بررسی سناریوهای آمریکا در یک‌ساله پایانی رژیم پهلوی؛

صراحی‌هایی با بوی باخت

10 دی ۱۳۵۶، کارتر، رئیس‌جمهوری آمریکا به ایران آمد. دقایقی از سال نو میلادی گذشته بود که گیلاس (صراحی)اش را به سلامتی شاه نوشید و سخنرانی معروفی انجام داد که در تاریخ سیاسی از آن با عنوان «سخنرانی جزیره ثبات» یاد می‌شود؛ بااین‌حال به قدرت رسیدن کارتر در آمریکا، با توجه به سناریوهایی که در قبال رژیم پهلوی در پیش گرفت، پایانِ ماهِ عسل روابط این رژیم با آمریکا بود
صراحی‌هایی با بوی باخت
 
به قدرت رسیدن کارتر در ایالات متحده آمریکا پایانِ ماهِ عسل روابط ایران با این کشور بود. کارتر با در پیش‌گرفتنِ سیاست خارجیِ بلاتکلیف در قبال متحدِ استراتژیک خود، در سال‌های 1356 و 1357، عملا محمدرضا پهلوی را از حمایت‌های آمریکا محروم کرد. با توجه به وابستگیِ ایران به آمریکا، این قطعِ حمایت که با اوج‌گیریِ جوّ بدبینی به شاه در داخل ایران هم‌زمان شده بود، علی‌رغم پیش‌بینی‌های تحلیلگرانِ آمریکایی، به انقلابی مردمی منجر شد که شاه و آمریکا را از ادامه حضور در ایران محروم کرد. بر همین اساس این نوشتار کوتاه، سناریوهای مبهم و بلاتکلیفِ ایالات متحده در برابر ایران را مورد توجه قرار داده است.
 
پرده اول: صُراحی‌ها؛ عدمِ وجودِ آلترناتیوی برای شاه
شاه در دهه آخر حکمرانی‌اش به شریک واقعی آمریکا در جنگ سرد تبدیل شده و در پیوند با سیاست‌های نیکسون ـ کیسینجر، برتری منطقه‌ای ایران را به نمایش گذاشته بود. در دوران جمهوری‌خواهان شاه تنها ناظر کشاکش جهانی ابرقدرت‌ها نبود بلکه در این منازعات سیاسی و اقتصادی و ایدئولوژیک به‌عنوان یک بازیگر فعال حضور داشت و در اغلب مسائل و اوقات با ابرقدرت‌ها در راستای بلندپروازی‌های خود همکاری می‌کرد،1 اما با بروز جریان واترگیت و استعفای نیکسون این روابط شراکت‌آمیز دستخوش آسیب شد.
 
10 دی ۱۳۵۶، کارتر، رئیس‌جمهوری آمریکا به ایران آمد. دقایقی از سال نو میلادی گذشته بود که گیلاسش را به سلامتی شاه نوشید و سخنرانی معروفی انجام داد که در تاریخ سیاسی از آن با عنوان «سخنرانی جزیره ثبات» یاد می‌شود. در این شب، یعنی یک سال پیش از انقلاب، کارتر گفت: ایران به خاطر رهبری بزرگ شاه جزیره‌ای باثبات در یکی از آشوب‌زده‌ترین مناطق جهان است. ما در گیتی سرزمین دیگری را نمی‌شناسیم که این‌چنین به ما نزدیک باشد و با آن برای امنیت متقابل نظامی‌مان برنامه‌ریزی کنیم.2
 
کارتر علی‌رغم سیاست پیشبردِ دموکراسیِ خود، با همفکری وزیر خارجه خود، یعنی سایروس ونس، به این نتیجه رسیده بود که از اعمال فشار بر محمدرضا پهلوی دست بردارد، چراکه حفظ روابط با ایران در جهت منافع آمریکا قرار داشت. به اعتقاد ونس شاه به کشورهای منطقه کمک‌های اقتصادی مهمی می‌داد، در کاهش بحران در آسیای جنوب غربی مؤثر بود، در فرونشاندن شورش عمان به آمریکا خدمت کرده بود، در مورد نفت‌رسانی به غرب قابل اعتماد بود و مهم‌ترین منبع تهیه نفت اسرائیل به شمار می‌رفت.3 بر همین اساس همه تلاشِ آمریکا می‌بایست معطوف به حفظ شاه برای تأمین منافع ملی آمریکا باشد، اما با بروز تظاهراتِ گسترده با قاطعیت در رهبری آمریکا و همچنین سرکوبِ شدید معترضین از سوی شاه، کارتر که دیگر حمایت علنی از شاه را در راستایِ اهدافِ خود نمی‌دید اندک‌اندک به فکر سناریوهای جایگزینی برای تغییر شاه افتاد. اگرچه تشتت آرا در میان تحلیلگران و افسران سازمان سیا، به انتشار اطلاعات ناهماهنگ و نادرستی انجامید که همچنان سیاست خارجی کارتر در برابر ایران را بلاتکلیف نگاه می‌داشت.
 
پرده دوم: درماندگی و تردید؛ حذف شاه و ایجاد یک حکومتِ انتقالی
درست یک ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به میزبانی رئیس‌جمهور فرانسه، ژیسکار دِستَن، کنفرانسی در جزایر گوادلوپ (در دریای کارائیب) برگزار شد که با نام «کنفرانس گوادلوپ» معروف است. مهم‌ترین نکته کنفرانس گوادلوپ این بود که تغییر نظر کارتر در مورد شاه و وقایع ایران را نشان می‌دهد. ژیسکار دستَن، رئیس‌جمهور فرانسه و میزبان نشست، در کتاب خود، «قدرت و زندگی»، دراین‌باره می‌نویسد: «متن گزارش میشل پونیاتوفسکی را در یادداشتم که به اطلاعم رسانده بود، شاه کاملا توانایی عمل دارد، البته لبریز از اندوه، خسته و توهم‌زده است. شاه مبنا را بر این نهاده بود که ایالات متحد همچنان از او حمایت خواهد کرد، اما در عرض یک هفته جهت باد تغییر کرده بود. جیمی کارتر ادامه روند [آتی ایران] را برای ما توضیح داد. [گفت] ارتش قدرت را به دست خواهد گرفت و نظم را دوباره در کشور برقرار خواهد کرد. [می‌گفت] رهبران ارتش همگی طرفدار غرب‌اند، بیشتر آنها در آمریکا آموزش دیده‌اند».4
 
سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، سعی داشت از سیاست خارجی آرمان‌گرایانه کارتر فاصله بگیرد و ارزیابی واقع‌گرایانه از تحولات را به واشنگتن مخابره کند. سولیوان در ماه‌های آخر سلطنت پهلوی به این نتیجه رسیده بود که تنها راه نجات سلطنت پهلوی دولت نظامی است. وی معتقد بود که شاه دیگر از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست  
در آغاز نوامبر 1978م، مقامات ایالات متحده می‌دانستند که شاه با موانع سختی روبه‌روست، ضمن آنکه اغلب اعتقاد داشتند او واقعا دچار بحران اعتمادبه‌نفس شده است.5 وضعیت ایران نزدیک به نقطه بحرانی بود. شاه درمانده از واشینگتن درخواست کمک کرد. رهنمون‌های آمریکایی‌ها به شاه نشان می‌دهد که درک آنان از وضعیت ایران چقدر آشفته بود. 12 آبان 1357 برژینسکی وعده حمایت شاه را تلفنی به وی داد، روز بعد سولیوان اطلاع داد که از چنین توصیه‌ای بی‌خبر است. سناریوی مشخصِ برژینسکی این بود که او معتقد بود سقوط شاه در صورت مهار نشدن بحران حتمی است و یک کودتای نظامی و قتلِ عام شدید معترضان ضروری است. ونس نیز پیشنهاد می‌داد که شاه ایران را ترک کند و آمریکا با حمایت از یک حکومت انتقالی به برقراری نظم در ایران کمک کند. سردرگمی در سیاست خارجی آمریکا موج می‌زد؛ درنتیجه ادامه بحران ایران و حساسیت تحولات کشور، یک گروه مخصوصی برای بررسی لحظه‌به‌لحظه اوضاع ایران در واشینگتن تشکیل شد.6 بدین ترتیب، اوضاع پیچیده‌تر شد. تعجبی ندارد که تردید، شاه را فلج کرده بود.
 
پرده سوم: اشک‌ها؛ فکر کردن به چیزی که فکرکردنی نیست!
سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، سعی داشت از سیاست خارجی آرمان‌گرایانه کارتر فاصله بگیرد و ارزیابی واقع‌گرایانه از تحولات را به واشینگتن مخابره کند. سولیوان در ماه‌های آخر سلطنت پهلوی به این نتیجه رسیده بود که تنها راه نجات سلطنت پهلوی دولت نظامی است. وی معتقد بود که شاه دیگر از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست.7 درواقع وی دولت نظامی را آخرین شانس بقای شاه می‌دانست و بر این عقیده بود که اگر این دولت موفق به برقراری نظم و خاتمه بخشیدن به اعتصابات نشود، پیروزی انقلاب اجتناب‌ناپذیر است و آنها باید خود را آماده مقابله با این واقعیت بکنند. ویلیام سولیوان (۱۸ آبان 13۵۷)، در تلگرافی به واشینگتن شرح داده بود می‌توان به چیزی که فکرش را نمی‌شود کرد فکر کرد. منظور او این بود که می‌توان به این ایده فکر کرد که نوعی اتحاد میان نظامیان (ارتش) و روحانیان با رهبری سیاسی (یا معنوی) آیت‌الله خمینی شکل بگیرد. این در حالی بود که کمیته مخصوصی برای حل بحران ایران تشکیل شده بود و به همین دلیل هایزر به‌منظور حفظِ اساسِ ارتش به ایران وارد شد.
 
ورود هایزر به ایران، وضعیت را پیچیده‌تر از قبل کرد. ارسال اطلاعات متناقض از سوی سولیوان و هایزر سبب سردرگمیِ بیشتر مقامات در کاخ سفید شده بود. سناریوی اصلی سولیوان این بود که برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و استقرار یک نظم جدید در ایران بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلح سازش به‌وجود آید و برای حصول چنین سازشی نیز می‌بایست نه‌فقط شاه، بلکه بسیاری از فرماندهان و افسران ارشد نیروهای مسلح ایران هم از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وی از کشور حصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان نیروهای مسلح به این صورت امکان‌پذیر بود که آیت‌الله خمینی «شخصیت معتدلی» مانند بازرگان را به نخست‌وزیری انتخاب کند و بدین‌وسیله از روی کار آمدن حکومتی از نوع ناصر و قذافی جلوگیری به عمل آید. علاوه بر این توافق می‌بایست انجام انتخابات و تشکیل یک مجلس مؤسسان را برای تعیین رژیم آینده کشور دنبال کرد.8
 
هایزر نیز با خروجِ شاه از ایران موافق بود، اما از همکاری ارتش با حکومت بختیار حمایت می‌کرد. هایزر با ملاقات هرروزه با فرماندهان ارتش شاهنشاهی، آنها را به اتحاد با حکومت موقت بختیار و بی‌اعتنایی به پیام‌های امام خمینی فرامی‌خواند. با ورود امام به ایران و اوج گرفتنِ فعالیت‌های انقلابی و آغاز نهادسازی‌های ابتدایی، برخلاف گمان سولیوان و هایزر ارتش نه از حکومت بختیار حمایت کرد و نه توانست در برابر سخنان روشنگرانه امام خمینی مقاومت کند؛ درنتیجه تمام سناریوهای آمریکا در مواجهه با انقلاب، پرطرفدارترین و مردمی‌ترین انقلاب قرن،9 شکست خورد و آنها نتوانستند از چیزی که قابل جلوگیری نبود، جلوگیری کنند.
 
فرجامِ سخن
تعدد سناریوهای غیر واقع‌گرایِ کاخ سفید در قبال جایگاه شاه در ایرانِ بحران‌زده دهه 1350، باعث از دست رفتن ابتکار عمل و ناتوانی در واشینگتن و تهران شد. این دودستگی به بازی دو سر باخت برای شاه و کارتر منجر شد و هردویِ آنها به ترکِ صحنه سیاست در کشورهایشان مجبور شدند. سناریوهای مختلف آمریکا در ایران که از فقدانِ تواناییِ آنها در تحلیل درست شرایطِ ایران و قدرت فزاینده روحانیت سرچشمه می‌گرفت، درنهایت چیزی جز رسوایی برای عوامل اطلاعاتی و تحلیلگرانِ آمریکایی به بار نیاورد؛ امری که خشم و نفرتِ مردم ایران از آمریکا را دوچندان ساخت و متعاقب آن، دشمنیِ آنان با نظامِ در شُرُفِ تأسیس را آشکار کرد.
 
جیمی کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، در میگساری با محمدرضا پهلوی
در 10 دی ۱۳۵۶، پس از گذشت دقایقی از سال نو میلادی، جیمی کارتر گیلاسش را به سلامتی شاه نوشید و در سخنرانی معروفش، ایران را «جزیره ثبات» خواند
 
پی نوشت:
 
1. رهام الوندی، نیکسون، کیسینجر و شاه، ترجمه غلامرضا علی بابایی، تهران، چشمه، 1395، صص 12-13.
2. خاویر گرِرو، دولت کارتر و فروپاشی دودمان پهلوی، ترجمه غلامرضا علی بابایی، تهران، کتاب پارسه، 1397، ص 117.
3. علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران (1320- 1357)، تهران، قومس، 1387، ص 360.
4. Mike Evans: Jimmy Carter, The Liberal Left and World Chaos, A Carter/Obama Plan That Will Not Work, Phoenix 2009, p. 219.
5. کریستین اِمری، سیاست خارجی آمریکا و انقلاب ایران، ترجمه محمد شمس‌الدین عبداللهی‌نژاد، تهران، انتشارات ققنوس، 1397، ص 76.
6. ابراهیم یزدی، آخرین تلاش‌ها در آخرین روزها، تهران، قلم، 1389، ص 136.
7. ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران (خاطرات سولیوان)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۲، صص 216-217.
8. همان، صص 143-144.
9. استفن آمبروز، روند سلطه‌گری تاریخ سیاست خارجی آمریکا (1938-1983)، ترجمه احمد تابنده، تهران، نشر چاپخش، 1393، ص 401. https://iichs.ir/vdcg.u97rak9t3pr4a.html
iichs.ir/vdcg.u97rak9t3pr4a.html
نام شما
آدرس ايميل شما