میان گروه‌های قومی، مذهبی و زبانی تشدید شود. از دید استعمارگران، جوامع تقسیم‌شده و گرفتار در نزاع‌های درونی، به‌ مراتب آسان‌تر کنترل می‌شدند تا ملتی متحد و یکپارچه که امکان بسیج اجتماعی آن وجود داشته باشد.[4]
 
در هند، یکی از اصلی‌ترین محورهای این سیاست، دامن زدن به اختلافات مذهبی میان مسلمانان و هندوها بود. این سیاست به جای تمرکز و تأکید بر اشتراکات تاریخی و فرهنگی، بر تفاوت‌ها و تمایز‌ها تمرکز داشت و نتیجه آن چیزی جز افزایش بی‌اعتمادی و درگیری‌های فرقه‌ای نبود. در چنین بستری، منازعه کشمیر نیز فهم می‌شود. ساختار سیاسی‌ و اجتماعی برجای مانده از حضور استعماری انگلستان مبتنی بر مرزهایی بود که نه بر پایه قومیت یا خواست مردمی، بلکه بر اساس ملاحظات استراتژیک و سیاسی شکل گرفت.
 
جنگ‌های دو کشور بر سر کشمیر
اختلاف بر سر کشمیر، که ردپای استعمار انگلستان در آن به‌روشنی دیده می‌شود، تا به حال به وقوع سه جنگ میان هند و پاکستان منجر شده است. پس از اعلام تقسیم هند، رهبر بومی منطقه، که یک مهاراجه بود، ابتدا تصمیم گرفت مستقل بماند، اما با حمله قبایل مسلح از مناطق مرزی پاکستان، تصمیم به الحاق کشمیر به هند گرفت. این اقدام، واکنش نظامی پاکستان را در پی داشت و به نخستین جنگ کشمیر منجر شد. به این ترتیب، اولین بار دو کشور در سال 1948م و کمی بعد از خروج انگلستان از منطقه، با یکدیگر درگیر شدند. دفعه بعد در سال 1965م بود که دو کشور درگیر نزاع شدند که خسارت و لطمات بسیاری به دو طرف وارد شد و در نهایت در سال 1971م برای بار سوم دو کشور بر سر این منطقه وارد نزاع شدند. هر سه مرتبه با مداخله سازمان ملل متحد و کشورهای میانجی، دو طرف به آتش‌بس رسیدند و خطوط مرزی میان دو کشور ترسیم شد.[5]
  
 
البته ریشه نزاع به واسطه عملکرد انگلستان در منطقه از بین نرفته است و هر لحظه امکان وقوع جنگی دیگر میان دو کشور وجود دارد. نشان به این نشان که در سال 2025م دو کشور در پی یک حادثه تروریستی، به تبادل آتش میان یکدیگر روی آوردند و در پی این حمله شماری از شهروندان هر دو کشور کشته شدند. مسئله آن زمان بغرنج‌تر می‌شود که بدانیم هر دو کشور دارای سلاح هسته‌ای هستند و در صورت درگیری امکان وقوع یک جنگ هسته‌ای میان آن دو وجود دارد.
 
در مجموع باید گفت که جنگ کشمیر محصول مستقیم ساختارهای استعماری و تصمیمات ناعادلانه‌ای است که هنگام خروج انگلستان از هند اتخاذ شد. لندن بی‌توجه به شکاف‌های قومی و مذهبی در منطقه، به تقسیم مستعمره خود، یعنی هند، دست زد و این رویکرد زمینه‌ساز مسائل امروزی میان دو کشور هسته‌ای شد. حال بدون توجه به این میراث تاریخی و درک دقیق خواسته‌های مردم کشمیر، هیچ راه‌حل پایداری متصور نیست. صلح پایدار تنها از مسیر گفت‌وگوی دوجانبه بین هند و پاکستان، با مشارکت فعال مردم کشمیر، تحقق خواهد یافت. تجربه گذشته نشان داده است که گفت‌وگو بدون حضور مردم محلی نتیجه‌بخش نیست. جامعه جهانی باید رویکرد فعال‌تری برای احقاق حقوق مردم کشمیر اتخاذ کند و مسیر عدالت و صلح را تا حد ممکن هموار سازد؛ همچنین بازگشت به وضعیت خودمختاری و اعطای قدرت بیشتر به نهادهای محلی، می‌تواند راهی برای کاهش تنش‌ها و احیای اعتماد عمومی باشد.

 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. ایوب نیک‌نهاد، محسن بیوک و ملیحه رضایی، «سناریوهای آینده بحران کشمیر مبتنی بر منافع بازیگران»، بحران‌پژوهی جهان اسلام، ش 2 (تابستان 1402)، صص 49-51.
[2]. علی چراغی، «آشنایی با سرزمین کشمیر و مسائل آن»، فصلنامه رشد آموزش جغرافیا، ش 4 (1367)، ص 72.
[3]. ایوب نیک‌نهاد، محسن بیوک و ملیحه رضایی، همان، صص 72-73.
[4]. داوود دشتبانی، «ناپلئون شرق و استعمار انگلستان/ حمله نادرشاه به هند چگونه به بریتانیا کمک کرد»، هم‌میهن، ش 735 (9 اسفند 1403).
[5]. همان.
 
https://iichs.ir/vdcgtx9x.ak93w4prra.html
iichs.ir/vdcgtx9x.ak93w4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما