تأملی در نقاط اشتراک و افتراق جریان‌های مبارز در دوره پهلوی

ادله جریان‌های مبارز دوره پهلوی در مخالفت با صهیونیسم

نیروها و گروه‌های اجتماعی در ایران شامل جریان اسلامی و لیبرال و چپ همگی نسبت به نفوذ اسرائیل و صهیونیسم در ساختارهای سیاسی و اقتصادی ایران به‌شدت موضع‌گیری کردند، اما مخالفت با صهیونیسم، رشد و گسترش نفوذ آن‌ در ساختارهای قدرت در ایران با دلایل و ادله‌های یکسانی از سوی این نیروها صورت نمی‌گرفت
ادله جریان‌های مبارز دوره پهلوی در مخالفت با صهیونیسم
 
توجه به عرصه‌های اتفاق و همدلیِ جریان‌های اجتماعی و همچنین اشاره به نقطه‌های تمایز آنها می‌تواند فهم ما از تاریخ معاصر را دقیق‌تر و شناخت گروه‌های اجتماعی را عمیق‌تر کند. یکی از عرصه‌های این شناخت بررسی جریان‌ها و گروه‌های مخالف و مقاوم علیه گفتمان قدرت در دوره پهلوی اول است. در این مطلب به رویکرد گروه‌های اجتماعی مقاومت در دوره پهلوی نسبت به صهیونیسم و بهائیت در آن دوره نظر می‌کنیم و از خلال آن در گام نخست گزارشی از همدلی گروه‌های اجتماعی در بحران دیدن اسرائیل ارائه می‌کنیم و در گام بعد تمایز آنها را در این مسئله را نشان می‌دهیم. به عبارت دیگر هم وجه همدلانه و هم وجه تفاوت آنها را تبیین می‌کنیم.
 
نفوذ عناصر سه‌گانه در قدرت عصر پهلوی
در دوره پهلوی، قدرت رابطه عمیقی با رژیم صهیونیستی برقرار کرد. به طور خاص پس از کودتای 28 مرداد 1332 اسرائیل روند رو به گسترشی را جهت نفوذ در ساختار سیاسی و اقتصادی ایران دنبال کرد. این مهم نیز به کمک آمریکایی‌ها رخ داد. به عبارت دیگر آمریکا و اسرائیل در یک همدلی توانستند زمینه‌های نفوذ خود در ایران را ایجاد کنند. در این میان آمریکا با فروش تسلیحات نظامی به ایران و به‌کارگیری مستشاران نظامی خود در ساختار نظامی ایران به اهداف خود دست یافت و اسرائیل در زمینه‌های کشاورزی، امنیتی و در ادامه فرهنگی1 توانست به اهداف امنیتی، مالی و اقتصادی خود در ایران دست یابد. آموزش نیروهای ساواک به عنوان نیروهای امنیتی حکومت2 در عصر پهلوی همچنین پروژه‌های کشاورزی دشت قزوین و تولید آثار سینمایی از جمله مظاهر نفوذ اسرائیل در ایران بودند. سفارت غیر رسمی اسرائیل در ایران پایگاه این نفوذ بود.3 در کنار این، خرید تسلیحات فراوان ایران از آمریکا و ورود مستشاران نظامی آمریکایی برای آموزش نیروهای ارتش ایران از جمله مظاهر نفوذ آمریکا در ایران به‌شمار می‌آمد.4
 
در عصر پهلوی دوم، دربار و مهم‌تر از آن دولت نیز با بی‌برنامه‌گی و خلأ سیاست‌گذاری بومی به زمینه‌های رشد نفوذ اسرائیل و آمریکا در ایران افزوده بود. برنامه‌ اصل چهار ترومن فقط بخشی از نمود این وضعیت است. افزایش نفوذ سیاسی و اقتصادی آمریکا و اسرائیل در ایران روی دیگری هم داشت و آن «بهائیت» بود. بهائیان ایران به‌خصوص در نیمه دوم سلطنت پهلوی به‌شدت در دربار پهلوی تأثیرگذار بودند. اشخاصی مثل ثابت پاسال، هژبر یزدانی و منصور روحانی به منافع اقتصادی و سیاسی عظیمی در ایران دست یافتند.5 بهائیان بین خود و جریان صهیونیسم و نیروهای آمریکایی منافع مشترکی طراحی کرده و در عمل مثلث اسرائیل، آمریکا و بهائیت در یک همدلی و همراهی توانسته بودند بر سیاست، اقتصاد و فرهنگ ایران در عصر پهلوی دوم تأثیر چشمگیری بگذارند.
 
اشتراک مسئله: جریان‌های اجتماعی مخالف نفوذ اسرائیل در ایران
در این شرایط همدلی و همسویی آمریکا، اسرائیل و بهائیت در ایران توجه نیروهای اجتماعی و مقاومت علیه پهلوی را برانگیخت. در نخستین سال‌های گسترش این نفوذ، علما به عنوان رهبران جریان اسلامی در ایران نسبت به وضعیت پیش‌آمده اعتراض کردند. اساسا یکی از مطالبات روحانیت از قدرت در عصر پهلوی جلوگیری از گسترش نفوذ صهیونیسم و بهائیت بود؛ به‌‎خصوص مبارزه با بهائیت یک رسالت همگانی در محافل دینی بود.6 آنها پیوندی ناگسستنی بین بهائیت و صهیونیسم می‌دیدند. آنان همچنین نفوذ ضلع دیگر مثلت مورد نظر، یعنی ‌آمریکا را نیز به واسطه بهائیت و اسرائیل می‌دیدند. در ادامه اما شدت و دامنه نفوذ مثلث مورد اشاره چنان افزایش یافت که دیگر گروه‌های اجتماعی علیه قدرت در عصر پهلوی (چپ و لیبرال) نیز رویکردهای خود علیه صهیونیسم را علنی کردند.
 
در عصر پهلوی دوم دربار و مهمتر از آن دولت نیز با بی‌برنامه‌گی و خلأ سیاستگذاری بومی به زمینه‌های رشد اسرائیل و آمریکا در ایران افزوده بود  
توان غالب روشنفکران بر تخطئه صهیونیسم استوار بود و توجه چندانی به بهائیت و زمینه‌ای که برای صهیونیسم ایجاد کرده بود نداشتند. به عبارت دیگر آنها بر خلاف جریان اسلامی، صهیونیسم و بهائیت را در یک قاموس فهم نمی‌کردند، ولی به‌شدت رویکرد ضد صهیونیستی خود را حفظ کردند. در این میان اسرائیل برای جلب نظر برخی از این روشنفکران آنان را به اسرائیل دعوت کرد و با نشان دادن جنبه‌های مختلفی از رشد اقتصادی سعی در جلب نظر آنها داشت. خلیل ملکی و داریوش آشوری از جمله این افراد بودند. جلال آل احمد نیز جزء همین افراد بود.7 وی با نوشتن رساله «سفر به ولایت عزرائیل» درباره اسرائیل دست به افشا‌گری زد. با وجود این سفرها، موضع علیه صهیونیسم همواره یکی از گرایش‌های روشنفکری در ایران بود. در صدر جریان روشنفکر لیبرال مصدق قرار داشت که چه در دوره نخست‌وزیری و چه قبل و پس از آن‌ همواره یکی از سیاست‌های خود را علیه اسرائیل و در تقابل با آن و در حمایت از فلسطین قرار داده بود.
 
جریان‌های چپ نیز به واسطه رویکردهای ضد امپریالیستی و هم به خاطر ارتباط گسترده‌ای که با گروه‌های چپ فلسطینی داشتند، رویکردی ضد اسرائیلی و ضد صهیونیستی اخذ کردند. در این میان اما از میان چپ‌ها بودند جریانی که به واسطه مشی شبه‌سوسیالیستی اسرائیل از شدت عمل خود در قبال آن کاستند. برخی از آنها مانند اعضای حزب توده در صدد بودند با نفوذ در میان بهائیان به قدرت راه یابند.8 با توجه به توضیح فوق می‌توان چنین جمع‌بندی کرد که رویکرد حمایت از فلسطین و اعلام موضع در تقابل با اسرائیل و نفوذ آن در ایران در همه نیروهای اجتماعی وجود داشت. البته در این میان جریان روحانیت و مقاومت دینی از شدت عمل بیشتر و رویکرد‌های انتقادی عمیق‌تری برخوردار بودند، اما ایشان از دغدغه‌ای مشترک بین خود و دیگر جریان‌های اجتماعی می‌گفتند.
 
تفاوت دیدگاه: انگیزه‌های مخالفت با صهیونیسم
هر یک از جریان‌ها و نیروهای مقاومت (اسلامی و روشنفکر) نسبت به مسئله مورد نظر از زوایه خاصی نظر می‌کردند. به عبارت دیگر مخالفت با صهیونیسم، رشد و گسترش نفوذ آن‌ در ساختارهای قدرت در ایران با دلایل و ادله‌های یکسانی از سوی این نیروها صورت نمی‌گرفت. آنها در این دیدگاه هم‌نظر بودند که باید از دامنه نفوذ اسرائیل در ایران کاسته شود. نیروهای اسلامی و جریان‌های دینی وابسته به علما همواره بر این نکته تأکید داشتند که اسرائیل در تخاصم با جهان اسلام، به فلسطین که عضوی از پیکره جهان اسلام است تجاوز کرده است و از این طریق نه تنها حضور آن در ایران بلکه موجودیت اسرائیل را نیز زیر سؤال می‌بردند. این جریان از زاویه دیگر نیز به مسئله اسرائیل و بحران فلسطین می‌نگریست و آن مسئله بهائیت بود.
 
بهائیان، که یک سده قبل در برخی از اراضی فلسطین اسکان یافته بودند، با قدرت‌یابی صهیونست‌ها از حمایت آنها نیز برخوردار شدند. در ادامه، حمایت‌های شوقی افندی از اسرائیل و تشکیل آن9 و تعریف منافع مشترک بین بهائیان و صهیونیست‌ها سهم مهمی در این همسویی داشت. شکل‌گیری یهودیان بهائی10 پروژه‌ای است که بحث جداگانه‌ای را می‌طلبد. این مسئله حساسیت علما را به‌شدت برانگیخت. بهائیان انشقاق عظیمی در تشیع ایجاد کردند. آنان همواره در نسبت با استعمار فهم می‌شدند. بهائیان پس از تشکیل رژیم صهیونیستی رشد و گسترش چشمگیری در حوزه‌های سیاسی و فرهنگی ایران پیدا کردند.
 
گسترش روزافزون آنها در دربار پهلوی نیز به‌شدت از سوی علمای شیعه مورد نقد قرار گرفت. حملات علما به رژیم پهلوی و تخطئه آن به جهت رشد بهائیت در آن تا آنجا افزایش یافت که پهلوی برای زدودن تصویر حمایت خود از بهائیان، سیاست‌هایی را در زمینه کنترل و فشار بر بهائیان نظیر تخریب حظیره‌القدس و اخراج برخی از کارمندان بهائی کشوری و لشکری اعمال کرد.11 با وجود این، در یک دهه پایانی عمر پهلوی باز دامنه نفوذ صهیونیست‌ها و بهائیان در دربار و دولت پهلوی به‌شدت افزایش یافت و ازهمین‌رو یکی از راهبردهای امام خمینی در قیام خود علیه پهلوی تأکید بر پیوند پهلوی و بهائیان و صهیونیسم و تخطئه آنها بود.
 
حاصل سخن
نیروها و گروه‌های اجتماعی در ایران شامل جریان اسلامی و لیبرال و چپ همگی نسبت به نفوذ اسرائیل و صهیونیسم در ساختارهای سیاسی و اقتصادی ایران به‌شدت موضع‌گیری کردند و از این رهگذر مواجهه تندی با دربار پهلوی داشتند. در این میان جریان اسلامی با کشف و ترسیم پیوند بین صهیونیسم و عنصر تأثیرگذار در نفوذ آن در ایران، یعنی بهائیت، نسبت به آن واکنش نشان داد. غالب جریان‌های دیگر علیه صهیونیسم موضع می‌گرفتند و اسرائیل را محکوم می‌کردند، ولی از چگونگی و زمینه‌های قدرت‌یابی آن در ایران سخن نمی‌گفتند، اما جریان اسلامی نه تنها این رابطه را کشف، بلکه علیه آن نیز اقدام کرد و دولت را جهت کاهش نفوذ بهائیان و صهیونیست‌ها تحت فشار قرار داد.
 
هویت‌های مقاومت همچنین اقدام علیه اسرائیل و حمایت از فلسطین را در راستای مبارزه با دولت پهلوی می‌دیدند؛ چراکه مراودات رژیم پهلوی با اسرائیل بسیار گسترده بود و از سوی دیگر قدرت در این دوره در معادلات منطقه‌ای حامی و متحد آمریکا و اسرائیل در منطقه تلقی می‌شد.
 
ملاقات محمدرضا پهلوی با فرستاده رژیم اشغالگر اسرائیل به ایران
آموزش نیروهای ساواک به عنوان نیروهای امنیتی حکومت در عصر پهلوی همچنین پروژه‌های کشاورزی دشت قزوین و تولید آثار سینمایی از جمله مظاهر نفوذ اسرائیل در ایران بودند
ملاقات محمدرضا پهلوی با فرستاده رژیم اشغالگر اسرائیل به ایران
شماره آرشیو: 722-121پ

پی نوشت:
1. رضا زارع، ارتباط ناشناخته: بررسی روابط رژیم پهلوی و اسرائیل، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1384، ص 303.
2. رک: گردآوری و تدوین موزه عبرت ایران، ساواک شاگرد موساد، تهران، موزه عبرت ایران، 1389.
3. محمدتقی تقی‌پور، ایران و اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1390، ص 463.
4. زینب احیائی، مستشاران آمریکایی در ایران به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، بیشتر صفحات.
5. ثریا شهسواری، اسناد فعالیت بهائیان در دوره محمدرضاشاه، تهران،‌مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، صص 113، 123 و 129.
6. همان، صص 73-106.
7. رضا زارع، همان، صص 319-320.
8. مسعود کوهستانی‌نژاد، روحانیت- بهائیان: نیمه اول سال 1344، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 124.
9. ثریا شهسواری، همان، صص 139-140.
10. همان، ص 142.
11. همان، ص 1027. https://iichs.ir/vdch.xn6t23nxiftd2.html
iichs.ir/vdch.xn6t23nxiftd2.html
نام شما
آدرس ايميل شما