نگاهی به زندگی سیاسی آریل شارون؛

بولدوزر اسرائیل؛ از کشاورزی تا هشت سال خاموشی

او چگونه از عملیات‌های انتقامی تا کشتار صبرا و شتیلا پیش رفت و سرانجام، در سکوتی طولانی فرو رفت؟
بولدوزر اسرائیل؛ از کشاورزی تا هشت سال خاموشی
 
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ آریل شارون، فرزند ساموئل و دوور شاینرمن در 27 فوریه 1928م، در «کفرملال»، که یک «موشاو»[1] در مرکز فلسطین نزدیک «تل‌آویو» است، به دنیا آمد. پدر ساموئل و پدربزرگ شارون، مردخای شاینرمن، در شهر «برست‌لیتوفسک» روسیه، به یهودیان عبری می‌آموخت و جزء نمایندگان شرکت‌کننده در اولین کنگره جهانی صهیونیسم در سال 1897م در شهر «بال» سوئیس و همچنین یکی از اعضای «عاشقان صهیون» بود. با انقلاب اکتبر 1917م و تغییر فضای سیاسی روسیه، پدر و مادر آریل به سرزمین فلسطین مهاجرت کردند. آریل پس از سپری کردن دوران کودکی و مدرسه، در سال 1945م از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد و به «کفرملال» بازگشت. او پس از پایان دبیرستان به «گادنا» (گردان جوانان هاگانا) پیوست و پس از یک دوره آموزش فشرده به عضویت گروه «پالماخ»، که نیروی ضربتی هاگانا بود، درآمد. او از ابتدای موجودیت رژیم اشغالگر صهیونیستی علیه اعراب جنگید و در مراکز محلی به آموزش نظامی مشغول شد. در دهه ۱۹۵۰م، او در سمت فرمانده واحد ۱۰۱، عملیات‌های تلافی‌جویانه علیه فدائیان فلسطینی در اردن و غزه را رهبری کرد. این عملیات‌ها بخشی از دکترین «عمل انتقام» و راهبرد اسرائیلی «برخیز و اول تو بکُش» بود که هدف آن تضعیف پایگاه‌های
سازمان آزادی‌بخش فلسطین و ایجاد بازدارندگی در برابر حملات مرزی بود.
 
تضعیف سازمان آزادی‌بخش فلسطین و سیاست جابه‌جایی بادیه‌نشین‌های عرب
آریل شارون در این زمان فرمانده واحد کماندویی 101، یکی از واحدهای مشهور ارتش اسرائیل، بود.[2] اولین عملیات شاخص این واحد در 14 اکتبر 1953م به بهانه قتل مادر و دختری یهودی انجام شد. در این عملیات، آنها به روستای «قبیه»، که پذیرای آوارگان فلسطینی در مرز اردن بود، هجوم بردند. در این تهاجم 69 مرد و زن و کودک را کشتند و پنج خانه را نیز منفجر کردند.[3] شارون بعدها نوشت که هدف از این عملیات، ایجاد ترس در میان مهاجمان بود تا «دو بار فکر کنند». این راهبرد، سازمان آزادی‌بخش فلسطین را به‌عنوان تهدیدی وجودی برای اسرائیل تثبیت کرد و پایه‌ای برای درگیری‌های بعدی شد؛ ازهمین‌رو، به‌رغم تأثیر منفی این‌گونه عملیات‌ها بر افکار عمومی جهان، بن گوریون، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، از واحد کماندویی 101 به فرماندهی شارون حمایت کرد و گفت این عملیات‌ها باعث می‌شود ما بتوانیم اینجا بمانیم و زندگی کنیم.[4]
 
آریل، که اینک نام خانوادگی خود را از شاینرمن به «شارون» تغییر داده بود، از اشغال سریع شهرها و روستاهای فلسطینی و همچنین راهبرد پراکنده شدن مهاجرنشین‌ها در سراسر مناطق اشغالی بهره برد و آن را هدفی پایدار در جبهه شمال (مرز لبنان، سوریه و منابع رودخانه رود اردن)، و جبهه جنوب (برخورد با بادیه‌نشین‌های نقب و صحرای سینا) قرار داد.[5] این سیاست به منظور تأمین زمین برای مهاجرنشین‌های یهودی در دستور کار قرار گرفت. پیگیری این راهبردهای سیاسی و نظامی به چندین جنگ بین رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی منجر شد که در همه آنها ردپایی از شارون مشاهده می‌شود.
 
آریل شارون و موشه دایان نفر دوم و سوم ایستاده از چپ (اکتبر 1955م)
آریل شارون و موشه دایان نفر دوم و سوم ایستاده از چپ (اکتبر 1955م)
 
از جنگ و کشتار تا سیاست شهرک‌سازی
سال‌های 1956 تا 1982، مملو از جنگ، کشتار و تهاجم علیه کشورهایی چون مصر، سوریه، اردن و لبنان است که با بهانه یا بدون بهانه  به قتل‌عام نظامیان و غیرنظامیان منجر شد. در جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷م، شارون در مقام فرمانده لشکر زرهی، عاملی کلیدی در اشغال سرزمین سینا و غزه بود و فلسطینیان را به‌عنوان «دشمن داخلی» هدف قرار داد. در جنگ فرسایشی 1969ـ1970م، او عملیات‌هایی را علیه مصر رهبری
کرد، اما تمرکز وی بر فلسطینیان، با هدف سرکوب مقاومت در غزه در ۱۹۷۱-۱۹۷۲م بود. شارون، با تخریب خانه‌ها و اخراج خانواده‌ها، هزاران فلسطینی را آواره کرد؛ رویکردی که بعدها در سیاست‌های شهرک‌سازی تکرار شد.
 
 آریل شارون در مقام فرمانده جبهه شمال در سال ۱۹۶۴م
آریل شارون در مقام فرمانده جبهه شمال در سال ۱۹۶۴م
 
در جنگ رمضان یا یوم کیپور ۱۹۷۳م، عبور شارون و نیروهایش از کانال سوئز و محاصره ارتش سوم مصر، او را به قهرمان ملی تبدیل کرد، و این پیروزی، اشتهای این نظامی خونریز را برای عملیات تهاجمی علیه محور مقاومت افزایش داد. محور مقاومت در آن زمان، عمدتا سازمان آزادی‌بخش فلسطین و سوریه (حامی آن) را شامل می‌شد، که شارون آنها را «دولت در دولت» در لبنان می‌دید.
 
 
 
 
شارون پس از دریافت درجه سرلشکری و تغییر اوضاع سیاسی داخلی در سال 1973م وارد کنست (مجلس) شد و در حزب لیکود، در مقام وزیر کشاورزی (۱۹۷۷-۱۹۸۱م)، سیاست شهرک‌سازی را در کرانه باختری و غزه دوبرابر کرد. این سیاست، با حمایت از گروه‌هایی مانند «گوش آمونیم»، که گروهی از جوانان متعصب یهودی بودند، اجرایی شد. این گروه، در حُکم ارتش خصوصی شارون در پاکسازی مناطق فلسطینی و ساخت شهرک‌های یهودی در نزدیکی «رام‌الله» با شارون همکاری می‌کردند.[6]
 
افزون بر این، شارون در طرح خود درباره بیت‌المقدس بر این عقیده بود که با ساختن یک حلقه متمدن دور عرب‌ها، شهر اورشلیم [بیت‌المقدس] را در امتداد این حلقه که شامل میلیون‌ها یهودی می‌شود توسعه دهد و این گونه امنیت اورشلیم، به‌عنوان پایتخت ابدی یهودیان، را برای آینده تأمین کند.[7] شارون، حتی برای فراهم کردن امنیت و مبارزه با محور مقاومت، که در مرزهای شمالی (لبنان) حضور داشتند، به اقدامات فجیعی دست زد که با حمله به لبنان آغاز شد.
 
حمایت از فالانژها و کشتار صبرا و شتیلا
حمله به لبنان در سال ۱۹۸۲م با هدف تحقق چند امر انجام شد: اشغال اهداف نظامی، تغییر ساختار سیاسی لبنان، تضعیف سازمان آزادی‌بخش فلسطین و شکست محور مقاومت. این عملیات،
که «اورانیوم» نام داشت، قرار بود با تغییر دولت لبنان و قدرت‌گیری فالانژها به رهبری بشیر جُمیل، به امضای پیمان صلح با رژیم نامشروع اسرائیل منجر شود. پس از ملاقات پنهانی شارون با جمیل و وعده و وعید و حمایت از او، همه‌چیز برای نقشه بزرگ آماده شده بود. در این میان، در 3 ژوئن 1982م، گروه فلسطینی «ابونضال»، که در عراق مستقر بود، سفیر اسرائیل در انگلیس به نام شلومو آرگوف را ترور کرد و بهانه برای پنجمین جنگ اعراب و اسرائیل آماده شد. ارتش اسرائیل با ورود به خاک لبنان تا بخش مسلمان‌نشین بیروت پیش رفت و در آنجا متوقف شد. رژیم صهیونیستی نُه هفته بیروت را با توپخانه‌های سنگین کوبید و اعلام کرد تنها با خروج چریک‌های «ساف» از بیروت، بمباران را قطع می‌کند.[8]
 
شارون همراه بشیر جمیل (سال ۱۹۸۲م)
شارون همراه بشیر جمیل (سال ۱۹۸۲م)
 
با خروج چریک‌های فلسطینی و سران ساف، انتخابات برگزار شد و بشیر جُمیل به ریاست‌جمهوری رسید، اما یک هفته بعد، جمیل در انفجاری در مقر فرماندهی فالانژها کشته شد. شارون به بیروت رفت و از فالانژها در نابود کردن به‌زعم او تروریست‌ها درخواست کمک کرود. فالانژها نیز با هماهنگی مقدماتی با شارون به اردوگاه‌ فلسطینی صبرا و شتیلا وارد شدند و حدود 3500 نفر را قتل عام کردند.
 


تولد شوم؛ قتل‌عام در اردوگاه‌های صبرا و شتیلا، سپتامبر سياه 1982

 


تولد شوم؛ گزارش کميسيون تحقيق سازمان ملل درباره قتل‌عام صبرا و شتيلا

 


تولد شوم؛ گزارش کمیسیون اسرائیلی کاهان درباره کشتار صبرا و شتیلا

 
 
 
 
انتفاضه مسجدالاقصی و نخست‌وزیری
با فراز و فرود انتفاضه اول در سال 1987م، انتفاضه دوم، که «انتفاضه مسجد‌الاقصی» نامیده می‌شود، در 28 سپتامبر سال 2000 با اعلام اینکه شارون قصد دارد از «جبل هیکل» دیدار کند، شعله‌ور شد.[9] جنبش حماس از مردم فلسطین خواست در مسجدالاقصی جمع شوند و نگذارند شارون به این مکان مقدس وارد شود. بین مردم غزه و کرانه باختری و ارتش صهیونیستی درگیری رخ داد و در زدوخورد نیروهای امنیتی با نیروهای مقاومت، تعداد بسیاری کشته و زخمی شدند. شارون در پاسخ پرسش روزنامه «فیگارو» درباره حضور در مسجدالاقصی گفت: «من به مسجد نرفتم، برعکس به مقدس‌ترین اماکن یهودی‌ها رفتم و برای رفتن به آنجا مجوز هیچ‌کس لازم نبود؛ چراکه همه این اماکن مال ماست».[10] با تشدید فضای تخاصم و عملیات شهادت طلبانه، به دستور شارون یک دیوار امنیتی به طول 125 کیلومتر اطراف «رام‌الله» کشیده شد و این تدابیر وضعیت اقتصادی را تشدید کرد، اما هرچه شارون شرایط را بر فلسطینی‌ها سخت‌تر می‌کرد، عملیات شهادت‌طلبانه فلسطینی‌ها
بیشتر می‌شد.
 
با افزایش درگیری‌ها و عملیات‌های شهادت‌طلبانه، که در یکی از آنها نوزده نفر از نیروهای اسرائیلی کشته شدند، نیروهای شارون مقر سیاسی تشکیلات خودگردان در قسمت عرب‌نشین بیت‌المقدس را اشغال کردند و پرچم خود را بالا بردند. شارون اعلام کرد بیت‌المقدس شرقی را به فلسطینی‌ها پس نمی‌دهد و جزئی از خاک ابدی اسرائیل است. شارون این سیاست را در دوره نخست‌وزیری خود در سال 2003م با حمایت حزب «لیکود» ادامه داد و همواره سیاست معارضه‌جویانه و مخالفی با فلسطینیان داشت. شارون آن‌چنان از فلسطینی‌ها و یاسر عرفات متنفر بود که پس از حوادث 11 سپتامبر به یک مقام آمریکایی گفت: «هرکس بن لادن خودش را دارد. عرفات هم بن لادن اسرائیل است».[11]
 
آریل شارون در دوره نخست‌‎وزیری (۲۰۰2م)
آریل شارون در دوره نخست‌‎وزیری (۲۰۰2م)
 
سکته مغزی، کما و مرگ
سرانجام آریل شارون از روز 5 ژانویه 2006م به دلیل سکته مغزی در بیمارستان بستری شد و اداره امور نخست‌وزیری به ایهود اولمرت، معاون او، واگذار گردید. شارون از آن زمان تا زمان مرگ در وضعیت کما به‌سر می‌برد و از طریق سرم تغذیه می‌شد. نهایتا وی پس از هشت سال کما در روز 11 ژانویه 2014م، برابر با 21 دی‌ماه 1392ش در مرکز درمانی «شبا»، تل‌آویو، در 85 سالگی درگذشت.
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. موشاو مجتمعی کشاورزی است که در آن هر خانواده برای خود قطعه زمینی دارد، ولی فعالیت کشاورزی، اعمّ از کشت و فروش محصول و ماشین‌آلات کشاورزی، بین همه افراد مشترک است.
[2]. حسین وهابیان و احسان باکری، آریل شارون؛ جاودانگی خون‌بار، تهران، روایت فتح، 1383، ص 22.
[3]. همان، صص 22-23.
[4]. Ariel Sharon, Warrior, The Autobiography of Ariel Sharon, NY, Simon & Schuster, 2001, p. 91.
[5]. باروخ کیمرلینگ، انهدام سیاسی؛ نسل‌کشی فلسطینی‌ها در اسرائیل آریل شارون، ترجمه حسن گلریز، تهران، نی، 1383، ص 32 و ص 51.
[6]. حسین وهابیان، همان، ص 60.
[7]. Ariel Sharon, Ibid, p. 359.
[8]. Ibid, p. 500.
[9]. سیدرسول موسوی، انتفاضه مسجدالاقصی، تهران، اندیشه‌سازان نور، 1389، ص 157.
[10]. حسین وهابیان، همان، ص 140.
[11]. همان، ص 167.
 
https://iichs.ir/vdcbs8b5.rhb0wpiuur.html
iichs.ir/vdcbs8b5.rhb0wpiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما