«شهید آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی و مبارزه در دو جبهه» در گفت‌وشنود با سیدمحمدصادق قاضی طباطبائی

به مأمور ساواک گفت: اگر آدم حرف گوش‌کنی بودم، که تبعیدم نمی‌کردند!

سیدمحمدصادق قاضی طباطبائی، فرزند عارف نامور زنده‌یاد آیت‌الله سیدحسین قاضی طباطبائی و از اقوام شهید آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی است. او از سوی دیگر، از فعالان انقلاب اسلامی نیز هست. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، برخی از خاطرات مبارزاتی خویش، از آن بزرگ را بیان کرده است
به مأمور ساواک گفت: اگر آدم حرف گوش‌کنی بودم، که تبعیدم نمی‌کردند!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
با عنایت به اینکه شما با شهید آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی، هم‌تبار هستید، لطفا در آغاز این گفت‌وشنود، قدری درباره پیشینه خاندان قاضی طباطبائی توضیح دهید.
بسم الله الرحمن الرحیم. شهید بزرگوار آیت‌الله قاضی طباطبائی، متعلق به یکی از خاندان‌های بزرگ و شاخصِ روحانی ایران بود. والد معظم ایشان آیت‌الله سیدباقر قاضی طباطبائی، از علمای بزرگ عصر و از شاگردان آیات: میرزای شیرازی، سیدمحمدکاظم یزدی، آخوند خراسانی، فاضل شربیانی و استاد العرفا مرحوم آخوند ملا حسین‌قلی همدانی در نجف اشرف بود. شهید آیت‌الله قاضی، پسر اول خانواده بود و یک برادر و خواهر داشت. ایشان با دخترعموی خود، فرزند آیت‌الله حاج سیداسدالله قاضی طباطبائی، ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد، که همگی اهل فضل و فضیلت بودند و هستند. همسر ایشان در طول حیات سراسر مبارزه و جهاد این شهید بزرگوار، چون کوهی استوار در کنار شوهر خود ایستاد و بخش زیادی از موفقیت‌های شهید قاضی، مرهون پایداری‌ و خدمات این بانوی مکرمه است. شهید قاضی پس از تکمیل مقدمات در تبریز، عازم حوزه علمیه قم شد...
 
سیدمحمدصادق قاضی طباطبائی
 
اساتید ایشان در حوزه قم، چه کسانی بودند؟
آیت‌الله سیدمحمد حجت کوه‌کمری، که از قبل و تبریز، با شهید قاضی آشنایی داشتند، آیت‌الله سیدصدرالدین صدر، پدر امام موسی صدر، (که آقاموسی از دوستان شهید قاضی بودند)، مرحوم امام خمینی که در آن زمان، فلسفه تدریس می‌کردند، آیت‌الله حاج شیخ عبدالنبی اراکی، مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبائی و آیت‌الله سیدمحمدرضا گلپایگانی. ایشان زمانی که به حوزه نجف رفت نیز، در محضر آیت‌الله سیدمحسن طباطبائی حکیم، (پدر شهید محمدباقر حکیم و مرحوم سیدعبدالعزیز حکیم)، آیت‌الله سیدابوالقاسم خوئی، آیت‌الله شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء، آیت‌الله سیدمحمود شاهرودی و... تلمذ کرد. آیت‌الله کاشف‌الغطاء، مردی مجاهد و مبارز بود و در ایام اشغال عراق توسط انگلیسی‌ها، با استعمارگران مبارزه و پس از رویداد بالفور و تأسیس اسرائیل، به بیت‌المقدس سفر و در آنجا نطق شدیداللحنی را علیه انگلیس و تأسیس اسرائیل ایراد کرد. این شخصیت، تأثیر فوق‌العاده زیادی روی شهید قاضی گذاشت و ایشان همواره در محافل خصوصی و هنگام دیدار با علمای بزرگ، از ایشان ذکر خیر داشت.
 
مبارزات شهید آیت‌الله قاضی طباطبائی، از چه مقطعی و چگونه آغاز شد؟
آیت‌الله قاضی پس از بازگشت به تبریز و شروع نهضت روحانیت در سال 1341، مانند دیگر علما به این حرکت پیوست و موجب بیداری عمومی و خیزش مردمی، در خطه آذربایجان شد. پس از مسجل شدن رهبری نهضت توسط حضرت امام خمینی، شهید قاضی طباطبائی به تبلیغ و ترویج ایشان پرداخت. ازآنجاکه در آذربایجان، روحانیت منطقه غالبا مروج آیت‌الله شریعتمداری بودند، کار مبارزه و تبلیغ خط امام، دشوارتر از مناطق دیگر بود. در 15 خرداد سال 1342، که امام بازداشت و به تهران منتقل شدند، در سراسر ایران از جمله تبریز، اعتراضاتی صورت گرفتند و عده‌ای شهید شدند. در این اثنا رژیم تصمیم گرفت و یا دست کم چنین وانمود می کرد که می‌خواهد امام را اعدام کند! آیات عظام از جمله: آیت‌الله میلانی، آیت‌الله نجفی مرعشی، آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله آخوند ملا علی همدانی، آیت‌الله خادمی و بسیاری از علما در تهران جمع شدند و مرجعیت امام را اعلام کردند و به این ترتیب، رژیم نتوانست به هدف خود برسد. بالاخره فشار افکار عمومی باعث شد که رژیم در فروردین سال 1343، امام را از حصر آزاد کند. شهید قاضی طباطبائی مانند بسیاری از علمای سراسر کشور، پس از آزادی امام به دیدار ایشان شتافت، که تصاویر آن موجود است.
 
اشاره کردید که برای آیت‌الله قاضی طباطبائی در تبریز، مبارزه تحت لوای امام خمینی، از دیگر مناطق کشور دشوارتر بود. دراین‌باره چه خاطراتی دارید؟
این شهید بزرگوار حقیقتا مظلوم بود! چون در تمام شهرهای ایران، اگر عناصر یا جریاناتی هم مخالف فعالیت سیاسی بودند، به دلیل جو حاکم نمی‌توانستند حرکتی بکنند، اما در تبریز مدام علیه این شهید بزرگوار، سمپاشی و حتی به نام ایشان اعلامیه جعل می‌کردند! یک روز در تهران و در خدمت ایشان، میهمان آیت‌الله یحیی عبادی طالقانی بودیم. ایشان به شهید قاضی گفت: مثل اینکه در تبریز خیلی در فشار و تنگنا هستید، چرا به تهران تشریف نمی‌آورید؟ واقعا هم این سخن بجا بود؛ چون در تهران بزرگانی چون: آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله فومنی، شهید آیت‌الله سعیدی، شهید آیت‌الله مطهری و دیگر بزرگانی بودند که هرچند از طرف رژیم زیر فشار بودند، ولی علما و روحانیون حتی اگر با آنها مخالف هم بودند، اما نمی‌توانستند فشاری بیاورند، درحالی‌که در آذربایجان چنین شرایطی وجود نداشت و افرادی بودند که به ‌جای همراهی با نهضت و مخالفت با طاغوت، درگیر مسائل جناحی و مترصد مانع‌تراشی بر سر راه شهید قاضی طباطبائی بودند. بااین‌همه آن شهید بزرگوار، همچنان در تبریز ماند و به تلاش بیدارگر خود ادامه داد.
 
نخستین دستگیری ایشان، در چه مقطعی روی داد؟
در سال 1342، ایشان در مسجد شعبان ــ که امامت نماز آنجا را به عهده داشت ــ منبر رفت و اعلام کرد: هیئت حاکمه ایران، آلت دست آمریکا، انگلیس و روسیه است؛ به همین دلیل آیت‌الله خمینی، آیت‌الله طالقانی، مهندس بازرگان و یاران آنها را که به شرایط موجود اعتراض کرده‌اند، دستگیر و زندانی کرده‌اند!... در پی این سخنرانی، ایشان را دستگیر و به زندان قزل قلعه تهران منتقل کردند. خوشبختانه علمای بزرگی چون: آیت‌الله سیدمحسن حکیم و آیت‌الله سیدابوالقاسم خوئی در نجف و برخی از علما در ایران، که رژیم از آنها حساب می‌برد، به این دستگیری اعتراض کردند و ایشان با این التزام که حق بیرون رفتن از حوزه قضایی تهران را ندارد، از زندان آزاد شد، اما ایشان بدون اجازه ساواک، به تبریز برگشت و مردم استقبال عجیبی از ایشان کردند! این بی‌اعتنایی، رژیم را بیش از پیش عصبانی کرد و ایشان را مجددا بازداشت کرد و به تهران برگرداند! در آن زمان زندان اوین و کمیته مشترک وجود نداشت و زندانیان سیاسی را در زندان قزل قلعه و پادگان‌ها نگه می‌داشتند. این بار ایشان مجبور به عمل جراحی و در بیمارستان مهر تهران بستری می‌شود. سپس ایشان را به عراق تبعید می‌کنند. ایشان پس از بازگشت از عراق، همچنان در تبریز به مبارزات خود ادامه می‌دهد و در هر مناسبتی، با بیانیه یا سخنرانی به افشاگری می‌پردازد. ایشان بسیار صریح‌اللهجه و شجاع بود و از هیچ مقامی نمی‌ترسید! می‌گویند: زمانی که ایشان را به بافت کرمان تبعید کردند، باید هر روز صبح دفتری را در ژاندارمری امضا می‌کرد، اما ایشان از این کار امتناع می‌کرد! روزی به مأموران که مدام اصرار می‌کردند تا ایشان این کار را انجام بدهد، گفت: «مرد حسابی! اگر قرار بود من آدم حرف گوش‌کنی باشم، که تبعیدم نمی‌کردند!».
 
شما هم با آیت‌الله قاضی طباطبائی و هم با مرحوم آیت‌الله طالقانی، ارتباطی نزدیک داشتید. از این رابطه، چه اطلاعات یا خاطراتی دارید؟
این دو بزرگوار با هم صمیمی بودند و آقای اصلان‌زاده، پیام‌های آنها را رد و بدل می‌کرد. یک بار آیت‌الله طالقانی به شکل مخفیانه و محرمانه، به تبریز رفت و با ایشان ملاقات کرد. البته در آن دوره، شرایط بسیار دشواری حاکم بود و رژیم همه مبارزین را به‌شدت تحت نظر داشت. به همین دلیل این‌گونه ارتباطات، معمولا با واسطه انجام می‌گرفت.
 
از شهادت ایشان چگونه مطلع شدید و از حواشی آن، چه نکاتی را به خاطر دارید؟
من آن موقع در قم و در بیت حضرت امام بودم. چند وقت پیش از آن، شهید قاضی به من فرموده بود: «حالا که در قم زندگی نمی‌کنی، لااقل به تبریز بیا که مسقط‌الرأس توست!». امام پیام خود به مناسبت شهادت آقای قاضی را به بنده دادند که به تبریز ببرم. منتها در آن مقطع، من عذری داشتم و نهایتا مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ صادق خلخالی، پیام را به تبریز برد.         
 
https://iichs.ir/vdchmxni.23nzqdftt2.html
iichs.ir/vdchmxni.23nzqdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما