نگاهی به سیاست تفرقه‌اندازی پهلوی دوم در میان سران نظامی؛

روشی ظاهرا موفق برای حفظ وفاداری ارتش به شاه

نیروهای نظامی از جمله ارتش، بزرگ‌ترین پشتوانه رژیم پهلوی بود. محمدرضاشاه به این پشتوانه، هزینه زیادی اختصاص داده بود و امیدوار بود در بزنگاه‌های مختلف سیاسی بتواند از آن بهره بگیرد. او علاوه بر اختصاص بودجه‌های گزاف، از روش‌های دیگری نیز برای حفظ ارتش استفاده می‌کرد
روشی ظاهرا موفق برای حفظ وفاداری ارتش به شاه

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ نیروهای نظامی از جمله ارتش، بزرگ‌ترین پشتوانه رژیم پهلوی بود. محمدرضاشاه به این پشتوانه، هزینه زیادی اختصاص داده بود و امیدوار بود در بزنگاه‌های مختلف سیاسی بتواند از آن بهره بگیرد. او علاوه بر اختصاص بودجه‌های گزاف، از روش‌های دیگری نیز برای حفظ ارتش استفاده می‌کرد. یکی از روش‌های مهم پهلوی دوم ایجاد اختلاف میان نظامیان و نیز برانگیختن حس رقابت بود. این وضعیت به‌ویژه در میان سران ارتش بسیار کاربرد داشت و نتیجه نیز معمولا موفقیت‌آمیز بود. هرچند در نهایت، آنچه او می‌خواست محقق نشد؛ بااین‌حال این روش، جزء روش‌های غالب حکومت برای حفظ وابستگی ارتش به شاه و نظام بود. با این مقدمه در ادامه به نحوه استفاده محمدرضا پهلوی از این روش و نتایج آن پرداخته شده است.  
 
نگاهی به دیرینگی سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن
سیاست تفرقه‌اندازی میان نظامیان، سیاستی است که در دوره رضاشاه مورد توجه قرار گرفت و او از آن برای حفظ حکومت خود استفاده کرد. البته پیشینه این سیاست به کشورهای غربی بازمی‌گردد. بااین‌حال در ایران بعد از تشکیل اولین ارتش مدرن به اجرای این سیاست توجه شد. ایجاد اختلاف ظاهرا با هدف توزیع قدرت میان جناح‌های مختلف صورت می‌گرفت. وجود تنش و اختلاف میان نظامیان باعث می‌شد قدرتی موازی با قدرت شاه شکل نگیرد.
 
حسین فردوست در کتاب خود به یک نمونه از این سیاست اشاره کرده و آورده است: «رضاخان به حزب و تحزب اعتقادی نداشت و بنا به تربیت قزاقی خود تنها به ارتش متکی بود و از ارتش آنچه برایش مهم بود پادگان تهران بود و تازه همین پادگان را به دو لشکر کاملا هم‌قوه تقسیم کرده بود: لشکر یک به فرماندهی کریم آقاخان بوذرجمهری و لشکر دو به فرماندهی علی آقاخان نقدی. به این ترتیب، یک فرمانده بی‌سواد (بوذرجمهری) در مقابل یک فرمانده باسواد (نقدی) قرار داشت. رضاخان همیشه بین این دو لشکر اختلاف می‌انداخت؛ به طوری که عملا آنها دشمن و رقیب یکدیگر بودند. در نزد افسران لشکر یک، لشکر دو را بی‌عرضه می‌خواند و بر عکس».[1]
 
 
البته این سیاست فقط محدود به نظامیان نبود، بلکه شاه پهلوی از آن در همه ارکان نظام استفاده می‌کرد. پهلوی‌ها تنها چیزی که نهادینه کردند دشمنی و رقابت ناسالم میان اطرافیان بود و این امر در همه سطوح از نهاد خانواده تا دیوان‌سالاری ملی دیده می‌شد.[2] گرچه این سیاست برای اولین‌بار توسط رضاشاه به‌کار گرفته شد و نتیجه خوبی برای حکومت نداشت، اما محمدرضا پهلوی نیز این تجربه اشتباه را تکرار کرد. بدین ترتیب سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، توسط او در تمام ارکان حکومت ریشه دواند. شاه با استفاده از این سیاست، همه را به جان هم انداخته بود و به عنوان داور نهایی ظاهر می‌شد. بااین‌حال در میان ارکان حکومت، نظامیان یکی از گروه‌های مهمی بودند که وی سیاست تفرقه‌براندازانه خود را در مورد آنها اعمال کرد.
 
سیاست تفرقه‌اندازی میان نظامیان در  دوره پهلوی دوم
محمدرضا پهلوی از روش‌های مختلفی برای ایجاد وفاداری میان نظامیان و بالا بردن وفاداری میان آنها استفاده کرد. یکی از روش‌های به‌کاررفته بالا بردن وفاداری نظامیان با دادن انواع پاداش‌ها و اختصاص بودجه‌های بالا به آنها بود. او در کنار این سیاست، به حذف نظامیان مخالف یا وابسته به احزاب چپ نیز استفاده کرد. این سیاست بیشتر بعد از کودتای 28 مرداد 1332 استفاده شد. محمدرضا پهلوی بعد از این کودتا، همه افسران ارشدی را که با جبهه ملی، حزب توده و دیگر سازمان‌های مخالف، ارتباط داشتند، برکنار ساخت.
 
محمدرضا پهلوی هنگام گفت‌وگو با ارتشبد فریدون جم و ارتشبد طوفانیان در محوطه فرودگاه مهرآباد
محمدرضا پهلوی هنگام گفت‌وگو با ارتشبد فریدون جم
و ارتشبد طوفانیان در محوطه فرودگاه مهرآباد
شماره آرشیو: 2861-۱۱ع
 
پهلوی دوم «افسرانی که وفاداری خود را به او اثبات کرده بودند، به‌خصوص شرکت‌کنندگان در کودتا را در پست‌های فرماندهی بالا گمارد، حتی برای جلب وفاداری این‌گونه افسران، دست آنها را در آلودگی به فساد باز گذاشت. از سوی دیگر، برای جلوگیری از توطئه آنها علیه رژیم خود، و نیز ممانعت از قدرتمند شدن مقامات بلندپایه نظامی و امنیتی، رقابت و دشمنی بین آنها را دامن می‌زد. بدین‌سان اغلب افسران ارشد
در نیروهای امنیتی، بیشتر به خاطر حفظ مقام و منصب خود و نیز دستیابی به مال و منال، که منوط به اجازه و تأیید او بود، به شاه وفادار بودند».[3]
 
اما در کنار این سیاست‌ها، مهم‌ترین سیاست محمدرضا پهلوی ایجاد اختلاف میان نظامیان بود. ظاهرا شاه در اجرای این سیاست کاملا موفق بود. نمونه‌های زیادی از اختلافات میان سران نظامی موجود است که در اظهارات ساواک و یا سایر اسناد به آنها پرداخته شده است. نمونه‌ای از این اختلاف، اختلاف میان خسروانی، از فرماندهان ژاندارمری، است. طبق گزارش ساواک، خسروانی فعالیت شدیدی علیه سپهبد نصیری، رئیس شهربانی کل کشور، آغاز کرده بود. حتی خسروانی همه جا می‌گوید که سپهبد نصیری آخرین بازمانده ۲۸ مرداد به‌زودی تعویض می‌شود و جای او را به من واگذار می‌کنند. حتی سرتیپ اردوبادی و باندی که وی در ارتش و ژاندارمری دارد به سرتیپ خسروانی کمک می‌کنند.[4]
 
سرلشکر نعمت‌الله نصیری، پرویز خسروانی و یک تن دیگر در حاشیه یک میهمانی
سرلشکر نعمت‌الله نصیری، پرویز خسروانی و یک تن دیگر در حاشیه یک میهمانی
شماره آرشیو: 1142-۵۳۱خ
 
در نمونه‌ای دیگر می‌توان به اختلاف سپهبد مهدیقلی علوی‌مقدم اشاره کرد. با آغاز نخست‌وزیری دکتر منوچهر اقبال، علوی‌مقدم رقابت شدیدی را با او آغاز نمود و در عین حال در ستیز جدی با تیمور بختیار، رئیس ساواک، قرار گرفت. همچنین اسناد موجود روابط نزدیک علوی‌مقدم را که یک چهره انگلوفیل سرشناس محسوب می‌شد، با اسدالله علم نشان می‌دهد و قاعدتا باید اوجگیری جاه‌طلبی‌های علوی‌مقدم و تحریکات او علیه دکتر منوچهر اقبال را به تفتین‌های علم منتسب کرد.[5]
 
سخنرانی ریچارد نیکسون (معاون رئیس‌جمهور آمریکا) در جمع  خبرنگاران جراید. در تصویر، نعمت‌الله نصیری و مهدیقلی علوی‌مقدم دیده می‌شوند
سخنرانی ریچارد نیکسون (معاون رئیس‌جمهور آمریکا) در جمع  خبرنگاران جراید. در تصویر، نعمت‌الله نصیری و مهدیقلی علوی‌مقدم دیده می‌شوند       
شماره آرشیو: 3460-۱۱۵ز
 
موضوع ایجاد اختلاف در میان سران ارتش برای محمدرضا پهلوی بسیار مهم بود. این موضوع به حدی آشکار بود که بسیاری از ناظران و تحلیلگران خارجی نیز متوجه آن شده بودند. در واقع «شاه از لحاظ سیاسی چنین عدم تمرکزی را در فرماندهی یک ضرورت می‌دانست تا بدین وسیله از توطئه افسرانی که رژیم را تهدید می‌کردند جلوگیری به عمل آید؛ به همین دلیل نیروهای سه‌گانه ارتش در یک ساختار فرماندهی به هم نمی‌پیوستند؛ ازاین‌رو ستاد فرماندهی عالی ایران، که هم‌طراز رئیس ستاد مشترک ایالات متحده بود، آن قدرت و اختیار را نداشت تا مثل کشور‌های دیگر فعالیت‌ها را هماهنگ کند. فرمانده هر یک از نیروهای سه‌گانه همیشه ملاقات جداگانه با شاه داشت؛ حتی رئیس ستاد کل اختیار چندانی برای هماهنگ ساختن فعالیت نیروها نداشت».[6]
 
تفرقه و اختلاف میان فرماندهان نظامی موضوعی بود که به تمام بدنه حکومت نفوذ کرده بود. مینو صمیمی، از دوستان فرح و از افرادی که در دربار حضور داشت، به‌خوبی به این موضوع اشاره کرده است. او در بخشی از کتاب خود عنوان کرده است: دامنه خرابکاری‌ها و اختلافات به حدی زیاد بود که بخشی از وظایف ما برخورد با آن خرابکاری‌ها بود.[7] بااین‌حال خرابکاری و اختلاف در ارکان ارتش، دقیقا همان چیزی بود که شاه می‌خواست و تلاشی برای اصلاح آن نیز صورت نمی‌گرفت؛ زیرا اراده و تمایل شاه بر ادامه این وضعیت قرار داشت. اجرای سیاست تفرقه‌اندازی میان نظامیان تا بدانجا پیش رفت که بسیاری از سران نظامی به خون یکدیگر تشنه بودند و از هیچ فرصتی برای حذف حریف و رقیب خود فروگذاری نمی‌کردند.
 
سخن نهایی
همان‌طور که گفته شد، شاه با استفاده از سیاست تفرقه‌اندازی میان نظامیان درصدد بود که حکومت را حفظ کند و مانع از قدرت‌یابی آنها شود، اما این سیاست عملا شکست خورد. در واقع شاه گرچه توانست با این سیاست، حکومت خود را طی چند دهه حفظ کند و مانع از کودتای ارتش شود، اما در نهایت ارتش از وفاداری به شاه سرباز زد. پرداختن به دلایل این موضوع، مبحثی مجزاست که خود نوشته‌ای جدا را می‌طلبد، اما درکل می‌توان گفت یکی از دلایل این موضوع عدم وجود پایه‌های ایدئولوژیک مناسب بود. این موضوع باعث شده بود نظامیان به جای آنکه مام میهن را عامل وفاداری خود به کشور و شاه بدانند، به مسائل مالی و رقابت جهت کسب جایگاه برتر بیندیشند؛ موضوعی که در نهایت باعث خیانت ارتشیان به شاه و فروپاشی کشور شد؛ درست مشابه همان اتفاقی که برای رضاشاه پیش آمد و اشغال کشور توسط متفقین در سال 1320 را به همراه داشت.

پی‌نوشت‌ها:
 
[1] . حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، تهران، اطلاعات، 1382، ص 76.
[2]. شاداب عسگری، بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم، تهران، موسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1396، ص 173.
[3]. غلامرضا نجاتی، ماجرای کودتای سرلشکر قرنی، تهران انتشارات رسا، 1373، ص 37.
[4]. حسین فردوست، همان، صص ۴۵۲ و ۴۵۳.
[5]. همان، ص 470.
[6] . جان. دی. استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 52.
[7] . مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، 1368، صص 127- 128.
https://iichs.ir/vdcdjo0x.yt0o96a22y.html
iichs.ir/vdcdjo0x.yt0o96a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما