«شهید آیت‎الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی و دستگیری از فقرا و مستضعفان» در گفت‌وشنود با میرزا اکبر موسوی قدیم؛

محرومانِ شهر مطمئن بودند که او از آنها دستگیری می‌کند

میرزا اکبر موسوی قدیم در زمره آنان است که در مراوده با شهید آیت‎الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی، از آن بزرگ بسیار آموخته است. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، به بازگویی پاره‌ای از خاطرات خویش، از نخستین امام جمعه شهر تبریز پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌پردازد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید
محرومانِ شهر مطمئن بودند که او از آنها دستگیری می‌کند
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
با شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی، از چه دوره‌ای آشنا شدید و چه ویژگی‌هایی را در شخصیت ایشان برجسته دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. از زمانی که شهید بزرگوار آیت‎الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی (اعلی الله مقامه) از نجف به تبریز آمدند، من در خدمتشان بودم. برحسب فرمایش معصوم(ع)، دیدن ایشان انسان را به یاد خدا می‌انداخت. سیمای آن عالم والامقام، خبر از پاکی درونش می‌داد. در هر مجلسی که بحثی علمی صورت نمی‌گرفت، واقعا ناراحت می‌شدند و هنگامی که چنین بحث مطرح می‌شد، همچون اقیانوسی از علم، معلومات وسیع خود را مطرح می‌کردند. هر جا که برای سخنرانی دعوتشان می‌کردند، می‌رفتند. از شرکت در هیچ تشییع جنازه‌ای، خودداری نمی‌کردند. هرگز ندیدم که بدون عذر، در نماز جماعت شرکت نکنند. همه به بیت ایشان می‌آمدند و مشکلاتشان را مطرح و حل می‌کردند. در عین حال به مشکلات اجتماعی هم فکر و برایشان راه حل پیدا می نمودند. بسیار ساده‌زیست و فوق‌العاده متواضع بودند و ذره‌ای تکبر و خودنمایی، در ایشان وجود نداشت. به همه مردم، از ادنی تا اشرف یا از تاجر تا کارگرِ عادی، احترام فراوان می‌گذاشتند. تواضع ایشان هم، که مثال‌زدنی بود. یک بار من به کربلا مشرف شدم و موقعی که برگشتم، پدرم ولیمه داد و ایشان را هم دعوت کرد. ما تصور می‌کردیم که ایشان بعد از اقامه نماز به مجلس ما می‌آیند؛ به همین دلیل نماز را به امامت حاج میرزا احمد منبری برگزار کردیم. نماز که شروع شد، ایشان آمدند و بلافاصله مهر را برداشتند و به آقای منیری اقتدا کردند! در یک کلام، مجموعه‌ای از کمالات اسلامی و انسانی بودند.
 
آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی

بر نمازهای جماعت و مجالس روضه آیتالله قاضی، چه فضایی حکم‌فرما بود؟
آیت‎الله قاضی در دو مسجد مقبره و شعبان، نماز جماعت برگزار می‌کردند. نمازگزاران این دو مسجد، بیشتر از سایر مساجد تبریز بودند. مخالفان شایعه درست کرده بودند که آقای قاضی به هر نفر بیست تومان می‌دهد تا به نماز جماعتش بیایند! یعنی هر روز، بیشتر از دویست‌هزار تومان خرج نمازگزاران می‌کند! اینها غافل بودند که این یک عشق الهی بود که مردم را به نماز جماعت ایشان می‌کشاند. همه به آقای قاضی، علاقه عجیبی داشتند. ایشان در مجالس روضه، حالت عجیبی پیدا می‌کردند! مخصوصا وقتی از مظلومیت حضرت فاطمه زهرا(س) می‌گفتند، بی‌اختیار می‌شدند! آن بزرگوار در منبرهای خودشان، ابتدا بحثی علمی می‌کردند که بیشتر مورد استفاده علما بود و بعد حرف‌هایی می‌زدند که برای عوام هم قابل درک بود. عمده منابر ایشان، در دفاع از حریم اهل ‌بیت(ع) بود و با روضه‌خوانی تمام می‌شد. همیشه در مراسم روضه‌خوانی، اول وقت می‌آمدند، در آستانه در می‌نشستند و در برابر هر کسی که وارد می‌شد، تمام‌قامت بلند می‌شدند. همیشه چهارزانو می‌نشستند و هرگز ندیدم که پاهایشان را دراز کنند. هرگز حرف کسی را قطع نمی‌کردند و به مخاطب فرصت کافی می‌دادند. در یک کلام، آن عالم اخلاقی نهایت ادب و وقار را داشتند.
 
در باب مرتبت علمی ایشان، چه می‌دانید؟
ایشان حقیقتا دریای علم بودند. خودشان می‌فرمودند که در هر زمینه‌ای مطالعه کرده‌اند؛ به همین دلیل می‌توانستند آرای بزرگان را نقد کنند. قلم شیوایی داشتند و عربی را سلیس‌تر از فارسی صحبت می‌کردند. حدود هفتاد اثر مکتوب داشتند که به اذعان بزرگان عیار علمی بالایی داشت. ایشان به دلیل همین علمیت بالا توانستند در تبریز منشأ اثرات فراوان باشند.
 
درباره رسیدگی آیتالله قاضی به نیازمندان نیز، بسیار سخن گفته‌اند. شما دراین‌باره چه خاطراتی دارید؟
آقای قاضی وسعت قلب زیادی داشتند. همیشه وقتی کسی به مشکلی برمی‌خورد، می‌فرمودند: من هزینه آن را از وجوه شرعیه قبول می‌کنم، بروید و مشکلش را حل کنید. پس از اقامه نمازجماعت توسط ایشان، مراجعه نیازمندان کمتر از افرادی که در نماز جماعت شرکت می‌کردند، نبود! ایشان از بنیان‌گذاران هیئت مستمندان بودند، که حدود 1300 خانواده را تحت پوشش داشت و حقیقتا به مردم می‌رسید. آقا برای حدود دویست خانواده، خانه خریدند! فرد محترمی دار و ندارش را از دست داد و در آستانه خودکشی بود! آقای قاضی مشکلش را حل کردند و او در حال حاضر، از بزرگان تبریز است! مردم واقعا به ایشان احترام می‌گذاشتند و مطمئن بودند که آقا، همه مشکلات آنها را رفع و رجوع می‌کنند. ایشان مدارس زیادی را هم تأسیس کردند، که برخی از آنها تا هم‌اینک هم فعال هستند.
 
مبارزات آیتالله قاضی با رژیم گذشته نیز، فصلی شاخص در زندگی ایشان است. ارزیابی شما دراین‌باره چیست؟
واقعیت این است که آیت‎الله قاضی، در چند جبهه مبارزه می‌کردند. یکی با رژیم پهلوی بود و دیگری با روحانیون مخالف! پس از انقلاب هم، که قضیه حزب خلق مسلمان به آن دو اضافه شد! بالاخره هم این دشمنان، مظلومانه شهیدش کردند. یادم می‌آید که هر وقت برای مجالس فاتحه به مسجد می‌رفتند، مخالفان به ایشان جا نمی‌دادند! ایشان یک بار فرموده بودند: «اگر در سواد من شک دارید، در سیادت من که شکی نیست، چرا با من این‌طور رفتار می‌کنید؟». بعد از انقلاب هم فشارها صدچندان شد، اما ایشان همیشه صبوری به خرج می‌دادند و هیچ وقت هم از مواضع خود کوتاه نمی‌آمدند. اگر فردی به خود ایشان اهانت می‌کرد، خیلی زود گذشت می‌کردند، اما در مورد اهل بیت(ع) و دین بسیار غیرتمند بود و هرگز کوتاه نمی‌آمدند.
 
و سخن آخر؟
آن شهید گران‌مایه غیر از آراستگی به فضایل گوناگون، فوق‌العاده شجاع بودند. یادم هست یک بار در مسجد مقبره بودیم که مأموران رژیم گذشته ریختند و گاز اشک‌آور زدند! آقای قاضی فقط از خدا خوف داشتند و از هیچ کسی هراسی به دل راه نمی‌دادند. رئیس شهربانی از من سراغ آقای قاضی را گرفت و گفت: ایشان باید از مسجد بیرون برود! وقتی پیام او را به آقای قاضی دادم، ایشان فرمودند: «من نمی‌روم، کسانی که باید بروند اینها هستند، چرا راه مردم‌ را بسته‌اند؟» و از جایشان هم تکان نخوردند. این نوع برخوردها را از ایشان زیاد دیده بودیم. از نوادر روزگار ما بودند.
https://iichs.ir/vdcg7q9x.ak9nq4prra.html
iichs.ir/vdcg7q9x.ak9nq4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما