چرایی حمایت انگلستان از تغییر حکومت در ایران از قاجار به پهلوی؛

راهی که به رضاخان ختم شد

وقتی رضاخان ایده جمهوری را از آنکارا وام گرفت، لندن چه سیاستی در پیش گرفت و آیا جمهوری‌خواهی در ایران فقط ابزاری بود برای تغییر تاج، بی‌آنکه ساختار قدرت دگرگون شود؟
راهی که به رضاخان ختم شد
 
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در اوایل قرن بیستم، سلسله قاجار با چالش‌های متعددی مواجه بود. فساد، ناکارآمدی و ناتوانی در حفظ حاکمیت ملی، ایران را به کشوری شکننده تبدیل کرده بود. انقلاب مشروطه تلاشی برای ایجاد یک نظام مشروطه بود، اما مداخله روسیه و ضعف احمدشاه قاجار این تلاش‌ها را ناکام گذاشت.[1] جنگ جهانی اول با اشغال بخش‌هایی از ایران توسط نیروهای عثمانی، انگلیسی و روس، بی‌ثباتی را تشدید کرد.[2] در چنین شرایطی بود که در کودتای 3 اسفند ۱۲۹۹ به رهبری رضاخان و سیدضیاءالدین طباطبائی، تهران تصرف و دولت فتح‌الله اکبر سپهدار برکنار شد. در سال‌های ۱۳۰۲–۱۳۰۳، رضاخان ایده تأسیس جمهوری را با الهام از جمهوری ترکیه به رهبری مصطفی کمال آتاتورک مطرح کرد.[3] این ایده به دلیل مخالفت‌ها کنار گذاشته شد، ولی در نهایت حکومت قاجار سقوط و حکومت پهلوی تأسیس شد و رضاخان در سال ۱۳۰۴ به سلطنت رسید. این انتقال قدرت یکی از فصل‌های مهم تاریخ معاصر ایران است که با تغییرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عمیقی همراه بود و تحت تأثیر مداخله خارجی، به‌ویژه انگلستان، شکل گرفت. این مقاله به بررسی سهم انگلستان در این انتقال قدرت و دلایل حمایت آن از تغییر رژیم در ایران اختصاص یافته است.
 
پلوی جمهوری‌خواهی (سینی‌های نهار برای جمهوی‌خواهان اجتماع‌کننده در مدرسه نظام)
پلوی جمهوری‌خواهی (سینی‌های نهار برای جمهوی‌خواهان اجتماع‌کننده در مدرسه نظام)
شماره آرشیو: 130684-275م
 
دلایل حمایت انگلستان از تغییر رژیم
حمایت انگلستان از تغییر رژیم و ایده جمهوری‌خواهی در زمان رضاخان ریشه در منافع ژئوپلیتیکی، اقتصادی و سیاسی این کشور و در واقع تداوم هویت استعمارگرانه آن داشت که در ادامه بررسی می‌شود:
 
نیاز به ثبات سیاسی:
ناکارآمدی سلسله قاجار و ناتوانی احمدشاه در اداره کشور، ایران را با بی‌ثباتی مواجه کرده بود. جنبش‌های مردمی در گیلان و آذربایجان و برخی تقابل‌ها در کردستان و بلوچستان امنیت منطقه‌ای را تهدید می‌کرد.[4] انگلستان به یک دولت قوی نیاز داشت که بتواند این ناآرامی‌ها را سرکوب کند. چنان‌که ملک‌الشعرای بهار نوشته است، دولت انگلستان امیدوار نبود سلطان احمدشاه با سیاستی که داشت و اخلاقی که از ناصرالملک به ارث برده بود بتواند در مقابل پیشامدهای شمال و احتمالات گوناگون مقاومت کند. هرج‌ومرج زیاد قدرت مرکزی را تضعیف کرده بود؛ ازاین‌رو، پیش از کودتا «مأمورین دولت بریتانیا با عقلا و متفکرین بر سر این مسئله بحث می‌کردند که دولتی قوی و مقتدر و مرکزیتی ثابت و پابرجا باید در ایران به‌وجود آید»؛ چون از نظر آنان «با این رجال حاضر سیاست امرار وقت که از عهد ناصرالدین‌شاه پولتیک اصلی دولت بوده است، خوب می‌توان بازی کرد، اما دنیا دیگر آن دنیا نیست و سیاست‌های تازه و فکرهای نو به‌وجود آمده است که باید یک طرفی شد و... تکلیف را با همسایگان روشن نمود...».[5] از این منظر رضاخان، با سابقه نظامی و سازماندهی تیپ قزاق، گزینه‌ای ایدئال بود؛ بنابراین ایده جمهوری‌خواهی به‌عنوان راهی برای کنار گذاشتن نظام سلطنتی قاجار مطرح شد. انگلستان، که پیش از این، از جمهوری در ترکیه حمایت کرده بود، معتقد بود که یک نظام جمهوری در ایران می‌تواند ثبات سیاسی را تقویت کند.[6] اگرچه این ایده به دلیل مخالفت‌های داخلی محقق نشد، حمایت اولیه انگلستان از آن نشان‌دهنده اولویت ثبات در استراتژی این کشور بود.
 
