مقایسه نقش‌آفرینی ارتش در سال‌های 1332 و 1357

برفی که آب شد!

برخلاف فرار اول محمدرضاشاه از کشور در ماجرای کودتای ناموفق 25 مرداد، در بار دوم در سال 1357، عوامل داخلی طرفدار او به‌ویژه در بخش ارتش نتوانستند کاری از پیش ببرند و با وجود وفاداری فرماندهان ارتش به شخص شاه، ارتش سیاست بی‌طرفی در پیش گرفت.
برفی که آب شد!
یکی از ارکان حکومت‌داری و پایه‌های نظام سیاسی هر کشوری ارتش آن کشور به‌شمار می‌آید. در واقع نیروهای نظامی پس از تشکیل دولت ـ ملّت در عصر جدید، حافظ صلح و امنیت در چهارچوب مرزهای سرزمینی هر کشوری می‌باشند. بر این اساس، ارتش از ارکان اصلی حکمرانی و تثبیت نظم و امنیت به‌شمار می‌آید و از طریق سربازگیری و شیوه‌های دیگر، با ملت ارتباط تنگاتنگ دارد. در دوران معاصر و پس از روی کار آمدن سلسله پهلوی، تلاش شد در ایران نیز شالوده‌های ارتش مدرن پدید آید. پیش از این، ارتش نامنظم و از قبایل و عشیره‌های مختلف کشور شکل گرفته بود. اما این ارتش مدرن، به جای استقلال، در خدمت شاه و دربار قرار گرفت. درواقع نوعی روابط حامی‌پرورانه میان شخص اول حکومت و این رکن دولت مدرن شکل می‌گرفت. در این نوشتار تلاش شده است عملکرد ارتش دوره پهلوی در دو مقطع مهم و حساس تاریخی ایران، یعنی حوادث منتهی به کودتای 28 مرداد 1332 و انقلاب اسلامی در سال 1357، بررسی و مقایسه شود.
 
کودتای 28 مرداد 1332 و نقش‌آفرینی ارتش
بر هیچ کس پوشیده نیست که تحولات منتهی به کودتای 28 مرداد 1332 و نقش نظامیان در آن آثار دیرپایی بر عرصه سیاسی ایران، چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی، گذاشت. مصدق، که به پشتوانه نهضت ملی شدن صنعت نفت، محمدرضاشاه و مجلس را مهار و کابینه‌ای همسو و هماهنگ انتخاب کرده بود، به مرور تلاش کرد تسلط و اقتدار خود را بر نیروهای مسلح بگستراند. تلاش او در این امور خلاصه می‌شد: در اختیار گرفتن وزارت جنگ، تعیین رئیس ستاد ارتش، عزل مقامات بلندپایه نظامی و انتصاب افسران جوان و ملی‌گرا و بازنشسته کردن افسران قدیمی و حامی و پشتیبان شاه. این امر ضربه‌ای مهلک به قدرت مطلقه شاه و دربار زد. بااین‌حال این پایان ماجرا نبود و دیری نپایید که ورق برگشت و مصدق به‌مرور و با اشتباهاتی که مرتکب شد ارتش را در موقعیت نیرویی قرار داد که در نهایت کودتای 28 مرداد را رقم زد.1
 
هرچند مصدق به اهمیت و قدرت ارتش واقف بود و استعفایش در تیر 1331 و در پی آن به دست گرفتن اختیارات وزارت دفاع ناشی از این همین اشراف بود، این نکته را نباید از نظر دور داشت که بیشتر فرماند‌هان ارتش به شخص شاه وفادار بودند. آنها در واقع هویت و موجودیت خود را در نظام شاهنشاهی و بقای ارتش و به نوعی استمرار و تداوم سلسله پهلوی می‌دانستند. به عبارت دقیق کلمه، فرماند‌هان حامی شاه در ارتش دست بالا را داشتند. همین امر مصدق را بر آن داشت به تغییراتی در بدنه ارتش دست زند. او سرتیپ محمود افشار طوس را به ریاست شهربانی و سرتیپ تقی ریاحی را به ریاست ستاد ارتش منصوب کرد. این تغییرات تا فرماند‌هان منطقه‌ای و محلی را دربر‌گرفت. بدین‌ترتیب برای اولین‌بار در دوران پهلوی، رهبری نیروهای نظامی از دست شاه خارج شد و به دولت واگذار گردید. اما این پایان کار نبود و مخالفان مصدق از تلاش‌های خود دست بر نداشتند. نکته جالب و طنز مطلب در این است که حتی خود شخص شاه نیز در برابر موفقیت‌های مصدق دچار یأس و ناامیدی شده بود، اما حامیانش از پای ننشستند و بالاخره کار خود را کردند.2
 
تغییرات ایجادشده در ارتش به وسیله مصدق که به مذاق برخی افسران ارتش خوش نیامده بود همراه اشتباه و محاسبه نادرست و تأخیر و تأمل در انتصاب مقام‌های نظامی جدید در نهایت برخی همراهان مصدق را نیز ناراضی کرد. بدین‌ترتیب اتحاد و همدلی فرماند‌هان و افسران حامی مصدق در ارتش جای خود را به اختلاف و دشمنی داد. بدین‌ترتیب سازمان افسران حامی مصدق، که به «افسران ناسیونالیست» مشهور شده بودند، در سراشیبی سقوط افتاد و با قتل افشارطوس تیر آخر به آن شلیک شد و در روزهای حساس و بحرانی منتهی به کودتای 28 مرداد نظاره‌گر سرکوب نهضت ملی و مردمی ایران شد.3
 
ماجرا به این ترتیب رقم خورد که محمدرضاشاه در فضای پرالتهاب آن دوره و در تاریخ 25 مرداد 1332 از کشور خارج شد. این در حالی بود که وی فرمان عزل مصدق را صادر کرده بود. در این شرایط، مصدق خود دچار تردید و دودلی شده بود. او فرمان عزل خود را به رئیس ستاد ارتش گزارش نداد؛ زیرا بیم آن داشت که ارتش به او وفادار نماند. درواقع مصدق در مورد وفاداری و قابل اعتماد بودن ارتش تردید داشت. در اینجا باید به این نکته مهم اشاره کرد که یکی از دلایلی که مصدق را از اندیشیدن درباره حکومت پس از شاه و الغای نظام سلطنتی باز می‌داشت ناامیدی او از بی‌طرفی ارتش بود.4
 
هرچند مصدق به اهمیت و قدرت ارتش واقف بود و استعفایش در تیر 1331 و در پی آن به دست گرفتن اختیارات وزارت دفاع ناشی از این همین اشراف بود، این نکته را نباید از نظر دور داشت که بیشتر فرماندهان ارتش به شخص شاه وفادار بودند.  
او تقریبا اطمینان داشت ارتش در صورت خروج محمدرضاشاه یا تغییر رژیم مقاومت خواهد کرد. درواقع او قصد نداشت ارتش را بر سر دو راهی انتخاب شاه یا مصدق قرار دهد؛ زیرا نتیجه این دوراهی، در نهایت انتخاب شاه بود. به همین دلیل بود که با خروج محمدرضاشاه از کشور، از فرمان عزل خود سخن نگفت تا ارتش تحریک نشود و نیز به فکر تشکیل شورای سلطنت افتاد تا بیم آن نرود که به دنبال ساقط کردن رژیم سلطنتی است. اما در نهایت هیچ‌کدام از این ترفندها نتوانست بی‌طرفی ارتش را در پی داشته باشد و در نهایت ارتش به شاه وفادار ماند و با طراحی و کمک دولت‌های انگلیس و آمریکا در نهایت به ابزار سرنگونی دولت ملی منجر شد. البته این رویداد مهم تاریخی صرفا به نقش ارتش ختم نمی‌شد و مسائل مهم دیگری مانند اختلاف میان رهبران نهضت ملی و شکاف و تفرقه میان نیروهای اجتماعی تأثیرگذار در نهضت نیز سهم مهمی داشتند. در واقع، تکروی‌ها و تردیدهای مصدق به‌ویژه بعد از تحولات منتهی به 30 تیر و در ماه‌های پایانی منتج به کودتا عامل بسیار مهمی شد تا بسیاری از نیروهای تأثیرگذار درون و بیرون جبهه ملی و مخالفان شاه از او جدا شوند و درنتیجه مسیر برای اجرای کودتا و توسل به نیروی نظامی و سرکوب هموار شود؛ موضوعی که در دومین فرار محمدرضاشاه از کشور تکرار نشد.5
 
عملکرد ارتش در دوران منتهی به انقلاب اسلامی  
یکی از مقاطع مهم دیگر که نقش ارتش در آن بسیار مهم و حیاتی به‌شمار می‌آید تحولات منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی است؛ تحولاتی که این بار ارتش نقشی متفاوت ایفا کرد و به جای مقابله با مردم، در نهایت در کنار مردم ایستاد و به معنای دقیق کلمه، سیاست بی‌طرفی را در پیش گرفت. برخلاف نخستین فرار محمدرضاشاه در سال 1332، که شکاف میان رهبران نهضت ملی در نهایت نیروهای اجتماعی را در مخالفت با شاه دچار تردید و تفرقه کرد، این بار و در سال 1357 با توجه به اینکه حضور گروه‌ها و قشرهای مختلف اجتماعی بسیار گسترده‌تر نیز بود، رهبری حکیمانه امام خمینی‌ و مخالفت ایشان در برابر هر نوع معامله یا مسامحه در برابر شاه، امید به بازگشت او را در داخل و خارج کاهش داده بود تا جایی که حتی آمریکایی‌ها هم با وجود تمام تلاش‌هایی که در این راه به خرج دادند در نهایت از حفظ و بقای سلطنت ناامید شدند.6
 
به عبارتی برخلاف فرار اول محمدرضاشاه از کشور در ماجرای کودتای ناموفق 25 مرداد، در بار دوم در سال 1357 عوامل داخلی طرفدار او به‌ویژه در بخش ارتش نتوانستند کاری از پیش ببرند. «این بار برخلاف بار قبل که شاه با حمایت قاطعانه قدرت‌های خارجی و ارتش و برخی گروه‌های حاشیه شهری به قدرت بازگشته بود، ارتش در نهایت با وجود صرف هزینه‌های هنگفت نتوانست پشتیبانی خاصی از نهاد سلطنت به عمل آورد و در نهایت تصمیم به بی‌طرفی گرفت و به تعبیری مانند برف آب شد. شاه پس از موفقیت در کودتای 28 مرداد، این جمله تاریخی را به زبان آورده بود که حکومتم را مدیون خدا، واشنگتن و ارتشم هستم، اما این بار برخلاف سال 1332، ارتش به عنوان آخرین دژ دفاعی شاه چندان مستحکم و قابل اعتماد نشان نمی‌داد.»7
 
در واقع در عمل، در ماه‌های سرنوشت‌ساز انقلاب به طور متوسط در هر روز تعداد زیادی سرباز از پادگان‌ها فرار می‌کردند و آنهایی هم که فرار را بر قرار ترجیح نمی‌دادند از دستورات مافوقشان سرباز می‌زدند. فوران در کتاب «تحولات سیاسی و اجتماعی ایران» نقل می‌کند که در فرماند‌هی عالی ارتش، نوعی دودستگی و اختلاف نظر به‌وجود آمده بود: عده‌ای بر این باور بودند که باید با تمام قوا به مقابله با انقلابیون پرداخت و عده‌ای هم می‌گفتند این کار نتیجه‌ای دربر نخواهد داشت و وجهه ارتش را با خطر روبه‌رو می‌کند.8
 
در نهایت نیز ریاست ستاد کل ارتش روز 22 بهمن 1357 اعلام کرد که در نزاع قدرت میان بختیار و شورای انقلاب، نیروهای ارتش بی‌طرف خواهند ماند. ساعت 6 بعدازظهر همان روز بود که از رادیو اعلام شد: «اینجا تهران است؛ صدای حقیقی ایران، صدای انقلاب»9 تا به این ترتیب تاریخ تکرار نشود و دومین فرار محمدرضاشاه به آخرین آن بینجامد.
  نمایی از پیوستن یگان‌های ارتش به مردم در خیابان انقلاب تهران - سال 1357     جمعی از سربازان ارتش در مقابل  دانشگاه  تهران  در ایام  کودتای  28 مرداد 1332
شماره آرشیو: 3755-4ع

پی نوشت:
1. وحید سینایی، دولت مطلقه، سیاست و نظامیان در ایران، تهران، کویر، 1384، ص 438.
2. همان، ص 439.
3. غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست‌وپنج‌ساله ایران از کودتا تا انقلاب، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 57.
4. سپهر ذبیح، ایران در دوران مصدق، ترجمه محمد رفیعی آبادی، تهران، موسسه مطبوعاتی عطائی، 1363، صص 174-175.
5. وحید سینایی، همان، ص 446.
6. https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/10/26/622131
7. همان.
8. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، 1382، ص 580.
9. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس‌آوری و محسن مدیرشانه‌چی، تهران، نشر مرکز، 1392، ص 652.
  https://iichs.ir/vdch.qn-t23n-qftd2.html
iichs.ir/vdch.qn-t23n-qftd2.html
نام شما
آدرس ايميل شما