«شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، به مثابه نمادی از تلفیق عرفان و مبارزه» در گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام والمسلمین محمد مشکین‌فام؛

در برابر تهدید ارتش گفت: «من هیچ واهمه‌ای ندارم!»

انقلاب اسلامی برای فعالیتِ بزرگانی که عرفان را با مبارزه تلفیق کرده بودند، عرصه‌ای وسیع گشود. شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، در عداد یکی از شاخص‌ترین مصادیقِ این پدیده به‌شمار می‌رود. در گفت‌وشنود پی‌آمده، حجت‌الاسلام والمسلمین محمد مشکین‌فام، از یاران و مراودان آن بزرگ، دراین‌باره به بیان تحلیل‌ها و خاطرات خویش پرداخته است
در برابر تهدید ارتش گفت: «من هیچ واهمه‌ای ندارم!»

پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
برای فقیهِ عارفی چون شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، مبارزه سیاسی با کدامین منطق مقبول و موجّه شده بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در میان ابعاد مختلف شخصیت شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب (اعلی الله مقامه)، دو بعد عرفانی و سیاسی برجستگی خاصی داشت و البته از منظر آن بزرگوار، این دو با یکدیگر کاملا همخوان بودند. اولی روح را به تعالی می‌رساند و دومی در تداوم نخستین، جامعه را. وقتی حضرت امام نهضت را آغاز کردند، ایشان نیز برای همراهی با آن، احساس وظیفه کردند. در شیراز، نخست آیت‌الله نجابت شرایط قیام را در امام دید و این نیز انگیزه مبارزه را در آیت‌الله دستغیب مضاعف کرد. در آن زمان برخی از مردم و به دلیل ناآگاهی، شاه را مقدس می‌دانستند و بحث سیاسی در مسجد، مساوی با بی‌عدالتی تلقی می‌شد! با تلاش‌های شهید دستغیب، مردم خطه فارس کم‌کم آگاه شدند. با شرایط اکنون، درک وضعیت آن دوره بسیار دشوار است.
 
ظاهرا پس از واقعه 2 فروردین 1342 و حمله به مدرسه فیضیه قم، مبارزات آیت‌الله دستغیب اوج گرفت. ایشان در آن دوره، به چه فعالیت‌هایی دست زدند؟
پس از حادثه قم، بارها در شرایط غربت و تنهایی، احساس وظیفه و سخنرانی کردند. خاطرم هست که اعلامیه «امسال مسلمین عید ندارند»، از قم رسیده بود. در آن زمان، امکانات تکثیرِ امروز وجود نداشت و ما آن را در 90 نسخه، کپی و پخش کردیم. خاطرم هست که کاربُن می گذاشتیم و دستی می‌نوشتیم. با هر دشواری که بود، این نسخه‌ها را به دست نخبگان و چهره‌های مؤثر شهر و استان رساندیم. بااین‌همه، مردم هنوز بیدار نبودند! تفاوت خرداد 13۴۲ با بهمن 13۵۷، این بود که نهضت فراگیر نشد. مردم در ۱۵ خرداد، فقط از دستگیری مرجع تقلیدشان ناراحت بودند و کمتر به جوانب متنوع مسئله فکر می‌کردند. در سال‌های بعد، این اتفاق افتاد. در خطه فارس نیز، مبارزات آیت‌الله دستغیب در قالب سخنرانی‌های‌های افشاگر و قاطع ادامه یافت و جالب این است که در ایشان، هیچ ترسی دیده نمی‌شد! لبه تیز حملاتِ او، مستقیما متوجه شخص شاه بود، همان‌‌طور که امام چنین می‌کردند. در منبر، به امر به معروف و نهی از
منکر و طرح و نقد وقایع روز می‌پرداختند. در آن دوره و به دلایل مختلف، حتی مقدسین هم بحث حکومت اسلامی را مطرح نمی‌کردند! محبوبیت شهید دستغیب بسیار زیاد بود و در ماه‌های رمضان و محرم و صفر، جمعیت زیادی به مسجدشان می‌آمد. همین محبوبیت و مقام والای عبادی و عرفانی، باعث می‌شد جامعه این سخنان را از ایشان بپذیرد، و گرنه گفتنِ این مطالب در آن دوره، دشوار و نوعی خَرق عادت به‌شمار می‌آمد.
 
ایشان دشواری‌های مبارزه را چگونه تحمل می‌کردند؟
نیروهای رژیم پهلوی در خرداد 13۴۲، به خانه آیت‌الله دستغیب حمله کردند، ولی نتوانستند ایشان را دستگیر کنند. بعد از مدتی و مزاحمت‌های این نیروها برای همسایگان و مردم، ایشان خود را معرفی کردند. در مجموع، شهید دستغیب سه بار و شبانه دستگیر شدند. بار سوم، در سال 13۵۶ بود. استاندار فارس گفته بود اگر ایشان قول بدهند که به منبر نروند، آزاد می‌شوند، اما ایشان باز هم در شب پس از آزادی، به منبر رفتند و با وجود اینکه شنیده بودند ارتش قصد تیراندازی دارد، گفتند: «من هیچ واهمه‌ای ندارم!» ماجرا تنها به سخنرانی منحصر نمی‌شد. به دستور ایشان، اعلامیه‌ها و نوارهای امام، از طریق مدارس توزیع می‌شد. در آن دوره، رساله عملیه امام بدون جلد و بی‌نام بود. مع‌الوصف مردم علاقه‌مند به ایشان، می‌دانستند که ماجرا چیست و رساله ایشان را از طریق علائمی که داشت، می‌شناختند. نوارهای خودِ آیت‌الله دستغیب نیز، به قم فرستاده می‌شد و علاقه‌مندان فراوانی داشت.
 
درسخنان خود، به محبوبیت آیت‌الله دستغیب اشاره کردید. علل این امر چه بود؟
خاندان دستغیب سابقه‌ای هفتصدساله دارند و حتی الان هم، اعضای آن از هر شهری از استان فارس کاندیدا شوند، رأی می‌آورند! اما محبوبیتِ شخصِ آیت‌الله دستغیب، ناشی از سلوک شخصی ایشان بود. دائما مراقب خود بودند که خلاف دستور خدا رفتار نکنند و هیچ اثری از خودبینی در ایشان مشاهده نمی‌شد. تنها در پی رضای خدا و فنای فی‌الله بودند و حضرت حق هم، نامشان را در دل‌ها زنده نگه داشت. بااین‌همه و مانند سایر بزرگان دین، به ایشان نیز اتهامات مختلفی وارد می‌شد. از جمله «صوفی» خواندن، درحالی‌که خودشان در منبر لعنِ صوفیه را بیان کرده بودند. بعد از خرداد 13۴۲، شایعه شد که از انگلیس پول گرفته‌اند! در سال‌های 13۵۶ و 13۵۷، ساواک تعبیر «سید حرام‌خور» را در مورد آن سمبل تقوا رواج داد! هدف این بود که بزرگانِ علم و جهاد را از میدان به در کنند. اما اگر تنها بخواهیم که به یک مورد از اعتقاد مردم به آیت‌الله دستغیب و طرد این گونه شایعات از جانب آنان اشاره کنیم، باید یادآوری کنیم که در ۱۶ خرداد 1342 و متعاقب دستگیری آن بزرگوار، مردم به خیابان آمدند و چند شهید دادند و تا مدت‌ها، پی‌جوی آزادی ایشان از زندان بودند.
 
ایشان درباره اصل «ولایت مطلقه
فقیه»، چگونه می‌اندیشیدند؟

آیت‌الله دستغیب در این گونه موضوعات، تابع آیت‌الله نجابت بودند. کتاب «ولایت مطلقه فقیهِ» آقای نجابت، در سال 1357 و با ادله اجتهادی به نگارش درآمد و منتشر شد. ایشان این اثر را در رد آرای آیت‌الله شریعتمداری نوشتند. عنایت کنید که موضوع ولایت فقیه از مقطع تألیف «کشف اسرار» در آثار امام هست، منتها مطلقه بودن یا مقیده بودن آن و از جنبه فقهی، در دهه 1360 مطرح شد. نظرات آیت‌الله نجابت در این زمینه، در دوره پیروزی انقلاب اسلامی و پیش از طرح عنوان «مطلقه» نشر یافت. شهید دستغیب هم معتقد بودند: «این کتاب بسیار خوب، اما قدری سنگین است. علمیتش خیلی بالاست!». درباره شخص حضرت امام هم معتقد بودند که ایشان سیرِ عرفانی کاملی داشته‌اند و خدا ایشان را برای هدایت خلق موظف کرده است. این عبارت ایشان که همیشه می‌فرمودند: «من أطاع الخمینی فقد أطاع‌الله»، برگرفته از عمق اعتقادشان بود.
 
شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب در کنار آیت‌الله حاج میرزا حسنعلی نجابت
شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب در کنار آیت‌الله حاج میرزا حسنعلی نجابت
 
سؤالی هم درباره عملکرد آیت‌الله دستغیب در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی مطرح کنم. چرا ایشان قصد استعفا از دو منصبِ امامت جمعه شیراز و نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی را داشتند؟
مرحوم آیت‌الله نجابت نقل می‌کردند که ایشان می‌خواستند از امامت جمعه و نمایندگی خبرگان کنار بروند؛ چون آن را برای تحقق اخلاصِ خود بهتر می‌دانستند، اما آقای نجابت به ایشان گفته بودند: «این هم ادای یک وظیفه است». این بزرگان، هیچ علاقه‌ای به مقام و منصب نداشتند. امام خمینی نیز چنین احساسی داشتند و به آیت‌الله قوچانی گفته بودند: «ما گرفتار شده‌ایم!» در وجود شهید دستغیب، که اساسا «من» معنایی نداشت!
 
و سؤال پایانی اینکه مراقبت‌های شخصی و مالی آیت‌الله دستغیب را چطور دیدید؟
ایشان دائما در حال مراقبه بودند و هیچ نشانی از هوایِ نفس، در وجودشان نبود. در امور مالی نیز، اجازه هیچ امتیاز ویژه‌ای را برای خودشان نمی‌دادند. نسبت به اسراف، به‌شدت حساس بودند. گاهی در خانه‌شان نان یا قند نبود، اما حاضر نبودند از امتیازات استفاده کنند. می‌گفتند: ما هم باید مثل مردم عادی، این اقلام را با کوپن تهیه کنیم! خاطرم هست که در دوره‌ای، از جبهه‌ها نسبت به آبلیمو و شکر اعلام نیاز شد. ما نیز به سهم خود و دراین‌باره، در پی انجام خدمتی بودیم. از سوی اداره قند و شکر گفتند باید در این زمینه درخواست کتبی از آیت‌الله دستغیب وجود داشته باشد. این در همان مقطعی بود که امام فرموده بودند حتی اگر من هم به اداره‌ای توصیه‌ای نوشتم، دستگاه مربوطه آن به دیوار بزند! خاطرم هست که شهید دستغیب فقط نوشتند: «جناب آقای مشکین‌فام مورد تأیید است»، بدون اشاره به اینکه شکر بدهند یا ندهند! اداره قند و شکر مردد مانده بود و بالاخره مجبور شد تلفنی از ایشان بپرسد: حاج‌آقا! بالاخره شکر بدهیم یا ندهیم؟ این داستان تعبد ایشان، در رعایت حدود را نشان می‌دهد و از این سنخ قضایا برای روایت بسیار است.
 
 
 
  https://iichs.ir/vdcjhte8.uqemyzsffu.html
iichs.ir/vdcjhte8.uqemyzsffu.html
نام شما
آدرس ايميل شما