منافع ژئوپلیتیکی:
ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی‌‌اش برای انگلستان اهمیت استراتژیک داشت؛ بنابراین هرگونه اتفاقی که نفوذ انگلستان در این سرزمین را تهدید می‌کرد مورد توجه این کشور قرار داشت. وقتی امپراتوری روسیه تزاری بر اثر انقلاب اکتبر 1917 به اتحاد جماهیر شوروی مبدل شد، انگلستان احساس خطر کرد و در مقابل شکل‌گیری اتحاد جماهیر شوروی و نفوذ ایده‌های سوسیالیستی مجبور به تغییر سیاست خارجی خود در ایران شد. در واقع با وقوع انقلاب 1917 در روسیه، تشکیل حکومت‏هاى نظامى و مقتدر در کشورهای همسایه شوروى براى نظام سرمایه‌دارى به ضرورتی سیاسى تبدیل شد. نگرانی از نفوذ شکل و محتواى ظلم‌ستیزى، آزادى و برابرى‌خواهى انقلاب 1917 روسیه در دنیا به‌ویژه در مناطق تحت نفوذ این کشور، انگلستان را وادار کرد تا در پی مهار این انقلاب باشد؛ بر همین اساس نیز به تقویت یا ایجاد دولت‏هاى نظامی در جوار شوروى اقدام کرد و در نتیجه «زنجیره‏اى از تحت‌الحمایه‏هاى انگلستان از صحراى لیبى تا زاگرس، مصر، فلسطین، ماوراى اردن و عراق» مجموعه‏اى از دولت‏هاى دست‌نشانده را تشکیل ‏دادند «که از راه‏هاى زمینى رسیدن به هند را حفاظت مى‏کردند».[7]
 
با خروج نیروهاى روسیه از ایران خشم و انزجار ایرانیان نسبت به حضور انگلیسی‏ها در ایران بیشتر شد؛ ازاین‌رو تغییراتى در سیاست این کشور پدید آمد؛ سیاست‏مداران انگلیسی بر آن شدند با تحمیل قرارداد 1919 زمام اداره ایران را در دست گیرند، اما مخالفت‏هاى فراوان داخلى و خارجى با قرارداد 1919، تغییر جدى‏تر در سیاست انگلستان را اجتناب‏ناپذیر کرد. نیکى کدى دراین‌باره نوشته است: «انگلیسی‏ها پس از ناممکن دیدن اجراى قرارداد 1919 بر آن شدند تا راه حل‌هاى دیگرى بیابند».[8]
 
بنابراین برآیند شکست پروژه قرارداد 1919، کودتای 1299 بود. دولت انگلستان، که در پی
این بود که نفوذ و سلطه احتمالی خود در ایران را تحکیم و تداوم بخشد، بر آن شد تا این هدف را با  اجرای طرحی دیگر که در عین حال کمتر شائبه دخالت آن کشور در امور داخلی ایران را به اذهان متبادر می‌کرد به اجرا گذارد و در همین راستا و با هدف کشیدن یک نوار ایمنی دور تا دور شوروی برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم، طرح کودتای سیاه را در دستور کار خود قرار داد تا بدین وسیله ناکامی خود را در اجرای قرارداد 1919 جبران کند. یک دولت قوی و متمرکز می‌توانست به‌عنوان سدی در برابر این تهدید عمل کند. به نظر انگلستان ایده جمهوری‌خواهی، که در آن زمان به‌عنوان یک نظام مدرن و غیرسنتی مطرح بود، راهی برای ایجاد ثبات در ایران و تحقق اهداف فوق بود.[9]  
 
منافع اقتصادی و نفتی:
کشف نفت در ایران در سال ۱۲۸۷ (۱۹۰۸م) و تأسیس شرکت نفت ایران ـ انگلیس،  اهمیت اقتصادی ایران را برای انگلستان افزایش داد. نیروی دریایی سلطنتی انگلستان به نفت ایران وابسته بود و دولت ضعیف قاجار نمی‌توانست امنیت این منابع را تضمین کند.[10] دولتمردان انگلیسی، که در جنگ جهانی اول به ارزش نفت ایران پی برده بودند، راهی برای تضمین بلندمدت آن می‌جستند. ادامه ناامنی منافع درازمدت آنان را به خطر می‌انداخت. همان‌گونه که قبلا هم گفته شد، این دولت در پی تثبیت اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران، ابتدا از طریق قرارداد ۱۹۱۹م وثوق‌‌الدوله اقدام کرد، اما این قرارداد با واکنش بسیار تند ایرانیان روبه‌رو و لغو شد.[11] بنابراین ایده جمهوری‌خواهی مطرح شد که به انگلستان این اطمینان را می‌داد که یک دولت مدرن و غیروابسته به ساختارهای سنتی قاجار می‌تواند منافع نفتی را بهتر حفظ کند. انگلستان پس از کودتا حمایت خود را از رهبران محلی مانند شیخ خزعل، متوقف کرد تا قدرت رضاخان را تقویت کند.[12] این تصمیم نشان‌دهنده اولویت منافع اقتصادی بر حمایت از ساختارهای سنتی بود.
 
ترویج مدرنیزاسیون و کاهش نفوذ ساختارهای سنتی:
رضاخان تحت تأثیر اصلاحات آتاتورک در ترکیه، ایده جمهوری‌خواهی را مطرح کرد که با برنامه‌های مدرنیزاسیون او از جمله اصلاحات آموزشی، قضایی و زیرساختی، هماهنگ بود. انگلستان از این برنامه‌ها حمایت می‌کرد؛ زیرا یک ایران مدرن می‌توانست یک متحد قابل اعتماد برای او باشد. سیاست‌های مدرنیزاسیون رضاخان، مانند تأسیس دانشگاه تهران و کاهش نفوذ طبقات مذهبی، ایران را به شریکی قابل پیش‌بینی‌تر برای غرب تبدیل کرد.[13] جمهوری‌خواهی، به‌عنوان یک نظام غیرسلطنتی، به انگلستان این امکان را می‌داد که نفوذ اشراف قاجار و روحانیان سنتی را کاهش دهد. بااین‌حال، مخالفت با این ایده باعث شد رضاخان به جای جمهوری، سلطنت پهلوی و در نهایت همان دولت مقتدر و مرکزی مورد توجه انگلستان را تأسیس کند.
 
کنترل و نفوذ از طریق یک رهبر همسو:
انگلستان رضاخان را یک رهبر نظامی کنترل‌پذیر می‌دید. حمایت انگلستان از جمهوری‌خواهی، هرچند به تأسیس جمهوری منجر نشد، به قدرت‌گیری رضاخان و تأسیس سلسله پهلوی کمک کرد. رضاخان بعد از به قدرت رسیدن، روی کار آمدن خود را به انگلیسی‌ها نسبت داد و به چند تن از سیاستمداران مهم از جمله مستوفی‌الممالک، مشیرالدوله، سیدحسن تقی‌زاده، محمد مصدق و یحیی دولت‌آبادی آشکارا گفت: «بریتانیا مرا به قدرت رسانید بااین‌حال من به این مملکت خدمت کردم آیا آنها نمی‌دانستند با چه کسی سروکار دارند؟»[14] این کودتا ثبات و اصلاحات مدرن را همراه استبداد برای جامعه ایران به ارمغان آورد.
 
 
 
غوغای جمهوری در تهران
 
 
 
جمهوری‌خواهی بدفرجام (1)؛ (پروژه انگلیسی استعمار نوین ادامه می‌یابد)
 
 
 
شفق سرخ در خدمت تغییر نظام
 
 
 
جمهوری رضاخانی مفهومی جز دیکتاتوری مطلق نداشت
 
 
 
شکست طرح جمهوری‌خواهی؛ تداوم پروژه انقراض قاجاریه
 
 
 
مخالفت مردمی با جمهوری خواهی قلابی رضاخان
 
 
 
هم‌پالکی‌های جمهوری‌خواهان
 
 
 
نتیجه‌گیری
حمایت انگلستان از تغییر سلسله قاجار به پهلوی در ایران ریشه در استراتژی‌های استعماری این کشور داشت که بر پایه منافع ژئوپلیتیکی، اقتصادی و سیاسی بنا شده بود. ایران به‌عنوان یک دولت حائل بین هند بریتانیا و روسیه، برای انگلستان اهمیت حیاتی داشت. پس از انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷، لندن نگران نفوذ کمونیسم در منطقه بود و کودتای ۱۲۹۹ را ابزاری برای ایجاد ثبات و جلوگیری از این تهدید می‌دید.
 
از سوی دیگر، منافع اقتصادی، به‌ویژه کنترل منابع نفتی از طریق شرکت نفت ایران ـ انگلیس دراین‌باره تأثیری اساسی داشت. دولت ضعیف قاجار نمی‌توانست امنیت این منافع را تضمین کند، اما رضاشاه با ایجاد یک دولت متمرکز و مدرنیزاسیون، جریان نفت را برای نیروی دریایی انگلستان تضمین کرد؛ همچنین، حمایت از رضاشاه به این کشور امکان کاهش نفوذ ساختارهای سنتی و مذهبی را داد که ایران را به یک متحد قابل پیش‌بینی تبدیل کرد. بااین‌حال، این مداخله پیامدهای بلندمدتی داشت و حس بی‌اعتمادی به قدرت‌های خارجی را در میان ایرانیان تقویت کرد که تا امروز هم ادامه دارد و روابط ایران را با غرب پیچیده کرده است. در نهایت، حمایت انگلستان برای حفظ امپراتوری خود و تضمین منافعش در منطقه و نه بهبود وضعیت ایران بود.
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۸، ص ۸۰.
[2]. همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۷، ص ۱۲۳.
[3]. همان، ص ۱۲۸.
[4]. همان، ص ۱۲۵.
[5]. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج دوم نقراض قاجاریه، تهران، امیرکبیر، 1364، ص 71.
[6]. Ali M Ansari, Modern Iran since 1921, London, Longman, 2003, p. 32.
[7]. Peter Avery, The Cambridge History of Iran, Volum 7, Cambridge University Press, p 512.
[8]. نیکى کدى، ایران دوران قاجار و بر آمدن رضاخان، ترجمه مهدى حقیقت‌‎خواه، تهران، ققنوس، 1381، ص 132.
[9]. همایون کاتوزیان، همان، ص ۱۲۹.
[10]. Mark J Gasiorowski and Malcolm Byrne eds, Mohammad Mosaddeq and the 1953 Coup in Iran, Syracuse, Syracuse University Press, 2004, p. 22.
[11]. حسن مرسلوند، اسناد کابینه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، تهران، تاریخ ایران، ۱۳۷۴، صص ۱۹۲ـ۱۹۴‌.
[12]. یرواند آبراهامیان، همان، ص ۸۸.
[13]. همان، ص ۹۰.
[14]. استفانین کرونین، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، جامی، 1383، ص 45.
 
https://iichs.ir/vdchqini.23n-zdftt2.html
iichs.ir/vdchqini.23n-zdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما