نگاهی به تاکتیک‌های سیاسی ظل‌السلطان؛

رفتارشناسی ظل‌السلطانِ عصر مشروطه

یکی از حامیان بحث‌برانگیز مشروطه ظل‌السلطان است که با وجود هویت استبدادی‌اش، لباس قانون‌خواهی به تن کرد؛ تغییر رویکردی مهم که درک آن نیازمند تحلیل رفتار این شازده قاجاری است
رفتارشناسی ظل‌السلطانِ عصر مشروطه
 
انقلابِ مشروطیت ایران موافقان و مخالفانی داشت که هرکدام از آنها با انگیزه‌های متفاوتی در آن شرکت کردند. سلطان مسعودمیرزا ملقب به ظل‌السلطان ازجمله افرادی بود که هویتِ پیشین وی (حاکمی مستبد) با هویت پَسینِ او (طرفدار مشروطه) در تضاد بود. در نوشتارِ پیش رو تلاش خواهیم کرد چرایی ورود ظل‌السلطان به اردوگاه مشروطه را بررسی کنیم.
 
ظل‌السلطان؛ حاکمِ مستبد اصفهان
سلطان مسعودمیرزا ملقب به ظل‌السلطان شاهزاده قاجار و بزرگ‌ترین پسر ناصرالدین‌شاه بود. فرزندان ناصرالدین‌شاه هیچ‌یک به‌پای پدر نمی‌رسیدند. پسر ارشد زنده او (ظل‌السلطان)، نمی‌توانست جانشین پدر شود؛ چون مادرش از خانواده‌ای عامی بود و تبار قاجار نداشت. تاج و تخت به پسر زنده بعدی، مظفرالدین‌میرزا، رسید که هنگام فوت پدر مردی سالمند و علیل بود.1
 
در دوره‌ای که ظل‌السلطان بر اصفهان حکومت می‌کرد، دستگاه‌های دیوانی و قضایی کشور بسیار فاسد و نابسامان بودند و این وضعیت، زمینه را برای رواج ظلم و ستم و زورگویی فراهم می‌کرد. میزان ظلم و ستم بر مردم ایالات و ولایات، از تهران کمتر نبود و شاید چون صدای آنها کمتر شنیده می‌شد و فریادشان به جایی نمی‌رسید، شدت بیشتری هم داشت.
 
ظل‌السلطان به‌عنوان حاکمِ وقت اصفهان، یکی از پرنفوذترین حاکمان دوران ناصری بود. او به ثروت افسانه‌ای که بیش از ده‌میلیون تومان برآورد شده، دست‌یافته بود. ترکیبی از ثروت و قدرت وی را در زمره حاکمان مستبد قرار داده بود، به‌گونه‌ای که ظل‌السلطان به حسینقلی‌خان نواب گفته بود: «من معترفم که کارهای بد بسیار مرتکب شده‌ام و حتی بچه‌های شیرخواره را کشته‌ام و پستان‌های زنان را بریده‌ام و سوزانیده‌ام و کسان بسیاری را به طناب انداخته‌ام، ولی این اعمالی که این انگلیسی پدرسوخته ]ادوارد براون[ به من نسبت داده است و در کتابش نقل کرده است، مرتکب نشده‌ام».2
 
اگرچه ظل‌السلطان از انگلیسی‌ها بدگویی می‌کند، اما در حقیقت وی مُدام چشمِ امید به تجزیه ایران دوخته بود؛ چون به خاطر دوستی بسیار نزدیکش با انگلستان، انتظار داشت به او اجازه دهند بر بخشی از کشور فرمان براند. او یکی از سنگدل‌ترین شاهزادگان قرن نوزدهم بود و زیاده‌روی‌هایش به‌صورت افسانه درآمده است.3 دکتر دیلون راجع به ظل‌السلطان نوشته است: «ظل‌السلطان آدمی بی‌هدف و خواهان تخت سلطنت مطلقه یا یک ستمگر بی‌عاطفه و یک مستبد شرقی، حیوانی آدمی‌صورت که ظالم بالفطره است و گاهی ظاهری آراسته به فهم داد».4
 
ظل‌السلطان و حمایت از حکومتِ مشروطه
ظل‌السلطان با پیشینه‌ای که در سطور بالا آمد، هنگامِ تحققِ اصول مشروطیت، استقرار مجلس شورای ملی و انجمن‌هایی که در شهرهای مختلف پا گرفت، به صفِ هواداران این نهضت وارد شد. در اصفهان «انجمن مقدس ملی اصفهان» تأسیس شد. ظل‌السلطان همراهی‌های اولیه‌ای با این انجمن مشروطه‌خواه داشت و حمایت خود را از آن ابراز کرد. قبل از این و در دوران مظفرالدین‌شاه نیز ظل‌السلطان به‌تدریج به‌سوی مشروطه‌خواهان و روحانیان مشروطه‌طلب گام برمی‌داشت، اما هنگامِ مشروطه به‌صورت رسمی انجمن مقدس اصفهان را به رسمیت شناخت و مدعی پشتیبانی از آن شد.
 
ظل‌السلطان در نخستین جلسه انجمن مقدس اصفهان شخصا شرکت کرد و به نوشته روزنامه «انجمن» اعلام کرد: «مجلس مطاع است و قدرت‌ها همه تابع مجلس است. هر حکمی که از مجلس صادر شود به این شمشیر اجرا می‌دارم». او سپس از سوی خود نماینده‌ای را برای شرکت در انجمن معرفی کرد و وی را مأمور اجرای تصمیمات انجمن نمود. گزارش‌هایی که روزنامه‌ها از نشست‌های انجمن به‌دست می‌دهند یک نکته را عیان می‌سازد؛ اینکه روح حاکم بر این انجمن، صرف‌نظر از سلیقه‌های شخصی یا تفاوت‌هایی که در پایگاه اجتماعی و اقتصادی اعضای آن به چشم می‌خورد، وطن‌پرستانه، ضد استبدادی، ضد استعماری، قانون‌خواه و مترقی بود.5
 
حمایت از مشروطیت؛ تاکتیکی برای کسبِ پادشاهی
در نگاه اول شاید حمایتِ ظل‌السلطانِ مستبد از حکومتِ مشروطه غیرطبیعی به نظر آید، اما این تغییر رفتار را باید یک تاکتیک و در موضوع جانشینی دنبال کرد. جانشینی در تاریخ ایران همواره مسئله بوده و حتی پدر و پسر کُشی را به‌وجود آورده است. خود ناصرالدین‌شاه ،که ازجمله بدترین سلاطین مستبد ایران نبود، نزدیک بود حق جانشینی را از پسر بزرگ و ولیعهدش مظفرالدین‌میرزا (حاکم آذربایجان) بگیرد و به پسر دیگرش ظل‌السلطان (حاکم اصفهان) بفروشد. او به مظفرالدین‌میرزا نوشت که ظل‌السلطان دو کرور تومان برای خرید حق جانشینی و ولایتعهد پیشنهاد کرده است. ظل‌السلطان در زرنگی و حیله‌گری زبانزد بود.
 
[در زمان مشروطه] ظل‌السلطان برای رسیدن به آمال و آرزوی دیرینه خود همه گونه بر فعالیت خود افزود تا جایی که خانه او نیز به توپ بسته شد. بهانه برای به توپ بستن و غارت خانه او به دست دولتیان هنگام بمباران مجلس و دفع مشروطه‌خواهان و دستگیری آنان این بود که یک نفر از پنجره عمارت ظل‌السلطان به موزر چند توپچی را از پای درآورد  
از این جهت مظفرالدین شانس آورد که پیشکار زبده‌ای مثل امیرنظام گروسی داشت که در جواب نامه شاه هشدار داد که بعید نیست ظل‌السلطان ده کرور هم برای خرید مقام خود شاه خرج کند. البته بر کسی پوشیده نبود که ظل‌السلطان با همه امکانات خود (و ازجمله خوش‌خدمتی به انگلیسی‌ها) سعی در ساقط کردن پدرش داشت.6 این گمان بی‌جهت هم نبود و آنچه ناصرالدین‌شاه را به خطر انداخته بود، وسعت قلمرو حکمرانی و داشتن نفرات نظامی زیاد مسعودمیرزا بود. با توجه به همین قدرت شاه پدر نسبت به پسر ظنین و وحشت‌زده شده بود که مبادا خیال طغیان در سر داشته باشد. حتی یکبار که ظل‌السلطان از اصفهان به تهران آمد، ناصرالدین‌شاه تفنگ کشید و قصد داشت او را بزند، اما حکیم‌الممالک (میرزا علی نقی) دست شاه را گرفت.7
 
به‌طوری‌که شرح داده شد، ظل‌السلطان از زمان ناصرالدین‌شاه طالب ولیعهدی و پادشاهی بود، اما با همه کوششی که به عمل آورد، موفقیتی حاصل ننمود و نتیجه‌ای نگرفت. او به‌قدری در این کار ولع داشت و کوشش می‌نمود که مردم به تمسخرش دست زده و برایش اشعاری ساخته بودند که بچه‌ها با صدای بلند در کوی و برزن می‌خواندند. ازجمله اشعار یادشده این بود:
 
ستاره کوره ماه نمیشه
شازده لوچه شاه نمیشه
 
در کنارِ حمایتِ ظاهری ظل‌السلطان از مشروطیت برای کسب مقام پادشاهی، آگاه بودنِ ظل‌السلطان از فواید مشروطیت و درنتیجه محبوبیت آن در ایران نیز سببِ اظهار علاقه او به حکومت مشروطه بود. وی در جایی گفته است: «باوجودی که می‌گویند آزادی است و هر که هر که است، چنین نیست... در این مملکت یک نفر آدم، خواه شاه و خواه گدا، خواه متمول خواه آقا خواه نوکر، هرکسی کتاب قانون را گویا در بغل دارد و مدنظر دارد و می‌داند گریبانش از چنگ قانون خلاص نیست... قدرت پلیس و نظم و ترتیب پلیس دیدنی است نه شنیدنی».8
 
بنابراین آنچه در روابط مشروطه‌خواهان و ظل‌السلطان و حمایت وی از مشروطه‌خواهان اهمیت می‌یابد، نه ماهیت مشروطیت بلکه فرصتِ تحقق آرزوی دیرینه ظل‌السلطان است که در بسترِ مشروطیت امکان تحقق آن وجود داشت. در زمان محمدعلی‌شاه (برادرزاده ظل‌السلطان) پادشاهی او متزلزل بود و ظل‌السلطان برای رسیدن به آمال و آرزوی دیرینه خود همه گونه بر فعالیت خود افزود تا جایی که خانه او نیز به توپ بسته شد. بهانه برای به توپ بستن و غارت خانه او به دست دولتیان هنگام بمباران مجلس و دفع مشروطه‌خواهان و دستگیری آنان این بود که یک نفر از پنجره عمارت ظل‌السلطان به موزر چند توپچی را از پای درآورد.9
 
پایانِ بازی در زمینِ مشروطه‌خواهی
ظل‌السلطان نمی‌توانست با نقابِ مشروطه‌خواهی در همه‌جا حاضر شود و در برخی از موارد باید این نقاب را کنار می‌زد. این کنار زدن در تهران و هنگام تاج‌گذاری محمدعلی‌شاه رخ داد. به‌رغم همه احترامات متقابل میان والی و انجمن اصفهان، هنگامی‌که ظل‌السلطان برای تاج‌گذاری محمدعلی‌شاه و تبریک جلوس به وی، به تهران رفته بود، به‌تدریج ورق در اصفهان برگشت و انجمن، که خود را قوی‌تر از پیش می‌دید، ایستادگی در برابر او را آغاز کرد. مردم اصفهان در اقدامی اعتراضی بازارها را بستند و در میدان نقش جهان تحصن کردند. خواسته آنها یک‌چیز بود؛ عزل ظل‌السلطان پس از 34 سال. این اعتراض‌ها دو هفته طول کشید و در این مدت صدها تلگراف به تهران زده شد تا اینکه محمدعلی‌شاه وی را از حکومت اصفهان عزل کرد. این برکناری به محمدعلی‌شاه هم کمک کرد تا خطرِ ظل‌السلطان به‌‌ظاهر مشروطه‌خواه و در باطن به دنبال سلطنت را از تخت سلطنت خود دور کند.10
 
فشرده سخن
انقلاب مشروطیت ایران برای برخی از فرصت‌طلبان فضایی را فراهم کرد تا برای تحقق آرزوهای دیرینه خود بر آنها رنگِ دموکراتیک و مشروطه بزنند. چنین راهبردِ غیرعادلانه‌ای در رفتار و کردار ظل‌السلطان به‌خوبی مشهود است. بی‌تردید وی نمی‌توانست به هیچ شرطی، مشروطه‌خواه باشد. با شناختِ روحیات او و گرایش به مشروطه‌خواهی، چنین تغییری بیشتر در قالب یک تاکتیک قرار می‌گیرد. وی در این اندیشه بود که از طریق آزادیخواه جلوه دادن خود آن هدفی را که از آغاز کودکی در سر داشت (شاه شدن) به چنگ آورد، اما در نهایت طوفانِ خروشنده قیام مردمی مهر پایانی بر آرزوهای بزرگ او زد.
 

ظل السلطان و صاحب منصبان فوج جلالی اصفهان

پی نوشت:
 
1. سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، چ ششم، ص 22.
2. محمد سمیعی، نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، تهران، نشر نی، 1397، چ سوم، صص 183-184.
3. سیروس غنی، همان، ص 50.
4. مهدی بامداد، شرح‌حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، تهران، کتاب‌فروشی زوار، 1363، چ سوم، ص 97.
5. لقمان دهقان نیری، «انجمن مقدس ملی اصفهان و حکومت ظل‌السلطان در مشروطه اول»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دوره دوم، ش 26 و 27 (پاییز و زمستان 1380)، ص 45.
6. محمدعلی همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز، 1394، چ هشتم، صص 13-14.
7. مهدی بامداد، همان، ص 80.
8. محمدعلی همایون کاتوزیان، همان، ص 36.
9. مهدی بامداد، همان، صص 96-97.
10. لقمان دهقان نیری، همان، صص 48-52.
  https://iichs.ir/vdch.wnqt23n6iftd2.html
iichs.ir/vdch.wnqt23n6iftd2.html
نام شما
آدرس ايميل شما