جایگزینی الیت مدرن با الیت سنتی در دوره پهلوی دوم؛

توسعه آمریکایی و تکنوکراتهای کانون مترقی

پس از کودتای 28 مرداد این آمریکوفیلهای تازه به دوران رسیده بودند که با توجه به شرایط داخلی و شرایط بین‌‌الملل و جنگ سرد، فصل جدیدی را در سیاست به‌عهده گرفتند. سرآغاز این فصل را باید در «کانون مترقی ایران» و سپس در «حزب ایران نوین» مشاهده کرد.
توسعه آمریکایی و تکنوکراتهای کانون مترقی
گذار از بی‌‌ثباتی برآمده از بحرانهای سیاسی ناشی از تزلزل سلطنت و شکاف بین نخبگان سنتی و مدرن در میان الیت قدرت؛ از بی‌‌شمار عواملی است که جکومت پهلوی را در نیاز به تغییر یکسری اصلاحات اجتماعی و اقتصادی ملزم کرد. اصلاحاتی که نه لزوما از سر خیرخواهی و بر طبق سیر طبیعی آن، بلکه بنابر توصیه آمریکا برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم و نیز تثبیت سلطنت، ‌انجام گرفت.
 
شاه برای تنظیم و انتظام چنین اصلاحاتی، دست به تغییر ساختار طبقاتی و کمک گرفتن از نیروی اجتماعی جدیدی گرفت که توانست الیت سنتی طرفدار انگلستان را به حاشیه براند و به جای آن از تکنوکراتهای تحصیلکرده آمریکایی استفاده کند که به تازگی قدرت گرفته بودند و با ایجاد محافل و کانونهایی چون «کانون مترقی»،‌ توانسته بودند با استفاده از آخرین شیوه‌‌ها و نظریه‌‌های توسعه، جایی برای خود در آینده ایران باز نمایند.
 
پارادایم توسعه، در دهه 1340، غالب نوشتار و گفتار دولتمردان ایرانی است و شاه قصد داشت این توسعه را با استفاده از این تکنوکراتها به انجام برساند. بنابراین پرسش اصلی این مقاله این است که چه رابطه‌‌ای بین برآمدن این نسل از تکنوکراتهای طرفدار آمریکا و نوسازی وجود دارد؟ و آیا اصولا اصلاحات،‌ ماهیتی بومی و منطبق با شرایط ایران داشت یا نه؟
 
در خط غرب
پس از کودتای 32، ‌شاه و اطرافیانش مصمم بودند که با غرب متحد شوند و کوشش نمایند تا اقتصاد ایران در جهت خط غرب پیش برود، زیرا از منظر رجال آن زمان توسعه دو راه بیشتر نداشت: غرب سرمایه‌‌داری و شرق کمونیست. از آن‌طرف، حکومت پهلوی، برای به ثمر رساندن آن، نمی‌‌توانست بر روی دولتمردان سنتی و آنگلوفیل خود تکیه نماید. شرایط و روند پویای سیاست بین‌‌‌‌الملل، فضای جنگ سرد، و نقش آمریکا به عنوان متحد ایران در منظقه و حامی سلطنت؛ نشان از آغازی نو در سیاستگذاری ایران بود. بدین جهت روند توسعه‌‌زایی و برآمدن تکنوکراتهای ایرانی را می‌‌توان در دو جهت داخلی و خارجی مورد بررسی قرار داد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
 
عوامل داخلی
الف. اقتصاد سرمایه‌‌داری. در فاصله سالهای 1332 تا 1357 سه مرحله قابل تشخیص است که دومین مرحله آن، یعنی سالهای 1342 تا 1352، را می‌‌توان گذار همه جانبه به اقتصاد سرمایه‌‌داری نامید.1 تحول مهم در خصوص سیاستهای اقتصادی که از سال 1341 و با ادغام دو وزراتخانه بازرگانی و صنایع و معادن شکل گرفت،‌ به انسجام و هماهنگی رسید و با انتصاب «علینقی عالیخانی» در راس وزارت اقتصاد، محیطی فراهم شد تا در کنار اقتصاد دولتی، بخش خصوصی  و حمایت از سرمایه خارجی با یکدیگر هماهنگ باشند و اقتصاد به سامان خود نزدیک شود.2
 
این دگرگونی در نهادها و ایجاد ساختارهای جدیدی چون سازمان برنامه و بودجه، وزارتخانه‌‌های نوین،‌ نیاز به افراد تحصیلکرده و آشنا با امور حوزه تخصص خود را داشت که این زمینه اغلب توسط فارغ‌‌التحصیلان ایرانی در آمریکا برطرف می‌‌شد. به سخن دیگر، الیت سنتی، که اغلب وابسته به طبقات اشراف، زمیندار و کهنسال بودند، جایگزین افراد جوان، تکنوکرات و طرفدار آمریکا شد.
 
ب. الیت مدرن در برابر الیت سنتی. بریتانیا و آنگلوفیلهای وابسته به آن، که قبل از کودتای 28 مرداد در ارکان دولت قدرت داشتند، به تدریج از نفوذشان در عرصه سیاست کاسته شد و به‌عکس،‌ این آمریکوفیلهای تازه به دوران رسیده بودند که با توجه به شرایط داخلی و شرایط بین‌‌الملل و جنگ سرد، فصل جدیدی را در سیاست به‌عهده گرفتند. سرآغاز این فصل را باید در «کانون مترقی ایران» و سپس در «حزب ایران نوین» مشاهده کرد.
 
ریشه کانون مترقی، «در اواخر سال 1339 در تشکلی به نام «گروه پیشرو» که پس از چندی به کانون مترقی تغییر نام دارد، می‌‌توان جستجو کرد» 3 و سپس در سال 1342  و در مجلس بیست و یکم  «حزب ایران نوین» نامیده شد. این حزب،‌ در سه دوره بعدی مجلس، اکثریت کرسیهای مجلس را از آن خود کرد تا اینکه با اعلام حزب واحد رستاخیز و ادغام در آن، به عمر خود پایان داد. هرچند که هسته‌‌های اصلی افراد حاضر در حزب، در حزب رستاخیز همچنان حضور داشتند. این گروه جدید، که شاه پشتیبان آنها بود، توانست قدرت زمینداران الیت سنتی را درهم بشکند و فضا برای نوسازی و توسعه اجتماعی آن‌گونه که مدنظر خود این تکنوکراتها بود ــ یعنی به شیوه آمریکایی ــ  فراهم شود.
 
در راستای روی کارآمدن تکنوکراتهای طرفدار آمریکا، توامان فشارهای مستقیم و غیر مستقیمی از طرف آمریکا برای اصلاحات اجتماعی که بنا بر شورشها و انقلابات آمریکای لاتین و جنگهای ویتنام، چین، الجزایر و کوبا که در باب مسئله زمین و دهقانان روی داده بود، به ایران وارد شد.  
 احزاب نوین، قدرت سنتی را برنمی‌‌تافتند، از آموزش عالی برخوردار بودند؛ قدرت آنها در مهارت و استعدادشان بود؛ در معرض عقاید و اندیشه‌‌های خارجی قرار داشتند.4 با توجه به این زمینه‌‌ها و دگرگونی در ساخت قدرت طبقاتی در ایران، توسعه و نوسازی در انقلای سفید و رکن اصلی آن یعنی اصلاحات ارضی آغاز شد و دولتمردان جدید طرفدار آمریکا نقش مجری و پیاده کننده سیاستهای آمریکا را یافتند که خط دهنده اصلی اصلاحات بود.
 
عوامل خارجی
الف. سیاست آمریکا: سد نفوذ و جلوگیری از انقلاب. هدف از اصلاحات ارضی و توسعه در ایران، چیزی جز تثبیت سلطنت و جلوگیری از انقلابات اجتماعی و جلوگیری از نفوذ کمونیسم در ایران نبود که در آن زمان از طرف جان اف. کندی بر ایران تحمیل شد. «نکته قابل توجه در مورد این اصلاحات این است که ابتدا اصلاحات بر اساس توصیه مشاوران آمریکایی سازمان برنامه در پیش‌‌نویس برنامه سوم عمرانی گنجانده شده بود که بعد از مخالفت شاه با آن، به یکباره در 19 دیماه 1341،‌ یعنی چهارماه پس از شروع اجرای برنامه، شاه اصول ششگانه انقلاب سفید را اعلام نمود و به نوعی خود را مبتکر آن دانست».5
 
از آن‌طرف، ‌دولت علی امینی و سپس حسنعلی منصور، از جمله مهره‌‌هایی بودند که به شدت از طرف آمریکا تقویت می‌‌شدند. روی کار آمدن آنها با استفاده از طرحی که به نام استراتژی توسعه روستو ـ کندی  برای تاسیس حزب نخبگان جوان و تحصیلکرده غرب مطرح شد؛‌با علی امینی کلید زده شد. بانیان پشت پرده این طرح: شاپور ریپورتر، اسدالله علم و گراتیان یاتسویچ (رئیس سازمان سیا در ایران)، بودند که به‌‌‌رغم پیاده نمودن طرح آمریکایی؛‌ با مخالفت رقیبان داخلی مواجه شدند، و نتوانستند باقی بمانند که سرانجام حسنعلی منصور به عنوان بهترین و عاقلانه‌‌ترین جایگزین، در مقابل امینی انتخاب شد.6
 
در راستای روی کارآمدن تکنوکراتهای طرفدار آمریکا، توامان فشارهای مستقیم و غیر مستقیمی از طرف آمریکا برای اصلاحات اجتماعی که بنا بر شورشها و انقلابات آمریکای لاتین و جنگهای ویتنام، چین، الجزایر و کوبا که در باب مساله زمین و دهقانان روی داده بود، به ایران وارد شد.7 اما از همه مهمتر، سرنگونی سلطنت در کشور همسایه ــ عراق ــ و سیاستهای ضد امپریالیستی جمهوری تازه تاسیس بود که تاثیر شگرفی بر شاه نهاد تا هرچه زودتر فرایند اصلاحات را آغاز نماید. بدین ترتیب،‌ اولین مهره، یعنی علی امینی، در «زمانی که سفیر ایران در واشنگتن بود، جامعه‌‌شناسان و اقتصاددانان آمریکایی، طرحی را برای دگرگونی ساختار روستایی ایران تهیه کردند و در اختیار او قرار دادند».8 پنج ماه بعد از انتخاب کندی به ریاست جمهوری، علی امینی با تعهد به اجرای اصلاحات سیاسی و اصلاحات ارضی به نخست‌‌وزیری منصوب شد. بنابراین، این برآمدن و فروافتادن نخست‌‌وزیران ایران، در راستای هماهنگی و استراتژی نانوشته بین ایران و آمریکا قرار داشت که پیشبرد «اصلاحات آمریکایی» در راس آن قرار می‌‌گرفت. اصلاحاتی که نه با فرهنگ بومی ایران تطابق داشت و نه در راستای عدالت و توسعه سیاسی بود!
 
نتیجه‌‌گیری
با آغاز دهه 1340، روند توسعه اقتصادی واجتماعی ایران، با روی کار آمدن نخست‌‌وزیران آمریکوفیل؛ فصل تازه‌‌ای در سیاست ایران دمیدن گرفت که به حاشیه راندن الیتهای سنتی طرفدار انگلیس منتهی شد و به روی کارآمدن نخبگان تحصیلکرده غربی که طرفدار آمریکا بودند خاتمه یافت. آمریکا در تلاش بود طیف گسترده و جدیدی از نخبگان سیاسی را به حاکمیت تزریق کند تا هم اصلاحات بدون دموکراسی را در قبال مطالبات سوسیالیستی مخالفین تقویت کند و هم مشروعیت و ثبات سلطنت را تضمین نماید.
 
کانون مترقی و سپس حزب ایران نوین به رهبری حسنعلی منصور و همیاری امیرعباس هویدا، توانست این نقش را به خوبی در دهه 40 و اوایل نیمه 50 اجرا کند. تکنوکراتهای ایرانی توانستند با دستگیری اکثریت کرسیهای مجلس از دوره بیست و یکم به بعد،‌ هم وظیفه حفظ ظاهر دموکراتیک رژیم را به عهده بگیرند و هم به انتخابات مشروعیت ببخشند. در کلیت امر، ‌بی‌‌مسمی نیست این گونه از اصلاحات را، ‌اصلاحات آمریکایی بنامیم. اصلاحاتی که نه مناسب حال جامعه بود و نه «توسعه‌‌ای» را به معنای واقعی کلمه به‌دنبال داشت!

محمدرضا پهلوی به اتفاق حسنعلی منصور نخست‌وزیر و تنی چند از مقامات دولتی هنگام شرکت در یک مراسم در مقابل عمارت مجلس سنا
شماره آرشیو: 1081-۱۱ع

پی نوشت:
 
1.جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، 1378، تهران، رسا، چاپ دوم، ص 470.
2.موسی غنی‌‌نژاد، اقتصاد و دولت در ایران: پژوهشی درباره ریشه‌‌ها و علل تداوم اقتصاد دولتی در ایران، تهران، دنیای اقتصاد، 1395، ص 254-255.
3.محسن مدیرشانه‌‌چی، فرهنگ احزاب و جمعیتهای سیاسی، 1390، تهران، نگاه معاصر، چاپ دوم، ص 103.
4.جیمز آلن بیل، سیاست در ایران: گروهها، طبقات و نوسازی، ترجمه علی مرشدی‌‌زاد، تهران: اختران، 1387، صص 100-106.
5.مسعود نیلی و محسن کریمی، برنامه‌‌ریزی در ایران 1316-1356: تحلیل تاریخی، با تمرکز بر تحولات نقش و جایگاه سازمان برنامه و بودجه، تهران، نی، 1396، ص 74.
6.ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: جستارهایی از تاریخ معاصر ایران،‌جلد دوم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370، چاپ دوم، ص 357-358.
7.علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، جلد اول، تحولات اجتماعی 1320-1357،  تهران، سمت، 1379،ص 176.
8.همان، ص 177. https://iichs.ir/vdcd.f0k2yt0oxa26y.html
iichs.ir/vdcd.f0k2yt0oxa26y.html
نام شما
آدرس ايميل شما