رویکرد حزب کارگرِ انگلیس به نهضت ملی شدن نفت در ایران

سکه دورویِ ملی شدنِ نفت برای حزب کارگرِ انگلیس؛

حزب کارگر با دفاع از ملی شدن صنایع نفتی در کشور انگلستان و کشورهای تابعِ آن خواستارِ کاهش تعهداتِ انگلستان در مستعمراتی بود که زمانی خورشید در آن غروب نمی‌کرد. بااین‌همه با خیزش جنبش‌های ناسیونالیستی در منطقه خاورمیانه و به‌ویژه نهضت ملی شدن صنعت نفت، حزب کارگر که حکومت انگلستان را در این مقطعِ تاریخی برعهده‌ گرفته بود با یک دشواری روبه‌رو شد
سکه دورویِ ملی شدنِ نفت برای حزب کارگرِ انگلیس؛
 
رخداد ملی شدن صنعت نفت با حکومتِ حزبِ کارگر در انگلستان مصادف بود. این حزب که رویکردِ داخلی‌اش حمایت از ملی شدن صنایع بود، در برخورد با مسئله ملی‌سازی شرکت نفت ایران و انگلیس در سال ۱۹۵۱ بر سر یک دوراهی قرار گرفت. از یک‌سو این کشور بیش از دولت‌های پیشین در تاریخ انگلستان در زمینه ملی‌سازی صنایع فعالیت داشته و از سوی دیگر بحث مبرم منافع ملی انگلستان در میان بود. ملی شدن نفت یک سکه دورو برای حزب کارگر بود که در موردِ ایران، مخالفت با آن را در دستور کار خود قرار داده بود. این فراز کوتاهی از جهت‌گیریِ انگلستان در برابر ملی شدن صنعتِ نفت است.
 
منافع ملی؛ دوستِ همیشگیِ انگلستان
نقلِ قولِ مهمِ چرچیل در جنگ جهانی اول، که انگلیس دوستی به‌جز منافعِ ملیِ کشورش ندارد، همواره سرلوحه سیاست خارجیِ این کشور قرار گرفته است. حزب کارگر و حزب محافظه‌کار، در برابر ملی شدن صنعتِ نفت در ایران مواضع متفاوتی داشتند، اما با اولویت دادن بر منافعِ ملی همدلی‌ها از تفاوت‌ها بیشتر بود. باآنکه دولت انگلستان، با مواجهه با موجِ استقلال‌خواهی در ایران، سیاستِ پیشینِ خود مبنی بر زورگویی بی‌پشتوانه را رها کرد و در ظاهر خود را آماده گفت‌وگو و سازگاری با ایران نشان داد، اما از همان آغاز استراتژی اصلی و بی‌وقفه آن فرسودن و به ستوه آوردن حکومت مصدق بود و در این فراگرد عملیات پردامنه پنهان نقش ویژه‌ای داشت.1 بر همین اساس حزب کارگر، حل‌وفصل بحران ملی شدن صنعت نفت را در چهارچوب منافع امپراتوری انگلیس، سرلوحه سیاست خارجی خود قرار داد.
 
در آغاز قرن بیستم نفت به‌صورت یک عامل اساسی در روابط اقتصادی، سیاسی کشورهای تولیدکننده و مصرف‌کننده آن درآمد.2 اهمیت نفت برای انگلستان از آن جهت بود که در نیروی دریایی سلطنتی، نفت بسیار باصرفه‌تر از زغال سنگ بود و همچنین مناطق خود انگلستان فاقد هرگونه ذخایر نفتی بود. نفت برای اقتصاد انگلستان موضوع حیاتی محسوب می‌گردید. موقعیت استراتژیکی منحصربه‌فرد ایران با کشف منابع نفت، افزون‌تر شد و این امر آن را برای انگلستان مهم‌تر جلوه داد، اما به‌رغمِ این اهمیت، منافع ملی امری مقدم برای حزب کارگر به شمار می‌رفت. بر اساس این سیاست، بلافاصله پس از بحران ملی شدن، اقداماتی درزمینه توقیف نفت ایران انجام شد و دولت حزب کارگر به اعمال تحریم‌های اقتصادی مبادرت ورزید. حزب کارگر استفاده از زور علیه ایران را به‌منظور دستیابی به تأسیسات نفتی در دستور کار دولت خود قرار داد. امید به انتخابات در پیش و فشاری که از سوی محافظه‌کاران وارد می‌شد، عوامل یاریگر در پیشبرد این امر به‌شمار می‌آمدند.
 
دولت انگلستان نسبت به توافق با دولت ایران هیچ امیدی نداشت؛ لذا قضیه ملی شدن شرکت نفت ایران و انگلیس را به دیوان عدالت واگذار کرد؛ همچنین دولت انگلستان مناقشه بر سر موضوع نفت را در شورای امنیت سازمان ملل متحد مطرح نمود.3 دولت حزب کارگر در میان سال‌های ۱۹۴۵-۱۹۵۱ در زمینه ملی‌سازی صنایع ازجمله صنعت استخراج زغال سنگ، از دولت‌های پیشین خود در انگلستان فعال‌تر بود و این صنعت، همانند صنعت نفت ایران منبع اصلی انرژی این کشور در این سال‌ها به شمار می‌رفت، اما با ملی شدن صنعت نفت ایران این منبع انرژی از دسترس انگلستان خارج می‌شد که ناخرسندی کشور انگلستان و دولتمردان آن را موجب می‌گردید. در این برهه مقامات انگلیسی به‌شدت نگران به خطر افتادن منافع استعماری خود در سراسر دنیا شدند؛ چراکه پیش‌بینی می‌کردند دیر یا زود حرکت استعمارستیز ملت ایران امواج طوفنده‌ای را در میان سایر ملت‌های محروم برانگیزد. این نگرانی‌های محرک انگلیس در مقابله با جنبش ملی ایران از راه اقدامات مختلفی بود که همگی ناکام ماند؛ تهدید نظامی، تحریم اقتصادی و توسل به ستون پنجم ازجمله اقدامات خصمانه انگلیس در برابر ایران بود.4 برای محافظت از منافعِ ملی انگلستان در ایران و این ناخرسندی در از دست رفتن منابعِ نفتیِ ایران بود که حزب کارگر را به رقابت با آمریکا واداشت که افزایشِ ضریبِ نفوذِ اقتصادی آن در خاورمیانه به ضرر منافعِ ملی انگلستان بود.
 
مخالفت با ملی شدن صنعتِ نفت از دریچه رقابت با آمریکا
همکاری و رقابتی که قدرت‌های استعماری، ازجمله انگلستان و ایلات متحده برای استیلا بر ایران داشتند، در اصل دو روی یک سکه بود که درنهایت با تقسیم منابع نفتی ایران به پایان رسید. این رقابت و همکاری بعد از جنگ جهانی دوم آغاز و طی بحران ملی شدن صنعت نفت ادامه پیدا کرد. پایان جنگ جهانی دوم زمان بروز مشکلات حاد اقتصادی، صنعتی برای دولت انگلستان بود. بریتانیای کبیر در این زمان با بحران استرلینگ مواجه بود. دولت انگلستان قصد داشت از ایالات متحده تقاضای مساعدت‌های اقتصادی نماید. در این اثنا، دولت ایالات متحده می‌کوشید تا در بحران ایجادشده میان انگلستان و ایران در راستای دستیابی به منافع خود میانجی‌گری کند. سفیر بریتانیا در واشنگتن اذعان می‌کند که آمریکایی‌ها درصدد اشغال جایگاه ما در خاورمیانه هستند. نفوذ آنها در خاورمیانه بعد از جنگ جهانی دوم به‌طور گسترده‌ای زیاد شده است. آنها به‌عنوان یک قدرت نیرومند و دائمی در عربستان حضور پیدا کرده و به دنبال مسلط شدن بر ایران هستند. وقایع تاریخی در ایران و منطقه خاورمیانه به‌ویژه پس از ملی شدن صنعتِ نفت و کودتای 28 مرداد نشان داد که انگلیسی‌ها اشتباه نمی‌کردند و معادله در منطقه به ضررِ انگلیسی‌ها و به نفع قدرت تازه‌نفس ایالات متحده به‌هم‌خورده بود.
 
وزارت خارجه انگلیس پیشنهاد کرد مجلس عوام مباحثه‌ای علنی با سؤالات و پاسخ‌های از پیش تهیه‌شده ترتیب دهد که در آن به‌طور ضمنی این پیام رسانده شود که دولت بریتانیا قاطعانه با ملی کردن مخالف است. ... شاه نیز به شپرد گفته بود اگر بخواهد از بحث پارلمانی موردنظر نتیجه بگیرید باید در آن چنین وانمود شود که هرگونه کوششی در راه ملی شدن نفت به وضع بسیار حساسی منجر می‌شود و اثر نامطلوبی در روابط انگلیس با ایران می‌گذارد  
انگلیسی‌ها بر این عقیده بودند که فعالیت، مهارت و تلاش انگلیسی‌ها تنها عواملی است که کار اکتشاف نفت در خاک ایران، استخراج آن، ساخت پالایشگاه، ایجاد بازارهایی برای فروش این ماده در سی یا چهل کشور جهان، ایجاد اسکله‌ها، مخازن ذخیره، مخازن جاده‌ای و راه آهنی و سایر تسلیحات، توزیع آن و همچنین ناوگان عظیمی از نفتکش‌ها را انجام می‌دهد. این امور زمانی انجام شد که نفت ایران در مقایسه با صنعت نفت گسترده آمریکا فاقد نمایندگی‌های فروش بود و از نظر آنها دولت و ملت ایران هرگز توانایی یا تصور انجام هیچ‌یک از این امور را نداشتند.5 ارنست بوین، وزیر امور خارجه دولت حزب کارگر، به‌عنوان یک سوسیالیست معتقد بود که شرکت‌های انگلیسی در خاورمیانه لزوما در قبال رفاه اقتصادی و اجتماعی ملت خویش مسئول هستند. او بر حفظ موقعیت انگلستان به‌منزله یک ابرقدرت تأکید و عقیده داشت که وی حاضر نیست امپراتوری انگلستان را قربانی کند؛ زیرا اگر امپراتوری انگلستان سقوط کند بدین مفهوم است که معیارهای زندگی در حوزه‌های انتخابی ما نیز به‌سرعت تنزل می‌کند.6 اما ازآنجاکه فشار برای ملی کردن نفت، هر روز فزونی می‌گرفت، وزارت خارجه انگلیس پیشنهاد کرد مجلس عوام مباحثه‌ای علنی با سؤالات و پاسخ‌های از پیش تهیه‌شده ترتیب دهد که در آن به‌طور ضمنی این پیام رسانده شود که دولت بریتانیا قاطعانه با ملی کردن مخالف است. شپرد، سفیر انگلیس که محمدرضا پهلوی را با نظر انگلیس‌ها در این مورد موافق می‌دید، درباره جنبه‌ها و خصوصیات مختلف چنین بحثی او را راهنمایی می‌کرد. شاه نیز به شپرد گفته بود اگر بخواهد از بحث پارلمانی موردنظر نتیجه بگیرید باید در آن چنین وانمود شود که هرگونه کوششی در راه ملی شدن نفت به وضع بسیار حساسی منجر می‌شود و اثر نامطلوبی در روابط انگلیس با ایران می‌گذارد.7 این در حالی بود که جنبش انقلابی نفت درصدد بود ایران را از مدار وابستگی به غرب و قدرت‌های خارجی برهاند و خاصه بندهای وابستگی به بریتانیا را از هم بگسلد، در داخل، به اصلاحات پردامنه‌ای همت گمارد و سلطنت مشروطه ایران را بر مدار دموکراسی واقعی قرار دهد.8
 
فرجامِ سخن
حزب کارگر با دفاع از ملی شدن صنایع نفتی در کشور انگلستان و کشورهای تابعِ آن خواستارِ کاهش تعهداتِ انگلستان در مستعمراتی بود که زمانی خورشید در آن غروب نمی‌کرد. بااین‌همه جنگ جهانی اول و دوم و مشکلات اقتصادی ناشی از آن، توانایی انگلستان برای نقش‌آفرینی در کشورهای خاور دور را دشوار کرده بود. با خیزش جنبش‌های ناسیونالیستی در منطقه خاورمیانه و به‌ویژه نهضت ملی شدن صنعت نفت، حزب کارگر که حکومت انگلستان را در این مقطعِ تاریخی برعهده‌ گرفته بود با یک دشواری روبه‌رو شد؛ چراکه دفاع از منافع ملی انگلیس در تناقض با حمایت از جنبش‌های آزادیخواه و ناسیونالیست قرار گرفته بود. در این میان قدرتِ نوظهورِ آمریکا چالشِ جدی انگلستان و حزبِ کارگر به شمار می‌رفت. درنهایت حزب کارگر با اولویت و برتریِ منافعِ ملی انگلستان، اگرچه قافیه را به قدرتِ درحالِ هژمون آمریکا باخته بود، اما حفاظت از منافعِ ملیِ خود را در مقابله با جنبش ملی شدن یافت؛ امری که نه‌تنها شکست جنبش ملی شدن را در پی داشت، بلکه به حذف انگلستان از صحنه سیاست ایران ختم شد.
 


پی نوشت:
1. هوشنگ کشاورز صدر و حمید اکبری، تجربه مصدق در چشم‌انداز آینده ایران، مریلند، چاپ پاژن، ۲۰۰۵، ص 196.
2. غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332، تهران، نشر انتشار، 1368، ص 8.
3. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1320 -1357، تهران، قومس، 1389، ص 215.
4. علی فرهمند عراقی، «تأثیرات خارجی جنبش ملی نفت ایران»، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، ش 15 (پاییز 1382)، ص 164.
5. علی‌رضا موسی‌زاده، ملی شدن صنعت نفت و کسوف انگلستان در خاورمیانه، تهران، نشر نامدار، 1384، ص 43.
6. همان، ص 33.
7. مصطفی علم، نفت، قدرت و اصول: ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران، اطلاعات، 1371، ص 133.
8. جان فوران، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال‌های پس از انقلاب اسلامی)، ترجمه احمد تدین، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378، ص 422.
  https://iichs.ir/vdcg.w9yrak9u3pr4a.html
iichs.ir/vdcg.w9yrak9u3pr4a.html
نام شما
آدرس ايميل شما