زندان قصر و پیامد باژگونه حکومت؛

دژ سنگدل قصر قجر در دوره پهلوی

قصر قجر که یادگار دوره فتحعلی‌شاه بود و اساسا کارویژه آن فراز و نشیب‌‌های مختلفی را در دودمان قاجار پشت سرگذاشته بود و غالبا محدود به تفرج‌‌ و عشرت یا شکار و پادگان نظامی حکومتی در دوره استبداد صغیر و همچنین محل نگه‌داری بازداشت‌‌شدگان در کودتای 3 اسفند 1299ش می‌‌شد، با روی کار آمدن رضاخان وضع متفاوتی پیدا کرد
دژ سنگدل قصر قجر در دوره پهلوی

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ زندان یکی از مؤثرترین ابزارهایی است که جهت محدودیت یا کاهش دامنه جرم و جنایت در حوزه حقوق مدنی و یا محدودیت در امر حوزه سیاسی، به کار گرفته می‌‌شود تا با جلوگیری از بسط اعتراض یا دگراندیشی در حوزه پایه‌‌های ایدئولوژیک و باورهای جامعه فرهنگی و سیاسی، به قبض و بسط حلقه‌‌های قدرت اقدام کند. این کارکرد در دولت‌‌های مستبد به حد افراط در کانون توجه قرار می‌گیرد و نمونه تاریخی آن در دو دوره پهلوی اول و دوم به‌ویژه با تأسیس زندان‌های امنیتی و سیاسی، ازجمله زندان قصر مشاهده می‌‌شود. این پژوهش تلاش دارد علاوه بر تبارشناسی مفهوم زندان، اهداف، عملکرد، ضرورت و کاربرد آن را در دوره پهلوی دوم، به‌ویژه فراز و نشیب زندان قصر را نشان دهد. در ادامه پس از مقدمه‌‌ای درباره چگونگی تحول و ضرورت زندان در دوره رضاخان، تأثیر آن بر روحیه مبارزان انقلابی در دهه 1350 نشان داده و تأثیر منفی و نتیجه معکوس آن بر روند انقلاب، تبیین شده است.
 
تبارشناسی زندان قصر؛ قصر قاجار و تولد نهاد مدرن زندان
زندان قصر، ‌اولین زندان متمرکز شهر تهران بود که بنا به نیاز حکومت و درخواست سرتیپ محمد درگاهی، رئیس نظمیه رضاخان، تأسیس شد. درگاهی قصر قاجار را که ساختمانی قدیمی و متروکه بود، به‌عنوان زندان جدید پیشنهاد کرد. برای این کار از نیکلای مارکوف بهره گرفته شد. نیکلای مارکوف یکی از شهروندان سرشناس روسیه تزاری و دانش‌‌آموخته آکادمی هنر و معماری دانشگاه سلطنتی سنت پترزبورگ بود. او در سال 1915م به ایران آمد و در خدمت نیروی قزاق قرار گرفت.[1] مارکوف در نیروی قزاق هم‌‌رزم رضاخان بود. او در 1921 نظامی‌‌گری را کنار گذاشت و به درخواست ایران مأمور شد وضع زندان‌‌ها را بررسی و زندان‌‌هایی که با آب‌وهوای ایران متناسب است جانمایی کند. بدین ترتیب عملیات ساختمانی زندان قصر در سال 1307ش شروع شد و پس از رفع نواقص نقشه در آذرماه 1308 به پایان رسید و در تاریخ 11 آذرماه 1311، به دست رضاشاه افتتاح شد.[2]
 
نمای بیرونی عمارت زندان قصر تهران
نمای بیرونی عمارت زندان قصر تهران
شماره آرشیو: 4779-۱ع
 
با تولد زندان متمرکز و نوین ایران،‌ دور جدیدی از دستگیری محبوسین آغاز شد که تا انقراض دوره پهلوی ادامه داشت. در این دوره چهره‌‌های سرشناسی از مبارزان اسلامی، مستقل و چپ، چه آنها که مشی مسلحانه داشتند و چه آنهایی که مخالف تفکر پهلویسم بودند، بنا به گفته فرخی یزدی زینت‌بخش «دژ سنگدل قصر قاجار» شدند که یادگار دوره فتحعلی‌شاه بود و اساسا کارویژه آن فراز و نشیب‌‌های مختلفی را در دودمان قاجار پشت سرگذاشت و غالبا محدود به تفرج‌‌ و عشرت یا شکار و پادگان نظامی حکومتی در دوره استبداد صغیر و همچنین محل نگه‌داری بازداشت‌‌شدگان در کودتای 3 اسفند 1299ش می‌‌شد، اما با روی کار آمدن رضاخان وضع تفاوت کرد.
  
زندان قصر در دوره پهلوی اول
رضاشاه از زندان به‌عنوان ابزاری برای محدودیت متنفذان سیاسی درون حلقه قدرت و نیز قتل افراد بانفوذ ایلات جنوب ایران، مانند بختیاری و قشقایی،‌ که نیمی از جنوب ایران را تحت امر خود داشتند، ‌استفاده کرد؛ به حدی که در پایان دوره اول، کمتر فرد باقدرت، پرنفوذ، مستقل، و صاحب اراده مشاهده می‌‌شود. هنگامی‌که خوی دیکتاتوری با سازوبرگ ایدئولوژی سلطنتی ترکیب می‌‌شود، زندان اولین گام و به‌نوعی آخرین مرحله حیات یک فرد است که سرانجامی جز مرگ ندارد. با مشاهده لیست افرادی که در این دوره در زندان قصر حضور داشتند نشان می‌‌دهد که نماینده مجلس،‌ وزیر دربار، وزیر جنگ، سران ایلات و عشایر بختیاری و قشقایی، و... هیچ‌‌کس در امان نبود. نصرت‌‌الدوله فیروز هیچ‌‌وقت به اندیشه‌‌اش خطور نمی‌‌کرد روزی در سازه‌‌ای به نام زندان قصر محبوس شود یا اعدام و قتل علی‌مردان‌خان بختیاری، اسماعیل‌خان قشقایی، تیمورتاش، جعفرقلی‌خان سردار اسعد بختیاری و حتی شاعری چون فرخی یزدی، بنا به این دلیل که شعری به هنگام عروسی ولیعهد سروده و به مذاق رضاشاه ناسازگار افتاده بود، در این زندان تصورنکردنی می‌نمود.[3]
 
شرایط محیط زندان قصر به‌قدری نامناسب و به‌دور از حداقل امکانات بهداشتی بود که هر آدم سالمی نیز دچار مرض لاعلاج می‌‌شد. زندانیان این زندان مانند مردگان متحرکی بودند که مرگ را بر آزادی ترجیح می‌‌دادند. محمدتقی بهار، که بارها طعم زندان رضاشاهی را چشیده بود، به‌خوبی شرایط بد زندان قصر را توصیف کرده است: «دخمه‌‌ای تنگ و سو به سو نمور/ واندر آن دخمه چند زنده به گور/ بهتر از زنده در چنین مرقد/ آن
که مُرده است و خفته زیر لحد».[4] اما جدا از زندانیان درون حلقه قدرت، اتفاقاتی نظیر قیام گوهرشاد مشهد باعث شد که گستره حبس و زندان به گروه‌‌های خارج از قدرت سیاسی نیز کشیده و پای روحانیون هم به زندان قصر باز شود. در فاصله سال‌‌های 1314 تا 1317، در خلال اعتراض روحانیون و مردم مشهد نسبت به نوع پوشش و استفاده از کلاه بین‌‌المللی، افرادی مانند شیخ عباسعلی محقق خراسانی، سیدمحمد بحرالعلوم قزوینی، شیخ محمد صاحبی و شیخ خلیل زنجانی نیز در این زندان زندانی شدند.[5]
 
ترکیب و نوع بازداشت‌‌ها نشان می‌‌دهد گستره آن علاوه بر مباحث سیاسی و عقیدتی، شامل معتقدان به ایدئولوژی‌‌های دیگر نظیر سوسیالیسم و کمونیسم هم می‌‌شد؛ چنان‌که گروه 53 نفر تحت رهبری تقی ارانی به اتهام تبلیغ مرام اشتراکی زندانی شدند و او نیز در بهمن 1318، در این زندان به‌نوعی دچار مرگ شد.
 
زندانیان زندان قصر در دوره رضاشاه پهلوی (سال 1310)
زندانیان زندان قصر در دوره رضاشاه پهلوی (سال 1310)
شماره آرشیو: ۱-۳۰-۱۱۸ص
 
زندان قصر در دوره پهلوی دوم
دوره پهلوی دوم، مبارزه با مبارزان خارج از حلقه قدرت و به‌ویژه گروه‌‌های اسلامی و غیراسلامی که مبارزه فکری و عملی خود را در مسیر نفی رژیم سلطنتی به‌کار بستند گستره بیشتری یافت؛ به صورتی که تحولات پرشتاب اواخر دهه 1320 و اوایل دهه 1330، بر ترکیب زندانیان قصر تأثیر گذاشت. تا پیش‌ازاین، ‌اعضای گروه‌‌های چپ و مشخصا حزب توده و فرقه دموکرات بیشترین زندانیان آن زندان را به خود اختصاص داده بودند، اما در نخستین سال دهه 1330 و به دنبال ترور نخست‌‌وزیر وقت، سپهبد حاج‌‌علی رزم‌‌آرا، پای اعضای جمعیت فدائیان اسلام و رهبری آن نیز به زندان باز شد. در دوره صدارت مصدق، اختلاف او و شهید نواب صفوی بالا گرفت و این روحانی مجاهد به بهانه تشویق مردم به شکستن شیشه‌‌های مشروب‌‌فروشی، بازداشت و زندانی شد. از نکات مهم این دوره، اشغال و تحصن فدائیان اسلام در زندان قصر تا آزادی سیدمجتبی نواب صفوی بود. آنها در تاریخ 21 دی‌ماه 1330، طرح خود را به اجرا گذاشتند و پس از حدود شش ماه و در بحبوحه اختلاف بین مصدق و دربار، شهید نواب به همراه فدائیان اسلام از زندان آزاد شد.[6]
 
زندان قصر (سال 1335)
زندان قصر (سال 1335)
شماره آرشیو: ۳۶-۴۵۱۸ش
 
بعد از کودتای 28 مرداد 1332، جو خفقان‌‌آور حکومت و ترس همه‌‌گیر آن از گروه‌‌های سیاسی باعث شد یک‌بار دیگر حزب توده و سازمان نظامی آن و حتی شاعران و نویسندگانی چون احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، علی‌محمد افغانی و نجف دریابندری در دام افتند. اما در دهه 1340 براثر تقابلات سیاسی مذهبی‌‌ها با دربار، ‌به‌ویژه پس از شروع سخنرانی‌‌‌‌ها آتشین امام خمینی(ره) از نیمه 1341 به بعد، بسیاری از عالمان دینی و اعضای گروه‌‌هایی نظیر مؤتلفه، حزب ملل اسلامی و 15 خردادی‌‌ها که طرفدار امام خمینی بودند به زندان افتادند. اما مهم‌‌ترین و مؤثرترین رجل سیاسی در زندان قصر بی‌‌تردید امام خمینی بودند که به اتهام «اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور»[7] و به استناد سخنرانی ایشان در عصر عاشورای سال 1342 در مدرسه فیضیه قم، محبوس شدند. امام در این سخنرانی برخی سیاست‌‌ها، تصمیمات و اقدامات دولت را زیر سؤال بردند و نسبت به ضدیت حکومت پهلوی با اسلام و روحانیت ‌هشدار دادند.[8]
 
به‌تبع این چالش بنیادی،‌ و انقلابی‌تر شدن فضای سیاسی، مشی مسلحانه پارادایم بیشتر گروه‌‌های سیاسی اعم از چپ و راست و مردان و زنان شد و زندان، شکنجه و اعدام تنها راهی بود که به نظر رژیم با آن می‌توانست انقلاب را مهار کند که البته موفق نشد. چراکه بازتاب اعتصاب غذا و بازرسی‌‌های صلیب سرخ، ‌زندان را به پاشنه آشیل حکومت تبدیل کرده بود.[9]
 
نتیجه‌‌گیری
حبس و زندانی شدن در زندان قصر در حکومت‌‌های پهلوی اول و دوم خطرناک تلقی می‌‌شد و حتی حلقه‌‌های نزدیک قدرت نیز اغلب از این خطر در امان نبودند؛ ازاین‌رو نزدیک شدن به قدرت سیاسی واهمه‌آفرین بود. این امر نشان می‌‌دهد که حکومت همواره حلقه‌های قدرت حتی آنهایی را که نزدیک به خودش بودند، به‌عنوان «رقیب» در نظر می‌‌گرفت و از زندان قصر برای به بند کشیدن آنها استفاده می‌کرد. به دلیل همین رویکرد بود که این زندان از دوستان قدیمی،‌ سران ایلات و افراد متنفذ در دوره رضاشاهی پر شد، اما در پهلوی دوم، تغییری کیفی در این زمینه رخ داد و با شکل‌گیری و مطرح شدن حلقه‌های قدرتی که پایه آنها مسائل فکری و باورهای مذهبی بود و اصل نظام سلطنتی را هدف مبارزه قرار داده بودند، رژیم از زندان قصر برای برخورد با این حلقه‌های قدرت استفاده کرد، اما برخلاف انتظارش این کار نتیجه عکس داد و به جای خشکاندن روش و بینش انقلابی، به تربیت نیروی انقلابی منجر شد.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. محمدجواد مرادی‌‌نیا، حکایت قصر؛ از قاجار تا پهلوی، تهران، انتشارات نگاه، چ دوم، 1398، ص 40.
[2]. حسین مکی، تاریخ بیست‌‌ساله ایران؛ استحکام دیکتاتوری پهلوی، ج 5، تهران، انتشارات علمی، 1374، ص 201.
[3]. محمدجواد مرادی‌‌نیا، همان، ص 105.
[4]. محمدتقی بهار، دیوان اشعار، تهران، امیرکبیر، 1336، ص 11.
[5]. محمدجواد مرادی‌نیا، همان، ص 86.
[6]. داود امینی، فدائیان اسلام، اندیشه و عملکرد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 233.
[7]. امام خمینی در آینه اسناد ساواک، ج 2، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387، ص 206.
[8]. امام خمینی، صحیفه امام؛ مجموعه آثار، ج 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، صص 243-248.
[9]. جواد منصوری، خاطرات جواد منصوری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1376، ص 183.
https://iichs.ir/vdccimqi.2bq048laa2.html
iichs.ir/vdccimqi.2bq048laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما