نگاهی به زندگی محمدحسین کاشف‌الغطاء؛

پرچم‌دار جهاد با استعمار و غرب‌زدگی

او در ملاقات با سفیر انگلیس در نجف اشرف، ضمن انتقاد از نحوه تعامل سیاسی استعماری انگلیس با دنیای اسلام و به‌ویژه مسئله فلسطین، این کشور را یکی از حامیان صهیونیست‌ها و مسئول آماده‌سازی اشغال فلسطین به دست آنها و آواره شدن مسلمانانِ فلسطین به کشورهای همسایه معرفی کرد
پرچم‌دار جهاد با استعمار و غرب‌زدگی
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ محمدحسین کاشف‌الغطاء از خاندانِ معروف کاشف‌الغطاء، در سال 1256 در نجف دیده به جهان گشود. او در خانواده‌ای که اهل علم و تقوا بودند، بزرگ شد. کاشف‌الغطاء در ده‌سالگی دروس ادبیات عرب را فراگرفت و استادان وی، در وجودش علاقه فراوانی نسبت به ادبیات یافتند. او آن‌گاه به فراگیری علوم بلاغت همچون معانی، بیان و بدیع مشغول شد. افزایش توانایی‌های کاشف‌الغطاء در این زمینه باعث شد وی به ادیب برجسته‌ای نیز تبدیل شود. کاشف‌الغطاء علوم دیگر، مانند طب، ریاضیات، فلسفه و فقه و اصول را نیز فرا گرفت.[1] او در دهه دوم زندگی به فراگرفتنِ حکمت، فلسفه و کلام مشغول شد و در هیجده‌سالگی در دروس خارج فقه و اصول بزرگانی چون سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی و آخوند خراسانی حضور یافت.[2]
 
سیاست‌ورزی در نظر و عمل
آیت‌الله کاشف‌الغطاء خود را به امور مذهبی محدود نکرد و همواره اعتقاد داشت که یکی از وظایف پیشوای مذهبی، دل‌مشغولی نسبت به اوضاع سیاسی است. عمده هدف وی از ورود عالمان دینی به سیاست، ابتدا درک سیاست و سپس ارشاد و نهی از فساد و نصیحت حکام به درستکاری و جلوگیری از فساد بود. او معتقد بود که خداوند از اندیشمند پیمان گرفته است تا در برابر پُرخوری ستمگران و گرسنگی مظلومان ساکت نباشد؛ بنابراین در تلاش بود در انقلاب‌های ملی کشورهای اسلامی مشارکت فعال داشته باشد.[3] هم‌زمان با شروع جنگ جهانی اول و هنگامی که انگلیس بسیاری از شهرهای عراق را به تصرف خود درآورده بود، فعالیت عملی آیت‌الله کاشف‌الغطاء آغاز شد. او خود را به «کوت»، که خط مقدم نبرد با انگلیسی‌ها بود، رساند و اسلحه به دست گرفت و از میهنش دفاع کرد. مراجع تقلید شیعه فتوای جهاد داده بودند و بسیاری از مجتهدان، استادان و طلبه‌های حوزه‌های علمیه در خط مقدم جبهه با متجاوزان می‌جنگیدند.[4]
 
ورود نیروهای انگلیس به بغداد در مارس ۱۹۱۷م 
ورود نیروهای انگلیس به بغداد در مارس ۱۹۱۷م
 
مبارزه با استعمار
آیت‌الله کاشف‌الغطاء دغدغه مبارزه با استعمار و غرب‌زدگی را داشت و نتیجه آن را استقلال سیاسی می‌دانست. سفرهای متعدد به کشورهای مختلف اسلامی و مشاهده گرفتاری این کشورها در پیوند با پدیده استعمار باعث نگاه عمیق‌تر وی به مسائل جهان اسلام شد. ادراک کاشف‌الغطاء نسبت به پدیده استعمار باعث شد هم‌زمان که مسلمانان را به وحدت فرا می‌خواند، به‌صورت فردی نیز با استعمار مقابله کند. دغدغه آیت‌الله کاشف‌الغطاء برای مبارزه با استعمار به او شجاعت بخشید تا در سال 1330 و در ملاقات با سفیر انگلیس در نجف اشرف، از نحوه تعامل سیاسی استعماری انگلیس با دنیای اسلام و به‌ویژه مسئله فلسطین به‌شدت انتقاد کند. او در این ملاقات، انگلیس را یکی از حامیان صهیونیست‌ها و مسئول آماده‌سازی اشغال فلسطین به دست آنها و آواره شدن مسلمانانِ فلسطین به کشورهای همسایه معرفی کرد.[5]
 
 آیت‌الله محمدحسین کاشف‌الغطاء در فلسطین
آیت‌الله محمدحسین کاشف‌الغطاء در فلسطین
 
در سفر برای هدف
آیت‌الله کاشف‌الغطاء سفرهای متعددی به کشورهای اسلامی کرد و با علمای شیعه و سُنّی در تعامل بود. بیداری و وحدت مسلمانان و در نهایت ایستادگی در مقابل قدرت‌های خارجی از جمله مهم‌ترین دغدغه‌های وی در این سفرها بود. کاشف‌الغطاء در سفر حج سال 1299 با دانشمندان اهل سُنّت حجاز گفت‌وگو کرد و آنان را به وحدت فراخواند؛ همچنین به سوریه و لبنان رفت و مسلمانان را با ترفندهای استعمارگران و راه‌های مبارزه با آنها آشنا کرد. پرهیز از اختلاف و پذیرش همکاری دانشمندانِ شیعه و سنّی از جمله مهم‌ترین محورهای سخنان آیت‌الله کاشف‌الغطاء بود که با اندیشمندان در میان می‌گذاشت. او پس از ماه‌ها اقامت در لبنان، که به گفت‌‎وگو با دانشمندان بنام شیعه، سنّی و مسیحی، نقد مقاله‌ها و فعالیت‌های تبلیغی و علمی گذشت، به مصر رفت و به تدریس در الازهر، بزرگ‌ترین حوزه علمیه جهان اهل سُنّت مشغول شد. کاشف‌الغطاء، که نفوذ مسیحیت در مصر را احساس می‌کرد، با کشیشان درباره انجیل و مسیح سخن گفت و اسلام را به آنها معرفی کرد. او با شور و شعف وصف‌ناپذیری فرهنگ شیعه را تبلیغ و تمام مسلمانان را به یکپارچگی در راه مبارزه با استعمار دعوت کرد. با آنکه در این زمان آیت‌الله کاشف‌الغطاء هنوز به چهل‌سالگی نرسیده بود، اندیشه پربار و سخنان جذاب او همه را شیفته می‌کرد.[6]
 
آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء
آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء
 
مناسبات و ارتباطات وسیع آیت‌الله کاشف‌الغطاء با علمای شیعه و سنّی مناطق مختلف کشورهای اسلامی نتیجه‌بخش بود. او مسلمانان را نیازمند بیداری و بازگشت به خویشتن می‌دانست. این مهم به نوعی در دهه ششم زندگی کاشف‌الغطاء اتفاق افتاد. این دهه آکنده از رخدادهای بزرگ در زندگی‌اش بود که سبب شد شهرتی جهانی پیدا کند. در سال 1310 نامه‌ای از مجلس اعلای فلسطین با امضای کمیته برگزارکننده کنفرانس اسلامی
برای آیت‌الله کاشف‌الغطاء ارسال شد که در آن، از وی خواسته بودند در کنفرانس شرکت کند؛ بنابراین کاشف‌الغطاء برای شرکت در کنفرانس اسلامی به فلسطین سفر کرد. این سفر به اقتدای علمای تمام مذاهب اسلامی و اکثر اهالی فلسطین به وی در مسجدالاقصی منجر شد که جمعیتی بین سی تا پنجاه‌هزار نفر را شامل می‌شد. آیت‌الله کاشف‌الغطاء پس از نماز، در حضور آن جمعیت انبوه، به منبر رفت و نزدیک دو ساعت سخن گفت. او در این سخنرانی نیاز مسلمانان به برگزاری کنفرانس‌هایی برای آشنا شدن با هم و بحث درباره امورشان را مهم دانست.[7]
 
آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء در سفر به فلسطین برای شرکت در یک کنگره اسلامی
آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء در سفر به فلسطین
برای شرکت در یک کنگره اسلامی
 
مواضع نسبت به دو شاه پهلوی
در سال 1312، آیت‌الله کاشف‌الغطاء به ایران آمد و در مدت اقامت خود در آن، جامعه ایران را به تمسک به اصول اسلامی دعوت کرد. این در حالی بود که در سال 1312 و در دوره حاکمیت رضاشاه، نظام سیاسی گرایش به غرب داشت. او سخنرانی‌های متعددی در ایران انجام داد و بر مبارزه با استعمار تأکید کرد.[8] در این سفر رضاشاه دو بار درخواست ملاقات با کاشف‌الغطاء را داد و در نهایت و برخلاف میل باطنی، آیت‌الله کاشف‌الغطاء پذیرفت. نکته مهمی در خصوص این دیدار وجود دارد که عدم پذیرش هدیه رضاشاه از طرف کاشف‌الغطاء است. او دلیل رد هدیه را چنین عنوان کرد که با پذیرش آن نمی‌تواند نفعی به اُمت برساند. در این ملاقات، پسر آیت‌الله کاشف‌الغطاء نیز حضور داشت و هنگامی که رضاشاه دید عمامه بر سر دارد، گفت: «چه جوان خوبی! ولی آیا بهتر و سودمندتر نیست که نظامی باشد و حمل سلاح کند؟». پاسخ آیت‌الله کاشف‌الغطاء به رضاشاه به گونه‌ای است که منعکس‌کننده دغدغه وی نسبت به حفظ اسلام و مخالفت با سیاست‌های رضاشاه است: «سربازان دو دسته‌اند: سرباز سلاح و سرباز صلاح. دومی بهتر و سودمندتر است و حتی سربازان سلاح نیز به سربازان صلاح نیازمندند».[9]
 
در دهه ابتدایی حکومت محمدرضا پهلوی نیز آیت‌الله کاشف‌الغطاء به ایران سفر کرد. محمدرضا همانند پدر خود، رضاشاه، تلاش کرد با دعوت رسمی از کاشف الغطاء، وی را به دولت و سیاست خود نزدیک کند؛ بنابراین رسما دربار پهلوی از او دعوت کرد تا با شاه دیدار کند، اما آیت‌الله کاشف‌الغطاء از دیدار با شاه خودداری کرد. دلیل عمده رد دعوت محمدرضا پهلوی این بود که کاشف‌الغطاء او را مخالف روحانیت یافته بود و خودش را همانند او نمی‌دانست؛ همچنین تأکید کرد که چشم‌داشتی به مال‌ومنال و مقام و جایگاه ندارد.[10]
 
مبارزه با ابزار فرهنگی آمریکا
نکته مهم در رویکرد استعمارستیزی آیت‌الله کاشف‌الغطاء، مبارزه با ابزارهای فرهنگی آمریکا بود که با هدف همراه‌سازی مسلمانان با نقشه‌های استعماری به‌کار می‌رفتند. یکی از فعالیت‌های آمریکا برای رسیدن به این هدف، برگزاری سمینارهای فرهنگی بود. در سال 1332 کنگره آمریکا نماینده‌ای نزد کاشف‌الغطاء فرستاد تا او را به همایشی چهارروزه برای بحث در مشترکات ادیان جهان دعوت کند. آیت‌الله کاشف‌الغطاء از حضور یافتن در آن همایش امتناع و ضمن عذرخواهی و برای احترام، دلیل آن را مشکلات جسمانی عنوان کرد. نماینده آمریکا تلاش کرد به هر شکلی کاشف‌الغطاء را به این همایش دعوت کند و حتی پیشنهاد داد که بیماری او در یکی از پیشرفته‌ترین بیمارستان‌ها درمان خواهد شد، اما پاسخ آیت‌الله کاشف‌الغطاء پایداری او در مقابله با استعمار را بار دیگر نمایان کرد: «شما جسم مرا، این بدن نحیف را معالجه خواهید کرد، اما چگونه می‌خواهید آبرویم در جهان اسلام و عرب را درست کنید؟!». در ادامه آیت‌الله کاشف‌الغطاء تأکید کرد که تا زمانی که امیدی به حل شدن قضیه مردم مظلوم فلسطین ــ که دچار بی‌رحمانه‌ترین ظلم‌ها، شکنجه‌ها و آوارگی به دست صهیونیست‌ها هستند ــ نداشته باشد، ادعاهای کشورهای غربی درباره اشتراکات ادیان جهان بیهوده خواهد بود.[11]
 
سال‌های پایانی
آیت‌الله کاشف‌الغطاء در سال‌های پایانی عمر خود به بیماری‌های متعدد دچار شد و آخرین سال‌های زندگی بر او سخت گذشت. او در 28 تیر 1333 بعد از ادای نماز صبح، بر اثر سکته قلبی، دار فانی را وداع گفت و مسلمانان را عزادار کرد. پیکر آن مرحوم، پس از تشییعی باشکوه، در مقبره مخصوصی در وادی‌السلام نجف به خاک سپرده شد.[12]
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1] . توحید پاشایی، «دیدگاه‌ها و فعالیت‌های حدیثی شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء»، حدیث اندیشه، ش 3 (بهار و تابستان 1386)، ص 79.
[2] . علی شمس، بند بندِ سرگذشتم: ترجمه کتاب عقود حیاتی، زندگی خود نوشت و خاطرات آیت‌الله حاج شیخ محمدحسین کاشف الغطاء، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1394، صص 58-77.
[3] . میرزا محمدعلی معلم‌ حبیب‌آبادی، مکارم‌الاثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14: سال‌های 1290 - 1286ق، ج 2، اصفهان، نقش مانا، 1381، صص 49-50.
[4] . علی شمس، همان، صص 97-109.
[5] . محسن بهشتی‌سرشت، نقش علما در سیاست، تهران، پژوهشکده انقلاب اسلامی، 1380، ص 122.
[6] . حامد رستمی نجف‌آبادی، «آشنایی با پیشگامان بیداری اسلامی(4)/ علامه محمّدحسین کاشف‌الغطاء»، حبل‌المتین، ش 1 (زمستان 1391)، صص 171-172.
[7] . علی شمس، همان، صص 312- 313.
[8] . عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، فقهای نامدار شیعه: با تجدیدنظر و اضافات، تهران، نوید اسلام، چ سوم، 1376، ص 305.
[9] . علی شمس، همان، صص 238-239.
[10]. همان، صص 230-231.
[11]. همان، صص 26-27.
[12]. توحید پاشایی، همان، ص 82.
https://iichs.ir/vdchqxni.23nzmdftt2.html
iichs.ir/vdchqxni.23nzmdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما