«طیب حاج‌رضایی، شعبان جعفری و کودتای 28 مرداد» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد حسین بنکدار تهرانی؛

طیب با کاشانی، هیچ‌گاه رابطه نزدیکی نداشت

زنده‌یاد حسین بنکدار تهرانی از خاندان‌های اصیل تهران و فعالان نهضت ملی ایران بود. او به دلیل خاستگاه خانوادگی و سیاسی خویش، «عیّاران» پایتخت را به‌خوبی می‌شناخت و درباره خُلقیات و کارکرد هریک، خاطراتی شنیدنی داشت. بنکدار در گفت‌وشنود پی‌آمده، به بیان اطلاعات خویش درباره شهید طیب حاج‌رضایی و نقش وی در وقایع نهضت ملی ایران پرداخته است
طیب با کاشانی، هیچ‌گاه رابطه نزدیکی نداشت

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
شما با مرحوم طیّب حاج‌رضایی، چگونه آشنا شدید؟ نقش او و همگنانش در دوران نهضت ملی را چطور ارزیابی می‌کنید؟
طیب و برادرانش، چهار نفر بودند و متولد قره‌قان: طیب، طاهر، مسیح و اکبر. از میان آنها، فقط طیب به جایی رسید. دیگران نه نفوذ او را داشتند، نه توان مالی‌اش را. او در آغاز، توسط حاج‌خان خدا‌داد به میدان راه پیدا کرد. بعد مرحوم ارباب زین‌العابدین طیب را جذب کرد و در میدان شوش، به او یک مغازه داد و به‌تدریج کار و بارش گرفت و موقعیتش بهتر شد. طیب کم‌کم قدرت پیدا و میدانی‌ها را دور خودش جمع کرد، کار آنها را راه می‌انداخت و چون به رفقا و دوستانش کمک می‌کرد، افراد در اطرافش جمع می‌شدند. کار به جایی رسید که به‌راحتی می‌توانست میدان را ببندد یا باز کند! اما تا قبل از ۲۸ مرداد 13۳۲، پشتیبان حکومتی مشخصی نداشت و روی نفوذ خودش فعالیت می‌کرد.
 
 برخی ادعا کرده‌اند که طیب حاج‌رضایی و شعبان جعفری با آیت‌الله کاشانی ارتباطی نزدیک داشته‌اند. شما که شاهد قضایا بودید، میزان این ارتباط را چقدر دیدید؟
به جرئت می‌توانم بگویم که هیچ ارتباطِ نزدیکی در میان نبود! درِ خانه آیت‌الله کاشانی به روی همه خلایق باز بود. اخلاق بسیار کریمانه‌ای داشت و هر کس حتی بار اول هم که می‌آمد، می‌توانست برود و کنار ایشان بنشیند و عکس بگیرد؛ عکس که دلیل ارتباط نیست. من پانزده سال از یاران آیت‌الله کاشانی بودم و شخصا، حتی یک بار هم یادم نیست که طیب به آنجا آمده باشد! مرحوم آقا (آیت‌الله کاشانی) جایگاهی داشت که بسیاری از مردم تهران و حتی شهرهای بزرگ هم، به خانه‌اش رفت‌وآمد داشتند. شعبان جعفری هم ‌چند بار آمد، ولی در آخرالامر، داش‌مشدی‌های پامنار او را سیر کتک زدند! چون می‌خواست دور را از دست آنها بگیرد، معلوم بود که آنها هم به او چنین مجالی نمی‌دادند.
 
حال که سخن از شعبان جعفری به میان آمد و به عنوان معترضه، قدری درباره گرایشات سیاسی او در دوره نهضت ملی بگویید.
سابقه او که جالب است! قاعدتا می‌دانید که حسین فاطمی، شعبان را با ماهی سیصد تومان حقوق، توسط سرهنگ نخعی، معاون وقت شهربانی، استخدام کرده بود و این مسئله، در جامعه بازتاب بدی پیدا کرد. حتی جمال امامی در مجلس گفت: «اگر دکتر بقائی در روزنامه‌اش به من فحش بدهد، پسر میرزا شهاب کرمانی است؛ البته او هم نباید فحش بدهد، اما حسین فاطمی! تو چرا شعبان بی‌مخ را آورده‌ای و برای برخورد با مخالفینِ خودت استخدام کرده‌ای؟...». در روزنامه‌های آن موقع هست که برای شعبان مشکلی پیش آمده بود. عده‌ای از رفقای دکتر مصدق و اعضای جبهه ملی، برای او گلریزان کردند و ۲۵ هزار تومان پول جمع شد، که در آن زمان پولِ کلانی بود. علت اینکه بعدها به دربار گرایش پیدا کرد هم معلوم است؛ چون آنجا بیشتر به او پول می‌دادند! این سنخ افراد که شعور سیاسی ندارند، راحت می‌شود آنها را خرید. حکومت هم هر وقت برایش مشکلی پیش می‌آمد، فورا آن را حل می‌کرد. همین باعث شد کار شعبان بگیرد و بعدها حتی شاه هم، وساطت‌هایش را قبول می‌کرد. یادم هست که بعد از 28 مرداد، همسران نظامیان اعدام‌شده حزب توده به او مراجعه کردند که شوهرانمان را اعدام کرده‌اند و ما هم خرجی نداریم! شعبان گفت: نامه‌ای به شاه بنویسید که من به او بدهم. شاه هم روی آن نامه دستور داد که حقوق این افراد و حتی معوقه‌هایشان، به خانواده آنها پرداخت شود. مقصودم این است که معمولا وساطت‌هایش قبول می‌شد و این برایش موقعیتی ایجاد کرد.
 
حسین بنکدار تهرانی
 
به موضوع طیب حاج‌رضایی برگردیم. نوع و میزان دخالت او در رخداد 28 مرداد، تا چه میزان بود؟
طیب با زرنگی و تیزهوشی مخصوص به خود، شخصا در هیچ‌یک از اتفاقات ظاهر نمی‌شد، اما آدم‌هایش در هر ماجرایی حاضر بودند. سکوتِ اغلب متدینین و ملّیون در ۲۸ مرداد هم، به این جهت بود که می‌گفتند مصدق دارد مملکت را تحویل توده‌ای‌ها می‌دهد! من خوب یادم هست که در روز ۲۷ مرداد، تمام مغازه‌های خیابان شاه‌آباد و بهارستان بسته بودند و کاسب‌ها گریه می‌کردند که توده‌ای‌ها مملکت را گرفتند! حالا عده‌ای مدعی شده‌اند که از توده‌ای‌ها بزرگ‌نمایی می‌شد، اما به‌واقع این‌طور نبود و آنها به‌شدت جولان می‌دادند.  
 
عده‌ای گفته‌اند که طیب با الهام از آیت‌الله کاشانی و آیت‌الله بهبهانی، در وقایع 28 مرداد شرکت داشت. آیا این سخن را قبول دارید؟
خیر؛ عرض کردم که طیب با آیت‌الله کاشانی رابطه نزدیکی نداشت که بخواهد از ایشان الهام بگیرد! اتفاقا کاشانی بسیار پرهیز داشت که قضیه ۲۸ مرداد به نام ایشان تمام شود و دراین‌باره، مویدات و داستان‌هایی هست. اساسا آقا و حتی وزرای دکتر مصدق خبر نداشتند که شاه او را عزل کرده است! البته حکم عزل به مصدق رسیده بود، ولی او آن را پنهان کرد و آقا و اطرافیانش هم از آن خبر نداشتند. از ارتباط طیب با آیت‌الله بهبهانی خبر ندارم؛ چون با دم و دستگاه ایشان ارتباطی نداشتم.
 
و به عنوان واپسین سؤال، مرحوم طیب را با کدامین خصال شخصی و شخصیتی به خاطر می‌آورید؟
طیب خیلی کم‌حرف بود، اگر سه ساعت کنارش می‌نشستید، دو کلمه حرف نمی‌زد! معمولا آدم‌هایی که درون‌پُر هستند، چندان حرّافی نمی‌کنند. برخلاف داستان‌هایی که از او نقل می‌ شود، چندان هم اهل دعوا نبود؛ چون کمتر برایش دعوا پیش می‌آمد. اسم و رسم داشت و آدم‌هایش همیشه اطرافش را گرفته بودند و به همین دلیل، کمتر کسی با اینها وارد دعوا می‌شد. خودش هم از دعوا پرهیز داشت. حتی می‌توانم بگویم که کم عصبانی می‌شد و بیشتر آرام بود. برایتان خاطره‌ای بگویم. من در طول عمرم، لوده‌تر و دریده‌تر از امیر موبور[1] کسی را ندیدم! کم‌سن‌وسال و پاتوقش خیابان شاه‌آباد بود؛ جایی که طیب معمولا شب‌ها می‌رفت و ساعتی در آنجا می‌نشست. یک شب طیب با سه، چهار نفر از اطرافیانش، از طرف صفی‌علی‌شاه می‌آمدند. امیر موبور همین که طیب را دید، شروع کرد به به او لیچار گفتن! با وجود آن همه فحش و فضیحتی که امیر موبور نثار می‌کرد، طیب حتی صورتش را هم به سوی او برنگرداند! فقط اطرافیان طیب چند بار رویشان را برگرداندند، که یک وقت امیر موبور به او حمله نکند. طیب آدمی عاقل و در محدوده کار خودش، با سیاست بود. «مصطفی دیوونه» هم همین‌طور. لقبش دیوونه بود، ولی در جای خود بسیار هم عاقل بود. مجموعا اغلبشان، آدم‌های خوب و بامرامی بودند.
 


از عیاری تا لمپنیسم: کارکرد مثبت و منفی لوطی‌ها

 


نظامیان، لوطیان، روسپیان و کودتایی ضدملی

 


مصاحبه با آقای حسین شاه حسینی راجع به: شعبان جعفری و طیب حاج رضایی

 


فردای تیرباران طیب و رضایی

 


«جلوه‌هایی از زندگی و زمانه شهید طیب حاج‌رضایی» در گفت‌وشنود با حسین حاج‌رضایی


ناگفته‌ای از تغییر منش و سبک زندگی شهید طیب حاج‌رضایی


«روایتی خواندنی از دوران بازداشت امام خمینی و شهید طیب حاج‌رضایی» در گفت‌وشنود با ابوالقاسم بیدگلی
 
 
پی‌نوشت:
 
[1]. از لمپن‌های معروف تهران
https://iichs.ir/vdcft0d0.w6dvyagiiw.html
iichs.ir/vdcft0d0.w6dvyagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما