«امام خمینی به مثابه درآمیزنده عرفان و جهاد» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی

امام فرمود: اگر قرار به کشته شدن است، می‌خواهم با مردم کشته شوم!

درآمیختگی عرفان امام خمینی با سیاست‌ورزی آن بزرگ، از مدخل‌های شاخص در شناخت شخصیت رهبر فقید انقلاب اسلامی به‌شمار می‌رود. در گفت‌وشنود منتشرنشده ذیل، زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ نصرالله شاه‌آبادی، فرزند آیت‌الله العظمی حاج میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، استاد عرفان امام، در تحلیل این مقوله سخن گفته است
امام فرمود: اگر قرار به کشته شدن است، می‌خواهم با مردم کشته شوم!

مصاحبه‌کننده: سیدحسین کشفی


امام خمینی همواره از استادشان مرحوم آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدعلی شاه‌آبادی، با پسوند «روحی فداه» یاد می‌کردند، که نشان از ارتباط بسیار صمیمانه ایشان، با پدر بزرگوارتان داشت. مناسب است که در آغاز این گفت‌وشنود، قدری درباره مختصات این ارتباط بگویید.
بسم‌الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب‌العالمین و صلی‌الله علی سیدنا و نبینا محمد«ص» و علی آل بیته الطیبین الطاهرین و لعنته الله علی اعدائهم اجمعین. به نظر بنده مرحوم امام، ثمره کامله مرحوم والد (رضوان الله علیهما) و هر دو از اولیای خدا و بزرگانی بودند که می‌توانند سرمشق زندگی ما قرار بگیرند. حالا ما تا چه حد از تعلیمات آنها بهره ببریم، با خودمان است! هر دو دنباله‌روی انبیا و اولیا بودند و در تربیت بندگان خدا، در جهت خواسته‌های حضرت حق، حتی لحظه‌ای کوتاهی نکردند.
مراحل مختلف زندگی مرحوم والد، اعم از تحصیلات، تدریس و امثالهم، در منابع مختلف به‌تفصیل نقل شده است. آنچه کمتر به آن پرداخته شده، جنبه معنویت ایشان و حضرت امام است و اهتمام به اینکه هم خود و هم دیگران را متوجه هدف خلقت کنند. باید به این مهم دقت کرد که خداوند متعال در پی خلقت انسان و قرار دادن او در جایگاه اشرف مخلوقات و خلیفه خود، چه هدف و مقصودی داشته است؟‌ این بزرگواران با تبعیت از انبیای عظام، به‌خصوص خاتم‌الانبیا(ص) و امیرالمؤمنین(ع)، آن هدف واقعی را درک و تا آنجا که در توان داشتند، در این مسیر حرکت کردند و واجد بسیاری از امور شدند که حاضر به آشکار شدن آنها و نقل و انتقالشان از خود به دیگران نبودند!
 
آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی
 
لطفا به صورت مصداقی، به یکی از این موارد اشاره کنید.
یکی از آنها، ارتباط مرحوم والد با حضرت بقیه‌الله(عج) بود، که کسی از اطلاعی نداشت! تا اینکه یک‌بار مرحوم آیت‌الله آقا سیدصدرالدین کوهپائی، از علمای اصفهان و از هم‌دوره‌ای‌های مرحوم والد در نجف اشرف، برای ایشان نامه‌ای می‌نویسند. یکی از اخوان، آن نامه را برمی‌دارد و می‌بیند که آقای صدر مرقوم فرموده‌اند: «این‌بار که خدمت حضرت بقیه الله(عج) تشرف حاصل کردید، این مطلب را نیز از ایشان سؤال بفرمایید!...». مرحوم والد وقتی متوجه شدند که نامه دست خورده، بسیار متأثر و ناراحت شدند! ایشان ابدا تمایل نداشتند که دیگران از این‌گونه مسائل اطلاع پیدا کنند.
 
در واقع ترجیح می‌دادند که دیگران، نه به دلیل کرامات و گفتارشان، بلکه به خاطر سیره و رفتارشان تربیت شوند. این‌طور نیست؟
همین‌طور است. آن بزرگوار و همچنین حضرت امام، سعی می‌کردند ابتدا خود به فضایل اخلاقی آراسته شوند، تا بتوانند دیگران را آراسته کنند، که فرمود: «کونو دعاه الناس بغیر السنتکم: مردم را به غیر زبان به خدا فرا بخوانید». چنانچه رفتار و گفتار الهی و اسلامی باشد، دیگران را جذب می‌کند، کما اینکه اگر پدر و مادر و بزرگ‌ترها، در خانواده‌ای دروغ نگویند، غیبت نکنند، ناسزا نگویند و رفتار صحیح و شایسته داشته باشند، فرزندان نیز همان‌گونه تربیت می‌شوند.
 
شیوه انتقال مفاهیم از سوی آیت‌الله شاه‌آبادی به امام خمینی و دیگر شاگردانشان چگونه بود؟ ایشان در این عرصه، از چه روش‌هایی استفاده می‌کردند؟
مرحوم والد برنامه‌شان در زندگی این بود که چه خودشان، چه فرزندانشان و چه هر کسی که با ایشان ارتباط دارد، ایمانش تقویت شود و همیشه هم طوری عمل می‌کردند که ما متوجه بشویم که در عالم کسی غیر از خدا کاره‌ای نیست، که حقیقت ایمان هم همین است. همواره تذکر می‌دادند: متوجه باشید که وقتی می‌گویید: «لااله‌الاالله»؛ یعنی که غنی مطلق و دارای عطا در جهان هستی، فقط و فقط خدای سبحان است و غیر از او، همه هیچ‌کاره‌اند و روی این موضوع اصرار و تأکید داشتند، که این مفهوم در ذهن ما تثبیت شود، که الحق به نفع همه ما هم بود؛ نتیجه اینکه به لطف حق، نه من و نه برادرانم، هیچ‌وقت در امور زندگی، جلوی کسی دست دراز یا گردن خم نکردیم. مرحوم والد اتکا و توکلشان، فقط و فقط به خدا بود و این موضوع روی تربیت فرزندانشان هم تأثیر داشت. یک‌بار این مطلب را خدمت حضرت امام عرض کردم و ایشان فرمودند: «فقط در مورد فرزندان نبود، هر کسی که با مرحوم پدرت ارتباط پیدا می‌کرد، همین روحیه توکل در او ایجاد می‌شد...». واقعا هم همین‌طور است. مرحوم والد در معنویات، پیشرفت فوق‌العاده‌ای داشتند و تمام کسانی که با ایشان در ارتباط بودند، بر این معنا اتفاق‌نظر دارند. بسیاری از دوستان آن بزرگوار، در کسب و کار و زندگی‌شان، با اتکای به خدا، درست و منصفانه عمل می‌کردند و می‌کنند. حال ما چقدر توانستیم که از این دریای حکمت و عرفان بهره ببریم، بستگی به درک و لیاقت خودمان دارد.
 
شما خود نیز با امام خمینی، ارتباطی دیرینه داشتید. ارزیابی‌تان از شخصیت ایشان چیست؟
من وقتی به روز و مناسبت ولادت حضرت امام توجه می‌کنم، به یاد این روایت می‌افتم: «اذا اراد ‌الله بعبد خیرا، هیاء اسبابه: وقتی که خداوند برای بنده‌ای خیر بخواهد، مقدمات و اسباب خیر آن را نیز، برای او فراهم می‌کند». حضرت امام در روز ولادت جده بزرگوارشان حضرت زهرا(س)، این بانوی یگانه دنیا و آخرت، به دنیا آمدند. خداوند وقتی می‌خواهد بنده‌ای چون مرحوم امام را انتخاب کند، که پس از سیزده قرن اسلام و ولایت کلیه الهیه را این‌گونه احیا کند، زمینه‌هایش را هم فراهم می‌کند. تولد در چنین روز مبارکی و بعد هم داشتن پدری که در تمام طول عمر، با ظلم مبارزه کرد و به شهادت رسید و مرحوم امام هم مانند رسول‌الله(ص)، با یتیمی بزرگ شد و نهایتا دنیا را تحت تأثیر قرار داد. دشمنان اسلام آنچه را که از دستشان برمی‌آمد، انجام دادند تا نور ولایت را خاموش کنند، اما بار دیگر فرزندی از ذریه حضرت زهرا(س) به دنیا می‌آید تا اسلام و احکام آن را مجددا احیا کند.
خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله پسندیده را. ایشان برای من نقل می‌کرد: «حاج آقا روح‌الله از همان کودکی‌اش، برای ما هیچ ناراحتی و دردسری ایجاد نکرد؛ چون از همان موقع فهم و استعدادش، از بقیه بیشتر بود. به حرف‌های دیگران با دقت گوش می‌داد و موقعی هم که می‌خواست جوابی بدهد، حرف‌هایی را که از بزرگان شنیده بود، نقل می‌کرد. برای همین حرف‌ها و شخصیتش، برای همه جذاب بود و آنها را جلب می‌کرد. ما هم همیشه از طرز صحبت کردنش لذت می‌بردیم...». این همان موضوعی است که عرض کردم: وقتی خداوند اراده می‌فرماید موجودی را پرورش بدهد، تمام اسبابش را فراهم می‌کند. قرار بود که حضرت امام، دین را با جهادش از دست دشمنان نجات بدهد، که توفیق حاصل کرد و آن را تحقق داد.
 
علاوه بر علم عرفان، امام خمینی در اندیشه مبارزاتی، تا چه حد متأثر از آیت‌الله شاه‌آبادی بودند؟
جهاد موضوعی است که اسلام بر آن تأکید بسیار دارد. حضرت فاطمه زهرا(س) در خطبه‌شان می‌فرمایند: خداوند جهاد را برای قوام اسلام قرار داده است؛ لذا چنانچه مسلمین بخواهند آبرو، جایگاه و قدرت داشته باشند، باید به این حکم الهی عمل کنند و در مقابل کفار بایستند. بدون جهاد، به هیچ جا نخواهیم رسید. ملت ایران زمانی به عزت، استقلال و آبرو رسید که در مقابل دشمنان ایستاد و نتیجه این استقامت و مقاومت را به رهبری حضرت امام(ره) به‌عینه دیدیم و عزت و شرف ما چندین برابر و دشمنان اسلام، هر روز بدبخت‌تر و حقیرتر شدند.
مرحوم والد در مسئله جهاد و مبارزه با رژیم پهلوی، شدیدا ورود داشتند. امام می‌فرمودند: «این مرد با آنکه شدیدا عارف بود و عرفا و قاعدتا باید سکوت اختیار می‌کرد، اما در عین عرفان، مجاهدی بزرگ بود. در عین اینکه فقیه، اصولی و فیلسوف بود، مبارز بود...»، چرا؟ چون اگر جهاد نباشد، شرف اسلامی و عزت مسلمانان از بین می‌رود. درست است که این مقاومت‌ها و ایستادگی‌ها، جنگ و تحریم‌ها را بر ما تحمیل کرد و اداره زندگی برای مردم دشوارتر شد، اما به لطف خدا عزت ما بیشتر شده و دیگر امریکا و دیگر کشورها، نمی‌توانند برای سرنوشت ما تصمیم‌گیری کنند. با این مقاومت‌ها بود که امام فریاد زد: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» و با گرفتن لانه جاسوسی، ابهت آمریکا شکست. پیش از آن کسی جرئت نمی‌کرد که در برابر آمریکای درنده‌خو و جنایتکار بایستد، اما امام این ابهت پوشالی را شکست و آمریکا را از آن عظمت خیالی که در چشم مردم داشت، انداخت و همه مردم دنیا فهمیدند، که با آمریکا هم می‌شود جنگید. امام همیشه می‌فرمود: ابرقدرت‌ها در برابر اسلام، ذلیل خواهند شد و امروز می‌بینیم که عظمت پوشالی آنها، در حال فروریختن است. قیام حضرت امام، قدرت تشیع و مرجعیت را به دنیا معرفی کرد و دل‌های پاک و ذهن‌های آزاده متوجه شدند که فرق است بین رسالت و مأموریت یک مرجع شیعه، با پاپ و امثالهم. ماهیت اسلام و تشیع، با انقلاب اسلامی و رهبری هوشمندانه حضرت امام، برای دنیا روشن شده است. البته این مقاومت‌ها، هزینه دارد و دشمنان بیکار نمی‌نشینند. ابتدا جنگ را تحمیل کردند و سپس با تشدید تحریم‌هایی که از همان ابتدای انقلاب وجود داشته است، تلاش می‌کنند که کمر مردم ایران را بشکنند. هنوز هم دشمن ما را رها نمی‌کند و باید حواسمان جمع باشد که به قول شاعر: «دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد». درست است که منافقین خوار و ذلیل شده‌اند، اما خرابکاری کار ساده‌ای است! بزرگ‌ترین ساختمان را می‌شود در ساعتی تخریب کرد، اما بنای یک اتاقک ساده، ساعت‌ها و بلکه روزها وقت و زمان می‌برد. دشمنان خارجی و داخلی برای تخریب این کشور و انقلاب، از هیچ کاری فروگذار نکردند و نمی‌کنند؛ لذا ما باید همواره آماده جهاد باشیم و دلیل تأکید قرآن بر جهاد نیز همین است، که شرف و بقای مسلمانان بسته به جهاد است. خداوند درجات حضرت امام را که عالی است، متعالی‌ بگرداند که این اصل مهم را، در میان مردم مسلمان احیا کرد. بیانات امام، همگی برخاسته از قرآن و فرمایشات معصومین(ع) است و لذا جاودانه و تحقق‌یافتنی هستند. ما به چشم خود دیدیم که شوروی از هم پاشید و آمریکا هم دارد متلاشی می‌شود، اما اسلام هر روز باعظمت‌تر و سربلندتر خواهد شد.
 
جنابعالی در دوران اقامت امام خمینی در نوفل لوشاتو نیز، به دیدار ایشان رفتید. از حاشیه و متن این سفر، چه خاطراتی دارید؟
الحمدلله رب‌العالمین ما در این زمینه هم، از وجود ذی‌جود حضرت امام بهره‌ بسیار بردیم. زمانی که عراق به ایشان تکلیف کرد که کشور را ترک کنند و ایشان هم تصمیم گرفتند به کویت بروند و کویت هم ایشان را نپذیرفت، یادم هست که با کمال قدرت گفتند: «اگر شده فرودگاه به فرودگاه می‌روم و در کل عالم می‌چرخم و هدفم را دنبال می‌کنم و حرفم را به کرسی می‌نشانم!...». خداوند سبحان برای ملت ایران، شرف، سرافرازی و پیروزی را رقم زده بود و لذا در عین ناباوری، فرانسه حضرت امام را پذیرفت و ایشان توانست از قلب اروپا، پیام انقلاب اسلامی را به گوش مردم دنیا برساند. من در دورانی که امام در عراق تشریف داشتند، چند سالی در خدمتشان بودم. در سال 1349، به مناسبتی به پاکستان دعوت شدم. پس از آن برگشتم که خانواده را از ایران ببرم، که ممنوع‌الخروج شدم و تا سال 1357، نتوانستم از کشور خارج شوم! زمانی که امام به پاریس تشریف بردند، تصمیم گرفتم خدمت ایشان بروم. ایشان چنان تحولی در دل مردم ایجاد کرده بودند که یکی از افسران عالی‌رتبه در فرودگاه، صورت مرا بوسید و گفت: سلام بنده را هم خدمت امام برسانید! من به پاریس رفتم و دیدم که حضرت امام چگونه با اقتدار تمام، اسلام و روحانیت و مرجعیت را به دنیا معرفی می‌کردند. مردم سراسر دنیا، گروه گروه می‌آمدند و می‌دیدند که یک پیرمرد، که قصر و تشریفاتی ندارد، چگونه در مکانی ساده، بر درخت سیبی تکیه زده، اما با عظمت منبعث از ایمانی استوار، همچون کوه در برابر رژیمی تا بن‌ دندان مسلح، که تمام قدرت‌های دنیا از او حمایت می‌کردند، ایستاده است. من وقتی به امام نگاه می‌کردم، بی‌اختیار به یاد روایتی از امام صادق(ع) می‌افتادم که فرمودند: «اگر می‌خواهی عزت بدون عشیره و هیبت بدون طایفه و سلطنت داشته باشی، از ذلت معصیت خدا بیرون برو و خود را در عزت طاعت خدا داخل کن!». من می‌دیدم که یکی از مصادیق واقعی این روایت، حضرت امام است و خدای سبحان این عزت را، به این مرد بزرگ داده است.
 
از گفت‌وگوهایی که با امام خمینی داشتید، به مواردی اشاره کنید.
حضرت امام به من فرمودند: «مایلم با مردم باشم و هر بلایی که بر سر آنها می‌آید، بر سر من هم بیاید. اگر قرار به کشته شدن است، می‌خواهم که من هم کشته شوم! اگر قرار به دربه‌دری است، می‌خواهم من هم همراه آنها باشم. من در اینجا ناراحتم و می‌خواهم هر چه زودتر به ایران بروم...». من برای ایشان، قضیه‌ای از تدفین شهدای 17 شهریور در بهشت زهرا را تعریف کردم، که گریه کردند! مرحوم آقای اشراقی دامادشان، از من پرسید: کسی نمی‌تواند گریه امام را دربیاورد، شما به ایشان چه گفتی که این‌طور گریه کردند؟ گفتم: از مصائبی که بر سر مردم آمده و از مادری که در کنار چهار قبر نشسته بود و گریه می‌کرد، گفتم و ایشان به یاد حضرت ام‌البنین(س) افتادند و گریه کردند. به‌هرحال امام فرمودند: «باید بیایم و در کنار مردم باشم و هر بلایی که بر سر آنها می‌آید، بر سر من هم بیاید...». سرانجام هم به لطف خدا آمدند و آن پیروزی بزرگ حاصل شد. البته نگهداری از انقلاب، بسیار دشوارتر از نیل به پیروزیِ اولیه است. تاکنون که با تمام دشواری‌ها، توطئه‌ها و خباثت‌های دشمنان، توانسته‌ایم انقلاب را حفظ کنیم. دشواری‌ها زیادند، اما سرافرازی و سربلندی ملت ما، آن دشواری‌ها را آسان خواهد کرد.
 
آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی
 
وضعیت کنونی کشور را چگونه می‌بینید؟ و نسبت به آینده چه نگاهی دارید؟
خدای سبحان به کوری چشم دشمنان، پس از رحلت حضرت امام، برای این ملت رهبری فرزانه، خداترس، قوی و مقاوم قرار داد. امیدوارم خداوند ایشان را حفظ کند و باقی بدارد و انوار مقدسه نورانیت الهی را هر روز در ایشان بیشتر کند. تمام همّ و غم امام این بود که جمهوری اسلامی فقط حرف و لفظ نباشد و قرآن و احکام نورانی آن و معارف اهل‌بیت(ع) پیاده شود. البته بعضی از جوانانی که من می‌شناسم، حقیقتا یک مرتبه پایین‌تر از عصمت هستند! جوانی که گناه نکرده و رفته و خون داده و حالا من پشت میزی نشسته و صاحب منصبی شده و وکیل و وزیر و نماینده و... شده‌ام، رواست که از او و بدنه مردم فاصله بگیرم و فراموش کنم که باید به مردمی که مرا به اینجا رسانده‌اند، خدمت کنم؟ باید با رأفت و محبت پیش برویم، تا هم انقلاب اسلامی و هم عزت ما حفظ شود. هر چه بیشتر از مردم فاصله بگیریم، بیشتر به انقلاب و به خودمان ضرر زده‌ایم و هر چه بیشتر در تألیف دل‌ها بکوشیم و مهربانی، اتفاق و اتحاد را ترویج کنیم، عزت و خوشبختی‌مان بیشتر می‌شود.
 
و سخن آخر؟
روی سخنم بیشتر با مسئولان است، وگرنه مردم که دارند همه مشکلات را تحمل می‌کنند و هر وقت هم که به حضور آنها نیاز هست، با دل و جان در صحنه هستند. روی سخنم با مسئولان است، که مردم از همه چیز خود گذشتند، شما هم رأفتی به این بندگان خدا داشته باشید! این‌طور نباشد که فداکاری، صبر و ایثار، فقط از سوی آنها باشد که «خوشا آن مهربانی هر دو سر بی/ که یک سر مهربانی دردسر بی». این‌طور نباشد که مردم را پشت در اتاق‌هایتان معطل کنید و یادتان برود که آنها بودند که شما را به این مناصب رساندند. امیدوارم دادگستری ما، هر چه زودتر دادگستری بشود؛ چون یکی از مهم‌ترین مراکز برای حفظ اسلام و حقوق مسلمین است. امیدواریم که به لطف خدا و همّت متصدیان امر، همه امور رو به اسلامی‌تر شدن پیش برود.
https://iichs.ir/vdcb5wb5.rhbfzpiuur.html
iichs.ir/vdcb5wb5.rhbfzpiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما