«ناگفته‌هایی از دستگیری شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، در نیمه خرداد 1342» در گفت‌وشنود با محمدرضا گل آرایش؛

او برای جلوگیری از آزار مردم، خود را به مأموران تسلیم کرد!

رویداد دستگیری شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب در نیمه خرداد 1342، در خاطره‌گویی‌های اطرافیان آن بزرگ، برجستگی ویژه‌ای دارد. در گفت‌وشنود پی‌آمده، محمدرضا گل آرایش، از نزدیکان وی، ماوقع را با جزئیات بیشتری روایت کرده است، که می‌تواند مورد استفاده محققان درباره این حادثه تاریخی باشد
او برای جلوگیری از آزار مردم، خود را به مأموران تسلیم کرد!

پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
شاید بهتر باشد گفت‌وشنود را از این نقطه آغاز کنیم که شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب در استان فارس و شهر شیراز، چه مکانتی داشتند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. شهیدِ بزرگوار آیت‌الله دستغیب (رضوان تعالی‌الله علیه)، امام و پیشوایِ معنویِ شهر شیراز و سراسر استان فارس بودند. مردم این منطقه، اعتماد ویژه‌ای به ایشان داشتند و از برکات وجودشان بهره‌مند می‌شدند. دعای کمیلِ آن بزرگوار، چنان شور و معنویتی داشت که آوازه‌اش در سراسر ایران پیچیده بود. از بسیاری از شهرهای دیگرِ کشور، برای حضور در محضر ایشان و شرکت در مجالس دعای کمیل، به شیراز می‌آمدند و از فیض معنوی آن بهره می‌بردند. علاوه بر این، برخی تألیفات ایشان از قبیل «قلب سلیم» و «گناهان کبیره»، در سراسر کشور خوانندگان فراوانی داشت و به چاپ‌های متعدد رسیده بود.
 
پیشینه مبارزاتی آیت‌الله دستغیب، به چه دوره‌ای بازمی‌گشت؟
ایشان در دورانِ قبل از ۱۵ خرداد 1342 هم، مبارزه سیاسی داشتند. شب‌های جمعه و در مسجد جامع، به منبر می‌رفتند و اکثر علمای شیراز مردم را تشویق می‌کردند که از بیانات آیت‌الله دستغیب استفاده کنند. ایشان از سخنرانی‌های خود، به عنوان فرصتی برای امر به معروف و نهی از منکر استفاده و به ظلم و فساد در جامعه، شجاعانه حمله می‌کردند. در شب ۱۵ خرداد 1342 نیز، بعد از انتشار خبر دستگیری حضرت امام، حساسیت عمومی در شیراز بسیار بالا رفته بود. شهید دستغیب در منبر آن شب، بی‌پرده و صریح صحبت کردند و عوامل این حرکت را به باد انتقاد و مذمت گرفتند. تقریبا همه علمای شهر نیز، به آن مجلس آمده بودند، از جمله مرحوم آیت‌الله حدائق که نزدیک به نود سال سن داشتند و دو نفر زیر بغلشان را گرفته بودند!
 
از مشاهدات خود، در شب 15 خرداد 134 بگویید.
در آن شب، جمعیت بسیار زیادی در مسجد گنج جمع شده بود. به سفارش آیت‌الله نجابت، حدود چهل عدد سلاح سرد تهیه کردم تا اگر اتفاقی افتاد، جمعیت بتوانند از آیت‌الله دستغیب و خود، دفاع و حفاظت کنند. وقتی شهید دستغیب از آن طرف خیابان می‌آمدند، نزدیک به ده دقیقه طول کشید تا به این سو برسند! وقتی رسیدند، آقای ساجدی گفت: امشب قرار است تا همین جا، در خانه آقا بمانیم و از ایشان محافظت کنیم! ساعت 2 بعد از نیمه‌شب خبر آوردند که رنجرها با چند خودروی ریو آمده‌اند و به خانه نزدیک می‌شوند. ما هم، به بالکن طبقه دومِ منزل رفتیم و شروع به تکبیر گفتن کردیم! رنجرها، به پشت در رسیدند. کماندوها با سلاح‌های خود، قفل در را شکستند و وارد شدند و به جمعیت حمله کردند! چند نفر از دوستان، آیت‌الله دستغیب را
از روی شیروانیِ منزل، به خانه همسایه منتقل کردند و ایشان توانستند نجات پیدا کنند. مأموران تا چند روز بعد، حتی دهاتِ اطراف شهر را نیز جست‌وجو می‌کردند و به دنبالِ شهید دستغیب بودند، درحالی‌که ایشان در خانه همسایه اقامت داشتند! شهید بعد از آنکه دیدند اهالی شیراز و محله‌شان به زحمت افتاده‌اند، خودشان را معرفی کردند.
 
صبح روز بعد، شهر شیراز چه حوادثی را به خود دید؟
در آن روز، صبحِ زود رفتیم و گزارش دیشب را به آیت‌الله نجابت دادیم. هنگامِ شب در مسجد تصمیم گرفته شد که فردا در شیراز اعتصاب باشد. فردا هم اعتصاب شد و جمعیت در خیابان احمدی و فلکه احمدی و همچنین در مسجد نو، تجمع کردند. آیت‌الله نجابت فرمودند: نمازها را زودتر بخوانید و بروید به دنبال شرکت در تظاهرات و کارهای جنبیِ آن! در جریان این تظاهرات، مردم مشروب‌فروشی‌ها را آتش زدند و تیراندازی هم شد. یک تیر به شانه خلیل دستغیب، همشیره‌زاده شهید دستغیب خورد و مردم پیکرش را روی دست بردند و جمعیت بیشتر تحریک شد! چند نفر از جوان‌ها هم، یک ماشین شهربانی را چپ کردند و آتش زدند و افراد مسلحِ آن را خلع سلاح کردند، از جمله افسری به نام عزلتی. جمعیت، پیکر شهید خلیل دستغیب را به مسجد جامع برد و در کنارِ آن، به عزاداری پرداخت.
 
از روز آزادی آیت‌الله دستغیب و بازگشتشان به شیراز، چه خاطره‌ای دارید؟
آیت‌الله دستغیب، مدت‌ها در تبعیدگاه مشهد به‌سر می‌بردند. وقتی آزاد شدند و به شیراز برگشتند، از ایشان استقبال عجیبی شد. جمعیتِ به پیشباز آمده، تا اکبرآباد رفته بود! عده‌ای از علمای شهر هم، در این آیین شرکت داشتند. علاقه‌مندان، گاو و گوسفندهای زیادی جلویشان قربانی کردند. عکس‌های آن زمان نشان می‌دهد که در تبعید خیلی ضعیف شده بودند و به ایشان سخت گذشته بود.
 
شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب در میانِ مردم (شیراز؛ دهه 1340) 
شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب در میانِ مردم (شیراز؛ دهه 1340)
 
در آن دوره و برای اداره امور نهضت در شیراز، تشکیلاتی ایجاد شده بود. این سازمان چگونه به انجام وظایف خود می‌پرداخت؟
از قضا من و پسرانم، در این کار شرکت داشتیم. پسرم محمدتقی، شب‌ها اعلامیه‌های حضرت امام را در خانه‌ها می‌انداخت و روی دیوارها شعار می‌نوشت و چند بار هم دستگیر شد. یک بار هم در قم، پسرِ دیگرم را دستگیر و شکنجه کردند. این نکته نیز ناگفته نماند که آیت‌الله نجابت، رفقای تشکیلاتی را مأمور حفاظت از آیت‌الله دستغیب کرده بودند. این دوستان می‌بایست در شب‌های جمعه، در اطراف شهید دستغیب دایره‌ای محکم ایجاد و با سلاح سرد از ایشان محافظت می‌کردند. پس از رساندن ایشان به منزل، هر کس به خانه خود می‌رفت. این تشکیلات وسیع نبود، اما با اخلاص فعالیت و شاید بهتر از یک تیپ نظامی از ایشان حفاظت می‌کرد! آقای دستغیب قبل از منابر خود، با آقای نجابت مشورت می‌کردند. آن بزرگوار هم، اهل معنا بودند و از بسیاری از مسائل اطلاع داشتند.
 
ارتباط علمای شیراز، با عشایر استان فارس چطور بود؟
آیت‌الله نجابت به خاطر غیرت دینیِ خود، از کسانی که علیه دولت و به از طرفداری روحانیت فعالیت می‌کردند، حمایت می‌نمودند. برای تهیه سلاح، به آنها کمک مالی داشتند. یک سیدی به نام سید نورمحمد ــ که اهل کهگیلویه یا بویراحمد بود ــ فشنگ و وسایل دیگر را برای کسانی می‌برد که در میان عشایر فعالیت داشتند. به‌هرحال ارتباطشان با علمای شیراز، بسیار خوب و دائمی بود.
 


پرونده شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب
 
https://iichs.ir/vdcbgfb5.rhb08piuur.html
iichs.ir/vdcbgfb5.rhb08piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما