نگاهی به چرایی دوری جبهه ملّی از علی امینی؛

صابونی که امینی به دل زده بود

علی امینی نخست‌وزیر در برابر جبهه ملّی دوم، روش مسالمت‌آمیزی در پیش گرفت و از جمله از میتینگ جلالیه، که در 28 اردیبهشت 1340ش به وسیله جبهه ملّی برگزار شد، استقبال کرد، اما اینها باعث نشده که اعضای جبهه ملی از او حمایت کنند و حتی چنان‌که خواهید خواند باعث تضعیف پایه‌های قدرت او نیز شدند
صابونی که امینی به دل زده بود

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ علی امینی در کنار نخست‌وزیرانی همچون فروغی، قوام و مصدق از جمله باورمندان به قانون اساسی مشروطه بود که هرگونه اصلاحات را در درون نظام و حاکمیت و در نهایت سلطنت قابل اجرا می دانستند. نقطه مشترک همه این رجال این بود که شاه باید سلطنت کند نه حکومت![1] اگرچه پشت پرده این باور به پیوند سلطنت در باور و منافع مشترک اقشار قدرتمند کشور حکایت داشت که زمینه‌های شکل‌گیری نوع دیگری از نظام سیاسی در ایران را از جمله جمهوری و حکومت‌های دموکراتیک ناممکن می‌پنداشتند.
 
روی کار آمدن امینی از سوی کندی،[2] رئیس‌جمهور دموکرات آمریکا، نیز حمایت می‌شد. به نظر می‌رسید که اپوزیسیون در ایران، که به‌ویژه پس از کودتای 28 مرداد و سقوط دولت مصدق سرکوب شده بودند و خفقان شدیدی را احساس می‌کردند، نفس راحتی بکشند و امینی برای تجدید قوا و بازیابی قدرت و تأثیرگذاری در مردم، به تحقق شعارهای خود، یعنی استقلال، کاستن از قدرت سلطنت در سایه انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات و سایر آزادی‌های سیاسی همت گمارد. در این میان جبهه ملی شناخته‌شده‌ترین گروه اپوزیسیونی بود که پس از زندانی شدن و حصر رهبر خود، دکتر محمد مصدق، و در نتیجه از دست دادن او، در پی بازسازی مجدد خود بود.
 
در پی شعارهای انتخاباتی کندی که محمدرضا پهلوی را به خاطر سخت‌گیری‌ها و سرکوب مخالفان، هدف قرار داده بود، هوای تازه‌ای نیز فضای کشور را دربرگرفت که تحت تأثیر آن جبهه ملّی دوم در تاریخ 30 تیر 1339ش، با شعار آزادی‌خواهی و استقلال، اعلام موجودیت کرد. پس از پیروزی دموکرات‌ها و ریاست‌جمهوری کندی در آمریکا، در آبان 1339ش در پی گشایش سیاسی میان دموکرات‌ها به رهبری کندی و دربار پهلوی، دولت امینی به اذعان صریح شاه بر وی تحمیل شد.[3]
 
بنابراین از همان آغاز پیدا بود که محمدرضا پهلوی که قلبا راضی به نخست‌وزیری امینی نبود و آن را خلاف اقتدار بازیافته خود در نتیجه کودتای 28 مرداد می‌دانست، همواره در پی تضعیف دولت وی بر آید. بنابراین امینی و جبهه ملّی دوم تازه موجودیت‌یافته در کنار سایر مبارزان سیاسی در مقابل اقتدارطلبی شاه به طور بالقوه می‌توانستند به تقویت یکدیگر یاری رسانند، اما با وجود تلاش‌های آشکار امینی برای نزدیک کردن خود به اپوزیسیون از جمله روحانیون، احزاب غیر رسمی و رسمی مخالف محمدرضا پهلوی و به‌ویژه جبهه ملّی، که موضوع بنیادین این یادداشت است، این گروه‌ها هرگز به او اعتماد کامل نکردند و حتی چنان‌که در ادامه می‌بینیم خواسته یا ناخواسته باعث تضعیف پایه‌های قدرت او نیز شدند و همین مسئله و حوادث سیاسی پس از آن، محمدرضا پهلوی را که در پی فرصت بود، پس از چهارده ماه با جلب مجدد حمایت آمریکا موفق به برکناری وی کرد.[4]
 
مراسم سلام رسمی نوروز در کاخ گلستان با حضور علی امینی نخست‌وزیر
محمدرضا پهلوی و علی امینی
شماره آرشیو: 768-۱۱ع
 
بر اساس نظر برخی از صاحب‌نظران، نزدیکی و همکاری جبهه ملّی و دکتر امینی شاید می‌توانست بازگشت دوباره استبداد یا اقتدار شاه را به تعویق اندازد یا مسیر دموکراسی را برای ایران هموارتر کند یا در مقابل به اهداف احزاب، اپوزیسیون و به‌ویژه جبهه ملّی، که همان آزادی و استقلال در سایه انتخابات آزاد بود، جامه عمل بپوشاند. این عدم همکاری میان دولت اصلاح‌طلب، که آزادی‌خواهی و تعامل با مخالفان و منتقدان سلطنت را نیز شعار خود قرار داده بود، با جبهه ملی به برکناری امینی و در نتیجه دستگیری رهبران و سرکوب جبهه ملّی و در نتیجه انقلابی‌تر شدن فعالیت‌های گروه‌های اپوزیسیون، که براندازی سلطنت را آشکارا جزء اصول و اساسنامه خود در مبارزات علیه سلطنت قرار داده بودند، منجر شد.
 
چرا همسویی شعارهای دولت امینی و اهداف جبهه ملّی به همکاری عملی آنان منجر نشد؟!
بر آمدن دولت امینی یک بار دیگر این فرصت را به مخالفان قدرت مطلقه سلطنت داد تا مانند سال‌های 1320 تا 1332 قدرت و بازیگری خود را در مقابل نقش اول شاه در کشور بازیابند. امینی نیز که از تمایل قلبی نداشتن محمدرضا پهلوی به دولت خود آگاه بود، می‌کوشید از پایگاه اجتماعی اپوزیسیون، از جمله روحانیون و جبهه ملّی، که از اندیشه‌ها و احزاب مختلف شکل گرفته بود، به سود خود در مقابل شاه بهره جوید. در همین راستا بود که به قم سفر کرد و به دیدار علمای طراز اول حوزه علمیه از جمله امام خمینی شتافت؛[5] اگرچه در این سفر با استقبال شایان و گرم علما مواجه نشد، اما در قبال نصیحت‌های علما به‌ویژه امام خمینی قول همکاری داد و از علمای قم نیز برای به‌دست گرفتن امور معنوی مردم به ظاهر یاری خواست.
  
علی امینی نخست‌وزیر در برابر جبهه ملّی نیز، که اندکی پیش از آن در 30 تیر 1339ش دوباره موجودیت یافته بود، روش مسالمت‌آمیزی در پیش گرفت و از جمله از میتینگ جلالیه، که در 28 اردیبهشت 1340ش به وسیله جبهه ملّی دوم برگزار شد، استقبال کرد، اما سخنرانی‌های این میتینگ، گذشته و حال دکتر امینی را به چالش کشید. در این نشست تاریخی جبهه ملّی، سیاست خارجی دولت امینی از جمله روابط وی با دولت‌های غربی، نقش وی در پیمان‌های دفاعی و قرارداد کنسرسیوم و موضوع کودتا علیه مصدق به باد انتقاد گرفته شد.[6]
 
یکی از مشکلات اساسی جبهه ملّی با دولت دکتر امینی بر سر انتخابات مجلس بود. امینی با
توجه به اینکه مجلس شورای ملّی و سنا را برخاسته از انتخابات آزاد نمی‌دانست، پس از رسیدن به قدرت آنها را منحل کرد؛ جبهه ملّی اگرچه قلبا و نظرا با این اقدام امینی موافق بود، چون شعارها و ایده‌های خود را بر پایه حکومت قانونی و انتخابات آزاد قرار داده بود، بر این نظر اصرار داشت که امینی می‌بایست حداکثر طی سه ماه پس از انحلال مجلسین به انتخاب مجدد اقدام ورزد. این گروه اپوزیسیون با تمرکز و تأکید بر این نظر عملا هرگونه تعامل و همکاری با امینی را ناممکن ساخت.[7] امینی با بیان این نکته که با وجود نقش زمین‌داران و تأثیرگذاری نهایی آنها، امکان تضمین آزادی انتخابات وجود ندارد عملا از برگزاری انتخابات سر باز زد؛ و ازآنجاکه اعضای تندرو جبهه ملّی وجه همّت خود را بر این موضوع قرار داده بودند، عملا امکان چانه زدن با امینی را منتفی کردند و حتی به نامه مصدق، که دراین‌باره گلایه‌هایی را مطرح کرده بود، نیز توجهی نکردند.
 
نقش طرفداران شاه و اختلافات درونی جبهه ملّی در عدم تعامل با امینی
جبهه ملّی از اندیشه‌ها و احزاب گوناگون برای مقابله با تمامیت‌خواهی حکومت شکل گرفته بود؛ بنابراین نمایندگان این احزاب در جبهه ملی در مسیر مبارزه، استراتژی‌های متعارضی برای رسیدن به هدف دنبال می‌کردند؛ از جمله اینکه دکتر مهدی بازرگان و همفکرانش، با امینی همراهی و همکاری بیشتری داشتند؛ چرا که تقویت امینی را اقدامی در برابر اقتدار شاه و کاستن از قدرت او و اقدامی به نفع آزادی قلمداد می‌کردند؛ در مقابل سنجابی از اقدامات جبهه ملّی دوم علیه امینی به‌شدت دفاع می‌کرد. از همان آغاز شکل‌گیری جبهه ملّی دوم اختلافات شدیدی میان مهندس بازرگان و دکتر سنجابی با الهیار صالح وجود داشت. در واقع به نظر می‌رسد نهضت آزادی منشعب‌شده از جبهه ملّی، نگاه مثبت‌تری به امینی داشت.[8] درکل، اختلافات اعضای جبهه ملّی یکی دیگر از دلایل عدم انسجام برای تصمیم‌گیری به منظور چگونگی موضع‌گیری نسبت به امینی بود.
 
کریم سنجابی
کریم سنجابی
شماره آرشیو: 1623-۴ع
 
دربار نیز که عملا درصدد تضعیف دولت امینی بود، در جهت نفوذ در اعضای جبهه ملّی از طریق تحبیب و تطمیع برآمد و در مواردی از طریق اسدالله علم ارتباطاتی با الهیار صالح و بختیار برقرار کرد.[9] در همین راستا دولت امینی به دلیل عدم توفیق در جلب کامل نظر اپوزیسیون، و تحقق اهداف مالی خود از جمله اخذ وام از آمریکا و اروپا و بی‌اعتمادی جبهه ملّی به او و مخالفانی که وی را به علت موافق بودن وی با کودتای 28 مرداد 1332 و پذیرش پست‌های متعدد در پهلوی اول و دوم از خود نمی‌دانستند؛ در کنار عدم همراهی‌های دیگر در برابر شخص شاه که قلبا به صدارت وی مایل نبود، آسیب‌پذیر شد. اعضای تندروتر جبهه ملّی که برخی از آنها وارد روابط مشکوکی نیز با برخی رجال نزدیک و وفادار به شاه شده بودند و در معرض تطمیع یا تعامل و تحبیب قرار گرفته بودند، در مقابله با وی تردید نمی‌کردند.
 
الهیار صالح
الهیار صالح
شماره آرشیو: 1623-۴ع
 
نقش‌آفرینی‌های امینی در دوره پهلوی از جمله مسئولیت‌هایش در دوره قوام، نقش امینی در انعقاد کنسرسیوم نفت، سفارت وی در آمریکا و سایر نقش‌آفرینی‌های وی سبب می‌شد اپوزیسیون و در رأس آنها جبهه ملّی دوم، به‌رغم همراهی برخی اعضای نهضت آزادی، با شعارهای اصلاح‌طلبانه امینی همراهی و همدلی نشان ندهند که هیچ؛ حتی وی را به دلیل نقش کندی و دموکراسی‌های آمریکا در رسیدن به نخست‌وزیری، دست‌نشانده غرب و آمریکا قلمداد کنند. در نهایت برخی از اعضای جبهه ملّی بر اثر بی‌اعتمادی به امینی، فقدان هماهنگی‌های لازم و نبود رهبری یکپارچه و امثال آن، فرصت نخست‌وزیری امینی را که به‌ظاهر مجالی برای رهایی از اقتدارطلبی شاه تلقی می‌شد، از دست دادند و عملا مقابل امینی قرار گرفتند.
 
هدایت واقعی جبهه ملّی دوم علیه امینی را با وجود رهبری ظاهری الهیار صالح، شاپور بختیار و دکتر محمد علی خنجی و دکتر مسعود حجازی برعهده داشتند؛ درنتیجه تظاهرات در دانشگاه تهران و مدارس در بهمن 1340ش[10] و سازمان‌دهی اعتصابات و حملات لفظی علیه به امینی و در نتیجه به خشونت کشاندن تظاهرات و برخوردهای نظامی با دانشجویان، محصلان و شایعه کشتار در دانشگاه تهران و تحریک احساسات دانشجویان و سر دادن شعارهای «امینی استعفا» و اقدامات دیگر، دکتر امینی را به نفع امیال درونی شاه و نزدیکان او به سمت تهدید مخالفان و در نتیجه سردرگمی، ناامیدی و استعفا سوق داد؛ و سبب شد امینی پس از چهارده ماه نخست‌وزیری، وادار به استعفا شود.[11]
 
نگاه دیگری نیز وجود دارد که بر اساس آن، جبهه ملّی در دام هدایت‌های دربار قرار گرفت. بر اساس این باور برخی از اعضای جبهه ملّی دانسته یا نادانسته، تحت تأثیر اقدامات دربار در مسیر تضعیف و خلع وی از صدارت عمل کردند.[12] بر اساس این باور، ساواک، اسدالله رشیدیان و شمار دیگری از نزدیکان دربار مستقیم یا غیر مستقیم به وسیله عوامل خود در ایجاد تنش و اعتصابات هدایتگری و نقش‌آفرینی کرده‌اند و اسدالله علم رهبری این جریان‌ها را بر عهده داشته و متعاقب آن بر صدارت و نخست‌وزیری ایران تکیه زده است.
 
اسدالله رشیدیان
اسدالله رشیدیان
شماره آرشیو: 1801-۱۱ع
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1] . بنگرید به: باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 1، تهران، علمی، 1380، ص 219.
[2] . یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، 1377ش، ص 519.
[3] . محسن میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران، گام نو، 1381، ص 99.
[4] . بنگرید به: مهدی جعفرنیا، زندگی سیاسی امینی، تهران، پاسارگاد، بی‌تا، ص 15.
[5] . رک: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی:
https://historydocuments.ir/?page=post8idz3182
[6] . حمیدرضا یوسفی، «دولت امینی؛ فرصتی که از دست رفت»، قابل بازیابی در:
www.cgie.org.ir/fa/news/214425/
[7] . رک: «جبهه ملی اختلاف شاه و امینی را تشخیص نداد/ میزگردی با مازیار بهروز و سیاوشی»؛ قابل بازیابی در:
https://tarikhirani.ir/fa/news/2471/
[8] . همان، پاورقی شماره 24.
[9] . همان.
[10]. باقر عاقلی، نخست‌وزیران ایران، تهران، جاویدان، 1374، ص 902.
[11]. محمد طلوعی، رجال عصر پهلوی، تهران، علم، 1374، ص 41.    
[12]. عبدالله شهبازی، «جبهه ملی دوم و دولت امینی»؛ قابل بازیابی در: psri.ir/?id=b68zdab1
https://iichs.ir/vdcaw0nu.49nya15kk4.html
iichs.ir/vdcaw0nu.49nya15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما