«شهید آیت‌الله دکتر سیدمحمد بهشتی و ترسیم عملی الگوی زیست دینی» در گفت‌وشنود با دکتر فرشاد مؤمنی

امکان نداشت کسی چند دقیقه با ایشان صحبت کند و با تمام وجود جذب ایشان نشود!

شاید برجسته‌ترین شاخص عمر کوتاه، اما پرتکاپوی شهید آیت‌الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی را بتوان «ترسیم عملی الگوی زیست دینی» دانست. این معنا از سراسر حیات علمی و عملی وی قابل استنباط و تبیین است. در گفت‌وشنود پی‌آمده، دکتر فرشاد مؤمنی به تبیین این ویژگی، در سیره آن بزرگ پرداخته است
امکان نداشت کسی چند دقیقه با ایشان صحبت کند و با تمام وجود جذب ایشان نشود!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
طبعا نخستین پرسش ما در این گفت‌وشنود، در باب چندوچون آشنایی و ارتباط شما با شهید آیت‌الله دکتر سیدمحمد بهشتی است؟
پیش از پاسخ به سؤال شما لازم می‌دانم اندکی فضای حاکم بر دانشگاه‌ها، در دهه 1350 را توصیف کنم، تا ارزش فعالیت‌های امثال شهید بهشتی و شهید مطهری بهتر مشخص شود. در آن سال‌ها فضای دانشگاه‌ها، تقریبا دراختیار چپ‌ها بود، به‌طوری که من همیشه به شوخی، به دوستان می‌گفتم: اگر به کسی دیر سلام بدهید، می‌رود و چپ می‌شود، حواستان را جمع کنید! فضا به‌قدری سنگین بود که حتی امام جماعت مسجد دانشگاه هم چپ شد! موقعی که تقی شهرام و دار و دسته‌اش، تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق را اعلام کردند و شعار دادند: دین نمی‌تواند جامعه را پیش ببرد و تنها راه مبارزه مارکسیسم است، تقریبا همه دانشجوها این حرف را قبول کردند! فضای بسیار وحشتناکی بود! در آن دوره من با شهید حسن اجاره‌دار، هم‌کلاس و بسیار صمیمی بودم. او از مدت‌ها قبل، با شهید بهشتی مراوده داشت و در جلسات ایشان شرکت می‌کرد. پس از این ضربه سازمان مجاهدین خلق ــ که در مذهبی‌ها، یأس عمیقی ایجاد کرده بود ــ قرار شد در منزل شهید بهشتی، جلساتی برای نقد و بررسی این تغییر مواضع برگزار شود و من توسط شهید اجاره‌دار، به این جلسات رفتم و فکر می‌کنم این مقطع، یکی از ارزشمندترین ادوار عمر من است! تحلیل‌ها و بحث‌هایی که در آن جلسات مطرح شدند، بسیاری از بچه‌ها را از انحراف حفظ کرد و برای حرکت‌های بعدی، بسیار راهگشا بود.
 
فرشاد مؤمنی
 
در شهید آیت‌الله بهشتی، چه ویژگی‌های برجسته‌ای را دیدید که ایشان را از دیگر متفکران اسلامی، متمایز می‌ساخت؟
ایشان معتقد بودند که اندیشه دینی قادر است برای انسان‌ها جهان بهتری بسازد. همیشه می‌گفتند: ما باید عملا حقانیت دین را به دنیا نشان بدهیم... و لذا با نگاه‌های رایج صوفی‌گری و شبه‌عرفانی، به‌شدت مرزبندی داشتند. به جِدّ، به کار تشکیلاتی معتقد بودند و توجه ایشان به تشکیل حزب جمهوری اسلامی هم، به همین رویکرد برمی‌گشت. معتقد بودند که در اسلام، هیچ حکمی وجود ندارد که نتوان آن را توجیه عقلانی کرد! مثلا پژوهش‌های ایشان درباره مسئله ربا، کار بی‌نظیری است.
 
چه جنبه‌ای از این پژوهش، برای شما چشمگیر است؟
از این جنبه که اغلب علما می‌گویند: احکام ربا را باید تعبدا بپذیریم، اما ایشان می‌گفتند: خیر؛ می‌توان به‌خوبی اثبات کرد که در جهان امروز، پذیرفتن حرمت ربا، کاملا بر موازین عقل سلیم منطبق است... و با مثال‌های بسیار جالبی از زندگی امروز، این حکم را اثبات می‌کردند و لذا من مهم‌ترین ویژگی ایشان را تکیه بر عقل می‌دانم. ایشان در بحث‌های مختلف، چهارچوب بحث را طوری پیش می‌بردند که حتی غیرمسلمان‌ها هم ناچار می‌شدند منطق ایشان را بپذیرند. به نظر من اگر ما اسلام را یک دین جهانی می‌دانیم، باید از شیوه ایشان پیروی کنیم؛ زیرا دارای یک چهارچوب عقلانی و فطری است.
از ویژگی‌های دیگر ایشان، تکیه بر عدالت بود. ایشان می‌فرمودند: همان‌قدر که عقل محور است،‌ عدل هم محور است... و لذا نگرانی برای اجرای عدالت، در تمام ابعاد تفکر ایشان دیده می‌شود.
دیگر ویژگی شهید بهشتی، احترام به شأن انسانی افراد بود. ایشان می‌فرمودند: ما حتی اجازه نداریم به افراد گناهکار هم توهین کنیم! کرامت انسان‌ها از نظر ایشان، امری بود که به هیچ‌وجه نمی‌توان خدشه‌ای به آن وارد کرد! در احترام به انسان‌ها و حفظ کرامت آنها، خاطرات شیرینی از ایشان دارم. در یکی از جلسات منزل ایشان، کودک حدودا نُه‌ساله‌ای بود که قرآن را خیلی خوب تلاوت می‌کرد. یک‌بار او، چند دقیقه دیرتر از شهید بهشتی آمد. ایشان منتظر ماندند تا او بیاید و وقتی هم آمد، تمام‌قامت جلوی او ایستادند و به او دست دادند و او را بالای مجلس نشاندند و از او خواستند که قرآن را تلاوت کند! اهمیت دادن ایشان به جنبه‌های انسانی افراد، به‌قدری قوی بود که امکان نداشت کسی با ایشان حرف بزند و بعد بتواند خلاف حرف ایشان، سخن بگوید! همیشه می‌گفتند: «موقعی که خدا پیغمبرش را برای هدایت فرعون می‌فرستد، آیا دانشجویان ما از فرعون گناهکارتر و لجوج‌ترند؟ این همه سختگیری، جز ایجاد یأس و عناد نتیجه‌ای ندارد».
 
به توجه شهید آیت‌الله بهشتی به اصل عدالت اشاره کردید. نمود علمی توجه به این اصل را در سیره ایشان چگونه دیدید؟
مورد مشخصی را که الان یادم می‌آید، از مرحوم آیت‌الله موسوی اردبیلی شنیدم. ایشان در ملاقاتی، به دکتر سیدمحمدرضا بهشتی گفتند: می‌خواهم نکته‌ای را شهادت بدهم که علیه خود من است، ولی باید بگویم تا بدانی پدرت، چه حق بزرگی به گردن جامعه دارد! موقعی که بنی‌صدر پس از عزل از ریاست‌جمهوری مخفی شد، همسر او را دستگیر کردند! آقای بهشتی به من زنگ زد و با عصبانیت پرسید: «شما می‌دانید که همسر بنی‌صدر را دستگیر کرده‌اند؟» گفتم: «نه؛ نمی‌دانستم!» گفت: «حالا که دانستید، فورا دستور آزادی‌اش را بدهید! ما با همسر بنی‌صدر هیچ مشکلی نداریم و هیچ خلافی مرتکب نشده، هر ثانیه که در بازداشت باشد، گناهش به گردن جمهوری اسلامی است!». گفتم: «تحقیق می‌کنم و به شما اطلاع می‌دهم». تحقیق کردم و دیدم سخن آقای بهشتی درست است و او خلاقی مرتکب نشده. به ایشان زنگ زدم و گفتم: «حرف شما صحیح است، اما من آزادش نمی‌کنم! دلیلش هم این است که اگر آزادش کنم، فردا همه نهادها و گروه‌ها، سند می‌آورند و می‌گویند: این مشکل را داشته!». ایشان به‌شدت عصبانی شد و گفت: «از کی تا به حال، قصاص قبل از جنایت می‌کنیم؟ من می‌دانم که نباید در مسئولیت شما دخالت کنم و از این بابت عذر می‌خواهم، ولی این یک ظلم آشکار است و نمی‌توانم ساکت باشم! با استفاده از اختیارات رئیس دیوان عالی کشور، از شما درخواست می‌کنم که آزادش کنید و مسئولیت این مسئله را هم شخصا می‌پذیرم!». این نوع برخوردهاست که مردم را نسبت به حقانیت اسلام، راسخ و دل آنها را نسبت به عدالت اسلامی، گرم می‌کند. راستش را بخواهید، من شخصا خودم را به سه نفر، بسیار مدیون می‌دانم: حضرت امام، شهید بهشتی و دکتر شریعتی!
 
از منظر شهید بهشتی، نسبت عدالت با اجرای احکام اسلامی، چیست و چگونه تبیین می‌شود؟
ببینید، یکی از مصائبی که بعد از انقلاب گریبان جامعه ما را گرفت، این بود که برخی از افراد که خود را انقلابی می‌دانند، درحالی‌که خودشان ویژگی‌های خاصی ندارند، از بقیه توقع دارند سلمان، ابوذر، یاسر و سمیه باشند! شهید بهشتی، کلا با این نگاه مخالف بودند و می‌گفتند: «احکام اسلام برای انسان‌های متوسط صادر شده‌اند و تکالیفی را که اسلام از یک مسلمان توقع دارد، در حد یک انسان متعارف است. حالا اگر کسی توان انجام بالاترش را داشت، می‌تواند انجام بدهد». ایشان توقع خود را محدود و به جنبه‌های امیدبخش دینی، بیشتر توجه می‌کرد.
علاوه بر این، شهید بهشتی معتقد بودند که اسلام را باید در عمل پیاده کرد و با انزوا و در پستو نشستن، نمی‌توان مسلمان باقی ماند. همیشه به ما می‌گفتند: «بین ایمان و عمل صالح، یک رابطه تعاملی و معنادار وجود دارد و تا عمل صالحِ متناسب با یک مرتبه ایمانی را عملا انجام ندهید، امکان ندارد بتوانید به مراتب بالاتری دست پیدا کنید». در بحث شناخت می‌فرمودند: «شناخت به اندازه‌ای که شما را به عمل صحیح هدایت کند، کافی است. بحث‌های تفصیلی دراین‌باره، مال دوره بازنشستگی است!». روی رابطه ایمان و عمل صالح، بسیار تأکید می‌کردند.
 
بسیاری شهید بهشتی را یک مدیر بالفطره می‌دانستند و معتقد بودند ایشان در هر جمعی که قرار می‌گرفت، به شکلی طبیعی مدیریت جمع با ایشان بود! آیا این انگاره را قبول دارید و اگر پاسخ شما مثبت است، علت را در چه می‌دانید؟
بله؛ همین‌طور است. علتش، گستره پژوهشی ایشان بود. ایشان با نظم و دقت عجیبی، پژوهش‌های علمی را انجام می‌دادند و در کنارش، قدرت اقناعی زیادی داشتند. بدیهی است کسی که از این ویژگی برخوردار باشد، می‌تواند دیگران را متقاعد و تسلیم نظر خود کند. این معنایش دیکتاتوری نیست؛ چون ایشان در عین بهره‌مندی از این ویژگی‌ها، هیچ‌گونه عنادی با حرف‌های منطقی و مستدل نداشتند و اگر نظری مافوق نظر ایشان وجود داشت، با کمال احترام می‌پذیرفتند. ایشان اگر درباره موضوعی مطالعه و پژوهش کافی نداشتند، امکان نداشت بپذیرند که درباره آن حرف بزنند و هر وقت هم بحثی را ارائه می‌‌کردند، کاملا مشخص بود که ساعت‌ها درباره آن، مطالعه و پژوهش کرده‌اند. برخلاف بسیاری از مواقع، که انسان با شنیدن بعضی از حرف‌های بی‌پایه و بی‌منطق، از مسلمان بودن خودش شرمنده می‌شود، صحبت‌های ایشان به عنوان یک متفکر مسلمان، واقعا به انسان احساس غرور می‌داد!
 
در انتخاب افراد برای سپردن مسئولیت به آنها، چه ویژگی‌هایی مدنظر ایشان بود؟
صلاحیت‌های فردی و تخصصی. ایشان همواره از جوانان شایسته و صاحب صلاحیت استفاده می‌کردند و روی انقلابی بودن، به مفهومی که ایشان استنباط می‌کردند ــ که عمل صالح همراه با تخصص و کارآمدی بود ــ بسیار تأکید داشتند. بارها از ایشان شنیدم که جهادسازندگی را الگوی درست بوروکراسی می‌دانستند و می‌فرمودند: «این شیوه می‌تواند سایر نهادها را هم، متحول و جهادی کند».
 
به نظر شما، ترور سنگین شخصیت ایشان، که نهایتا به ترور فیزیکی‌شان منجر شد، چه علتی داشت؟
علتش این بود که امکان نداشت کسی چند دقیقه با ایشان صحبت کند و با تمام وجود، جذب ایشان نشود! بنای ایشان این بود که چیزی را که عامل به آن نبودند، به زبان نمی‌آوردند. عدل را زیربنای همه امور می‌دانستند و خود عامل به آن بودند. دشمن خیلی خوب تشخیص داده بود که ستون‌های مقوِّم انقلاب، چه کسانی هستند و همان‌ها را هم نشانه رفت! کسانی که متأسفانه جای خالی آنان، هرگز پر نشد!
 
https://iichs.ir/vdcfc1dy.w6d11agiiw.html
iichs.ir/vdcfc1dy.w6d11agiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما