«شهید سیدمجتبی هاشمی در قامت یک فرمانده» در گفت‌وشنود با سیدمحمود صندوقچی؛

در شخصیت او، رافت و قاطعیت جمع شده بود

شهید سیدمجتبی هاشمی و یارانش در دوره دفاع از شهر آبادان، در شرایطی دشوار به مقاومت و مصاف با دشمن پرداختند که در خور روایت و تحلیل می‌نماید. در گفت‌وشنود پی‌آمده، سیدمحمود صندوقچی، از دوستان و یاران آن بزرگ، به بازنمایی این شرایط پرداخته است
در شخصیت او، رافت و قاطعیت جمع شده بود

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
آشنایی شما با شهید سیدمجتبی هاشمی، چگونه روی داد و به دوستی تبدیل شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من و شهید سیدمجتبی هاشمی، بچه محل بودیم. منزل پدری ایشان، در میدان وحدت اسلامی (شاپور سابق)، سَر بازارچه قوام‌الدوله بود. شهید هاشمی قبل از انقلاب، یک مغازه پوشاک سر بازارچه‌نو داشت، که در دوران بحبوحه انقلاب و با چند نفر از دوستان، آنجا را به تعاونی اسلامی تغییر دادیم. مردم در آن دوره، از نظر ارزاق تا حدودی در مشکل و مضیقه بودند؛ برای مثال، ما مرغ را به قیمت 12 تومان می‌خریدیم و به قیمت 11 تومان به مردم می‌فروختیم! البته بعدا به تعداد افراد خیر در این مجموعه اضافه شد و ما از این طریق، مایحتاج مردم را به قیمت‌های پایین‌تری نیز عرضه می‌کردیم. از طرفی هم پایگاهی تشکیل شده بود تا از طریق آن یکدیگر را در جریان مسائل انقلاب اسلامی قرار دهیم و به‌نوعی، آنجا محل تجمع نیروهای انقلابی شده بود.
 
گروه فدائیان اسلام که شهید سیدمجتبی هاشمی فرماندهی آن را بر عهده داشت، چگونه نضج گرفت؟
گروهی که تحت فرماندهی شهید سیدمجتبی هاشمی بود، از تشکیلات منتسب به شهید سیدمجتبی نواب صفوی متمایز بود. آن زمان گروهی از نیروهای دادگاه مبارزه با مواد مخدر (اکثرا اعضای کمیته 9)، همراه با تعدادی داوطلب، با حکم مرحوم آقای خلخالی روانه خرمشهر و در آنجا مستقر شدند. این افراد قبل از حرکت، به دنبال فرمانده‌ای بودند که با مسائل جنگ و جبهه آشنایی کامل داشته باشد و  نهایتا، شهید سیدمجتبی هاشمی را به آقای خلخالی پیشنهاد کردند. سید در آن دوره، مسئول انتظامات کمیته منطقه 9، یکی از شاخص‌ترین‌ کمیته‌های انقلاب اسلامی در تهران بود، که با سرپرستی آیت‌الله سیدهادی خسروشاهی اداره می‌شد. اشاره به این نکته هم بی‌مناسبت نیست که شهید هاشمی در مواجهه با ضد انقلابیون کردستان، برای کمک به شهید دکتر چمران، همراه با تعدادی از نیروهای کمیته به پاوه رفت و در آنجا علاوه بر دکتر، با عده‌ای از فعالین کمیته‌های مناطق دیگر نیز آشنا شده بود. به‌هرحال پس از انتخاب ایشان به‌عنوان فرمانده، دو اتوبوس رزمنده از تهران به سمت آبادان حرکت کردند و زمانی که به آنجا رسیدند، دو سه روزی از درگیری‌های خرمشهر گذشته بود و فعالیت‌ آنها آغاز شد. هتل کاروانسرا بسیار بزرگ و از هتل‌های مصادره‌شده آن زمان بود. آقا سیدمجتبی همراه گروه فدائیان اسلام، در آن هتل مستقر شدند. در ابتدای جنگ، سپاه، ارتش و بسیج قدرت چندانی نداشتند و گروه فدائیان اسلام، یکی از قطب‌های اصلی برای جذب نیروهای مردمی در جنگ به‌شمار می‌آمد.    
 
سیدمجتبی هاشمی

از چه زمانی به شهید هاشمی و نیروهایش در آبادان ملحق شدید؟
حدودا در اواخر مهرماه. 27 روز از آغاز جنگ گذشته بود که به اتفاق اخوی (شهید سیدرضا صندوقچی) و چند نفر از دوستان از جمله آقایان: رضا سلمانیون، محمدرضا ابراهیم، شهید محمد یزدانی و جانباز داوود نارنجی‌نژاد (از نیروهای هوانیروز)، به آبادان رفتیم. ما ابتدا در مدرسه‌ای مستقر شدیم و می‌خواستیم با بچه‌های هوانیروز، به جبهه برویم. آقای رضا سلمانیون به هتل کاروانسرا رفت و در آنجا با آقای هاشمی دیدار کرد. ایشان از حضور ما مطلع شد و بعد به دعوت و اصرار ایشان، برای همکاری به هتل کاروانسرا رفتیم. همان شب اول اقامت، جلسه‌ای ترتیب دادیم تا به درخواست شهید هاشمی، نظم و ترتیبی به اوضاع بدهیم. مسئولیت‌ها تقسیم و به نیروها واگذار شدند و از ورود افراد متفرقه جلوگیری شد. تعدادی از نیروهایی که از قبل در آنجا مستقر بودند، با مشاهده نظم و برنامه‌ریزی جدید، برخی به خواست خودشان و برخی هم به‌اجبار، هتل کاروانسرا را ترک کردند! از آن به بعد، شرایط مقر قدری سامان و ترتیب به خود گرفت.
 
در دوره محاصره آبادان، راهبرد جنگی شهید سیدمجتبی هاشمی و یارانش چه بود؟
زمانی که آبادان در محاصره کامل عراقی‌ها قرار گرفته بود، دستورالعملی از طرف ستاد تبلیغات جنگ صادر و در آن خواسته شده بود که نظامیان و غیر نظامیان هرچه سریع‌تر از خرمشهر خارج شوند. خاطرم هست که اول یا دوم آبان‌ماه بود و ما شب‌ها همراه با شهید هاشمی و عده‌ای از هم‌رزمان، برای اجرای عملیات می‌رفتیم. نیروها در کنار پل خرمشهر، از آب می‌گذشتند، شبیخون می‌زدند، عملیات را انجام می‌دادند و بعضی ‌وقت‌ها هم به خاطر شیطنت‌هایی که ستون پنجم انجام می‌داد، نیروها و سنگرهایشان شدیدا در معرض آسیب قرار می‌گرفتند. شهید هاشمی در پاک‌سازی منطقه از حضور و فعالیت ستون پنجم، نقش به‌سزایی داشت. همچنین حفظ امنیت منازل و اموال مردمی که مجبور به ترک خانه و زندگی خود در خرمشهر شده بودند، از دیگر فعالیت‌های شهید هاشمی بود. ایشان در پیشبرد جنگ در اوایل آن، نقش بسیار ارزنده و فعالی داشت.  
 
شهید سیدمجتبی هاشمی در مقام یک فرمانده، چه خصال و ویژگی‌هایی داشت؟
 شهید هاشمی برای اینکه به رزمنده‌ها روحیه بدهد، کلاه سبزش را از سر برمی‌داشت و آن را مثل بادبزن در هوا حرکت می‌داد و تیرها را به سوی دشمن هدایت می‌کرد! یک بار مچ دست ایشان گلوله خورد و استخوانش ترکید، ولی با همان دست مجروح، همچنان عملیات را هدایت کرد! صبح که بچه‌ها از عملیات برگشتند، شهید هاشمی به بیمارستان رفت و دستش را جراحی و پانسمان کرد. چند ماهی هم دستش در گچ بود، تا به حال عادی برگردد.  
شهید هاشمی همیشه به نیروهایش روحیه می‌داد. مواقعی که کار نداشت و در جبهه هم عملیات نبود، نقاشی می‌کرد و بیشتر هم تصویر گل می‌کشید. وقتی یکی از دوستان به شهادت می‌رسید، در گوشه‌ای می‌نشست و نقاشی می‌کرد، گاهی هم آواز می‌خواند! شعرها را فی‌البداهه می‌گفت و یادم هست که به سبک عُرفا می‌خواند. ایشان کمتر با هم سن و سالان خود وقت می‌گذراند و بیشتر با جوانان دمخور بود. رزمندگان هم به عنوان الگو، از او پیروی می‌کردند. شهید هاشمی حتی وقتی که در مناطق جنگی به سر می‌برد، بسیار تمیز و مرتب بود. او نسبت به نیاز و درخواست رزمندگان، بی‌تفاوت نبود و هرکاری که از دستش برمی‌آمد، برای برآوردن آنها انجام می‌داد. من خودم، فرصت و حوصله رسیدگی به امور جانبی رزمندگان را نداشتم.  گاهی پیش می‌آمد که در عرض 24 ساعتِ شبانه‌روز، فقط دو ساعت وقت استراحت داشتم، ولی شهید هاشمی حوصله کافی برای رسیدگی به تمام امور رزمندگان را داشت و برای آن برنامه‌ریزی هم می‌کرد. تقوی و دینداری او، بسیار محکم و قابل ستایش بود. همیشه به دستور ایشان، یکی از بزرگ‌ترین سنگرها به اقامه نماز و دعا اختصاص داشت. بعضی وقت‌ها در مقر یا جبهه‌های جنگ، دعای کمیل را با صدای رسا قرائت می‌کرد. پدر ایشان در مسجد مهدی‌خان، قاری و مدرس قرآن بود و شهید هاشمی هم به این واسطه، با قرآن مأنوس بود. سواد بالایی نداشت، اما سخنرانی‌هایش قبل از نماز جمعه آبادان بسیار دلنشین بود. شجاعت و رافت کمتر با هم جمع می‌شوند، ولی شهید هاشمی جامعِ این دو بود.
 
رفتار شهید سیدمجتبی هاشمی، هنگام شهادت نیروهایش چگونه بود؟
در این گونه مواقع، با آهنگی خاص اشعار رزمی می‌خواندیم! با این اشعار حماسی، رزمنده‌ها زنده می‌شدند و روحیه می‌گرفتند. فکر می‌کردیم که ناله و زاری، روحیه نیروها را خراب می‌کند. بچه‌های ما، در شرایط بسیار سختی می‌جنگیدند. خوب است بدانید که آنها، عمدتا با هزینه خودشان به جبهه آمده بودند! ما هیچ سهمیه‌ای نداشتیم، نه اتوبوس و نه قطار! حتی حمام هم نداشتیم! آقای احمدی در آنجا، برای استحمام بچه‌ها با ما همکاری می‌کرد. ما با ایشان قرارداد می‌بستیم و می‌گفتیم: اگر از همه 15 ریال می‌گیرید، از رزمنده‌های ما 1 تومان بگیرید، یا اینکه صد تومان پولِ پیش به آقای احمدی می‌دادیم و از ایشان قبض می‌گرفتیم و خودمان بین بچه‌ها تقسیم می‌کردیم. وقتی آبادان در محاصره بود، چیزی برای خوردن نداشتیم! وقتی با لنج نان می‌آوردند، تا به دست ما برسد، خشک و خرد شده بود! ما آنها را داخل ظرفی از آب می‌ریختیم و بچه‌ها با قاشق می‌خوردند! روزگار دشواری بود.  
https://iichs.ir/vdcgw79x.ak9tz4prra.html
iichs.ir/vdcgw79x.ak9tz4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما