نسبت جنگ با هویت رژیم صهیونیستی؛

چرا جنگ، زبان مادری اسرائیل است؟

اسرائیل نه از دل سنت‌های کهن که از شکاف‌های ژئوپلیتیکی زاده شد؛ و نه در آرامش، که در میانه نبرد با همسایگان. از سال ۱۹۴۸م تا امروز، هر فصل از تاریخ این دولت، بوی دود و آتش داده است، اما آیا این جنگ‌ها صرفا ابزار بقا بوده‌اند یا چیزی فراتر؟
چرا جنگ، زبان مادری اسرائیل است؟
 
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ هویت از جمله مفاهیمی است که در روابط بین‌الملل بسیار از آن صحبت می‌شود. این موضوع به‌ویژه در مورد هویت دولت‌ها معنا و مفهوم پیدا می‌کند. نظریه واقع‌گرایی، که حجم عظیمی از مباحث روابط بین‌الملل درباره آن است، هویت را امری پیشینی فرض می‌کند که از یک دولت به دولت دیگر تفاوت ندارد. در واقع به زعم نظریه‌پردازان واقع‌گرایی، تمام دولت‌ها چه لیبرال‌دموکراسی باشند، چه مارکسیست یا هر نوع نظام دیگری، به دنبال قدرت و منافع ملی هستند و از این جهت تفاوتی میان آنها نیست.
 
از سوی دیگر با مطرح شدن نظریه‌هایی همچون سازه‌انگاری و پساتجددگرایی در روابط بین‌الملل، مفهوم هویت ایستایی خود را از دست داد. به تعبیری، از منظر این نظریات هویت دولت‌ها در تاریخ ممکن است تغییر کند و به تبع آن منافع این دولت‌ها ممکن است به شکل دیگری تعبیر شود. مانند ایران که در دوره پهلوی، این حکومت منافع خود را در نزدیکی با غرب و متحدانش تعریف می‌کرد و با پیروزی انقلاب اسلامی و هویت اسلامی نظام سیاسی جدید، این منافع دچار تغییر شد.
 
در این میان، کشورهایی در جهان وجود دارند که هویت تاریخی چندان روشنی ندارند. اسرائیل که دارای تاریخ دور و درازی نیست و غرب آن را با ضرب و زور در دل خاورمیانه تاریخی ایجاد کرده از این دست مثال‌هاست. در مورد هویت تاریخی اسرائیل بسیار بحث شده است. درباره اینکه آیا شکل‌گیری این رژیم با حوادث جنگ جهانی اول و دوم گره خورده یا تاریخ قوم یهود سهم مهمی در شکل‌گیری آن داشته مباحث بسیاری مطرح شده است. در این میان، برخی بر این باورند که هویت تاریخی دولت اسرائیل با جنگ گره خورده است و این کشور با نزاع و درگیری است که می‌تواند خود را تعریف و به تعبیری بازنمایی کند. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد در سطور زیر این مسئله را بررسی و ابعاد و زوایای آن را روشن کنیم. پیش از ادامه بحث ذکر این نکته ضروری است که با توجه به اینکه اسرائیل، ایجادکننده بی‌ثباتی است و هویت خود را با جنگ و خونریزی طراحی کرده، جنگ‌های زیادی را نیز سبب شده است. ازآنجاکه این پژوهش رویکردی تاریخی دارد، فقط به چند جنگی که آغاز این رژیم را به نمایش می‌گذارند اشاره خواهد شد.
 
اسرائیل و جنگ
تاریخ بشر، سرشار از جنگ و خشونت بوده است. به‌جرئت باید گفت که نمی‌توان مقطعی از تاریخ را مثال زد که در آن، انسان‌ها بدون تعرض به یکدیگر، دورانی امن و آرام را پشت سر گذاشته باشند. این ویژگی تلاش برای سلطه بر دیگران و کشمکش برای دستیابی به منابع بیشتر از جمله دلایلی است که گاه تمدن بشری را بسیار نامتمدن جلوه می‌دهد. دقیقا به همین دلیل است که ادبیات روابط بین‌الملل در آغاز با مسئله جنگ و صلح گره خورده است.[1] در این میان کشورهایی هستند که شاید این مسئله در موردشان بیشتر صدق می‌کند؛ کشورهایی که بخش بزرگی از تاریخشان با نزاع، درگیری و توسعه‌طلبی گره خورده و به نوعی دارای هویت تاریخی گره‌خورده به جنگ هستند.
 
یکی از این کشورها اسرائیل است. فروپاشی امپراتوری عثمانی بعد از جنگ جهانی اول زمینه تأسیس کشور اسرائیل را به‌وجود آورد. در واقع خلأ قدرتی که در سرزمین‌های فلسطینی این امپراتوری شکل گرفته بود موجب شد بستر برای ایجاد یک دولت یهود در منطقه فراهم شود. در نهایت آنچه به یهودیان در تشکیل یک دولت یاری رساند حوادث منتهی به جنگ جهانی دوم بود. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و خروج انگلستان از منطقه در سال 1948م، به بهانه مظلومیت قوم یهود و بر اساس فشاری که محافل یهودی وارد کردند رژیم صهیونیستی اعلام موجودیت کرد.[2]
 
این روند به جنگ میان اعراب و اسرائیل در سال 1948م منتهی شد که به جنگ اول اعراب و اسرائیل معروف است. اولین جرقه این نزاع را سازمان ملل در نوامبر 1947م زد؛ در این تاریخ، سرزمین تاریخی فلسطین میان اعراب و یهودیان تقسیم شد. این تصمیم سازمان ملل کشورهای عربی را در بهت و نگرانی فرو برد و باعث شد در دسامبر 1947م در مخالفت با آن، در جلسه اتحادیه عرب تصمیم‌هایی اتخاذ شود. برآیند این ماجرا در نهایت به جنگ اول اعراب و اسرائیل منتهی شد.[3]
 
جنگ اول اعراب و اسرائیل
در 14 می سال 1948م بود که اولین نبرد میان اسرائیل و کشورهای عربی به وقوع پیوست. انگلستان به تحریم تسلیحاتی کشورهای عربی اقدام کرد و آمریکا، یکی از ابرقدرت‌های آن زمان، کمکی ویژه‌ای به اسرائیل اختصاص داد تا اسرائیل بتواند ارتش کشورهای عربی را شکست دهد. البته نبرد ابتدا با پیروزی کشورهای عربی همراه بود، اما در مرحله دوم اسرائیل بود که با کمک قدرت‌های بزرگ و در رأس آن آمریکا توانست این نبرد را در نهایت به نفع خود به پایان رساند. به این ترتیب به تعبیر چارلز تیلی جنگ بسترساز تشکیل دولت اسرائیل شد.[4]
 
نیروهای داوطلب عرب در فلسطین (سال 1948م)
نیروهای داوطلب عرب در فلسطین (سال 1948م)
 
اسرائیل از همین ابتدای امر بود که بودجه هنگفتی برای ارتش و نیروهای نظامی خود تخصیص داد تا در موقع مناسب از آن استفاده کند. بر اساس برخی منابع، سهم هزینه‌های نظامی اسرائیل در تولید ناخالص ملی در این دوره 7 درصد است. این رقم در مقایسه با کشورهای در حال توسعه تقریبا دو برابر بود.[5] 
 
جنگ دوم اعراب و اسرائیل
این روند
ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال 1956م برای دومین بار اسرائیل وارد نبرد با کشورهای عربی شد. در سال 1956م جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور مصر، محدودیت‌هایی را در کانال سوئز برای امور کشتی‌رانی برقرار کرد. این محدودیت‌ها به تجارت قدرت‌های اروپایی آسیب‌ شدیدی زد. انگلستان و فرانسه، که از این ماجرا متضرر شده بودند، اسرائیل را تحریک کردند تا با مصر وارد درگیری شود. با پشتیبانی و حمایت این دو قدرت اروپایی بود که اسرائیل وارد نبرد با مصر شد و توانست این کشور را در جنگ شکست دهد. در همین نبرد بود که صحرای سینا به تصرف اسرائیل درآمد و کشورهای عربی برای بار دوم از اسرائیل شکست خوردند.[6]
 
دقیقا در همین دوره است که هزینه نظامی تل‌آویو به نسبت درآمد ناخالص ملی دو برابر افزایش پیدا می‌کند و اسرائیل به‌یکباره بخش بزرگی از بودجه خود را صرف امور نظامی و جنگ می‌سازد.[7] بااین‌حال، این نبرد نیز پایان کار منازعه اعراب و اسرائیل نبود و در روابط طرفین منازعات دیگری نیز رخ داد.
 
جنگ سوم اعراب و اسرائیل
در سال ۱۹۶۷م شرایط برای آغاز سومین جنگ میان اعراب و اسرائیل فراهم شد. در این مقطع، رقابت میان دو ابرقدرت وقت، یعنی آمریکا و شوروی، بر شدت تنش‌ها افزود و زمینه درگیری مستقیم میان طرفین را ایجاد کرد. اتحاد جماهیر شوروی، که در چهارچوب جنگ سرد به دنبال گسترش نفوذ خود در خاورمیانه بود، کشورهای عربی را به مقابله با اسرائیل ــ که متحد استراتژیک غرب به‌شمار می‌آمد ــ تشویق کرد. جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور مصر، با تصور اینکه از حمایت نظامی و سیاسی روس‌ها برخوردار خواهد شد، جرقه آغاز جنگ را زد. او با تکیه بر پشتیبانی کشورهای عربی دارای گرایش‌های ملی‌گرایانه، عملیات نظامی گسترده‌ای را آغاز کرد و در یک حمله سریع و غافلگیرانه، توانست صحرای سینا را از کنترل اسرائیل خارج کند و به تصرف خود درآورد؛ در نتیجه، عبدالناصر بر تنگه تیران مسلط شد و مسیر ارتباطی اسرائیل به خلیج عقبه را مسدود کرد.[8]
 
اسرائیل این عمل مصر را تجاوزکارانه قلمداد کرد و درصدد برآمد پاسخ مصر را با قدرت هر چه تمام‌تر دهد؛ بنابراین در یک حمله غافلگیرانه، که با پشتیبانی واشنگتن انجام می‌شد، در مدت شش روز توانست 90 درصد نیروهای هوایی رژیم سوریه، اردن و مصر را نابود و صحرای سینا را تصرف کند.[9]
 
جنگ چهارم اعراب و اسرائیل
هنوز چند سالی از نبرد سوم اعراب و اسرائیل نگذشته بود که نبرد بعدی اتفاق افتاد. در سال 1970م انور سادات جانشین جمال عبدالناصر شد و تلاش کرد با استفاده از روش‌های دیپلماتیک صحرای سینا را از اسرائیل پس بگیرد که در این امر ناکام بود. در نهایت انور سادات به این نتیجه رسید که اسرائیل از مسیرهای دیپلماتیک و سیاسی حاضر به بازپس دادن سرزمین‌های مصر نیست و به همین دلیل تلاش کرد از راه نظامی به هدف خود دست پیدا کند.[10]
 
بر همین اساس، در سال ۱۹۷۳م، مصر با هماهنگی سوریه حمله‌ای را علیه اسرائیل آغاز کرد و جنگ چهارم میان اعراب و اسرائیل شکل گرفت. این نبرد، که به جنگ «یوم کیپور» یا «جنگ رمضان» نیز معروف است، در نهایت با پیروزی اسرائیل پایان یافت. در این جنگ، آمریکا حضور پررنگی داشت؛ چرا که در مقام مهم‌ترین متحد اسرائیل در منطقه و قدرت برتر غرب، با حمایت‌های گسترده سیاسی، اقتصادی و نظامی مواضع اسرائیل را تقویت کرد. سرانجام در دوران ریاست‌جمهوری انور سادات، رئیس‌جمهور وقت مصر، با میانجی‌گری جیمی کارتر، رئیس‌جمهور آمریکا، مذاکرات صلح میان مصر و اسرائیل آغاز شد. نتیجه این تلاش‌ها، امضای پیمان تاریخی کمپ دیوید بود که به موجب آن، مصر اسرائیل را به رسمیت شناخت و در ازای آن، اسرائیل متعهد شد صحرای سینا را به مصر بازگرداند و روابط رسمی دیپلماتیک میان دو کشور برقرار شد.[11]
 
دهه‌های بعد نیز شاهد نزاع اعراب و اسرائیل بود به نحوی که در سال 2006م و 2014م نیز شاهد حمله اسرائیل به لبنان و فلسطین هستیم. این بار طرف درگیری، گروه‌های مبارز لبنانی و فلسطینی بودند که اسرائیل نتواسنت هیچ کدام از آنها را از میان بردارد.
 


حرکت ستون زرهی تانک‌های ام48 اسرائیلی در نزدیکی غزه
ریشه‌های بحران غزه

 


نیروهای داوطلب عرب در فلسطین (سال 1948)
چرا اعراب جنگ برده را باختند؟

 



بحران کانال سوئز «جنگ بین اعراب و اسرائیل» و سیاست ایران در قبال آن

 
 
 
در مجموع باید گفت که هویت تاریخی اسرائیل در منطقه خاورمیانه به جنگ گره خورده است و در چند دهه‌ای که از عمر این رژیم می‌گذرد جنگ‌های مختلف به خوبی گواه این مدعاست. به تعبیری باید گفت که جنگ بخشی از هویت دولت در اسرائیل شده و نظامی‌گری اساسی‌ترین موضوعی است که این کشور در چند دهه گذشته به دنبال آن بوده است.    

 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. جواد شعرباف، نظامی‌گرایی اسرائیل، تهران، جام جم، 1390، ص 15.
[2]. محمد کرمی کامکار، «شکل‌گیری حکومت و نیروهای مسلح اسرائیل»، زمانه، ش 20 (1383).
[3]. ج. بایربل، جنگ طولانی: اعراب و اسرائیل، ترجمه ابوطالب صارمی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1349، صص 67-83.
[4]. غلامرضا نجاتی، غلامرضا نجاتی، جنگ شش‌روزه اعراب و اسرائیل، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، 1347، ص 39.
[5]. جعفر شعرباف، همان، ص 19.
[6]. ژان پیر درینک، خاورمیانه در قرن بیستم، ترجمه فرنگیس اردلان، تهران، انتشارات جاویدان، 1368، صص 260-268.
[7]. جعفر شعرباف، همان، ص 19.
[8]. آلاسدایرواچ درایسل و جرالد بلیک، جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا، ترجمه دره میرحیدر، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1369، ص 394.
[9]. جعفری ولدانی، «اسرائیل و حوزه دریای سرخ»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال 5، ش 4 (1377)، صص 160-163.
[10]. سیدمحمد موسوی، حسینعلی توتی، سیدمحمدرضا موسوی، «تحولات انقلابی در مصر و جایگاه اسرائیل در منطقه»، فصلنامه علوم سیاسی، ش 20، ص 144.
[11]. همان‌جا.
 
https://iichs.ir/vdcfj1d0.w6dtvagiiw.html
iichs.ir/vdcfj1d0.w6dtvagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما