[2]. همان، ص 77. در دوره پهلوی دوم، توجه حاکمیت به هنر سطحی و بیاصالت بود. رژیم میکوشید از مسائل هنری به عنوان ابزار تبلیغی و تفریحی صِرف استفاده کند؛ درحالیکه هیچ اهمیت و ارزشی برای فرهنگ و هنر ایرانی قائل نبود. شاه تمایل زیادی به فرهنگ و هنر آمریکایی داشت. علاقه محمدرضا پهلوی در گوش دادن به موسیقی نیز هیچ نشانی از هنر ایرانی نداشت. وی موسیقی جاز را میپسندید و خواننده مورد علاقه وی نیز یک خواننده غربی به نام فرانک سیناترا بود که از دوستان صمیمی شاه بهشمار میآمد. رک: روحالله حسینیان،
چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1383، ص 91.
اشرف هم از فرهنگ ایرانی بهشدت دلگیر بود و علاقه بیشتری به فرهنگ غربی داشت. بیعلاقگی اشرف به فرهنگ و تمدن ایرانی تا آنجا پیش رفته بود که با همکاری پسرش،
شهرام پهلوینیا، به تاراج و قاچاق اشیای عتیقه ایران، که میراث فرهنگ و هنر این مملکت بودند، پرداخت. اشرف در سالهای فعالیت خود در این زمینه، اشیا و آثار گرانبهایی را که سرمایه فرهنگ و هنر این سرزمین کهن بودند، با نازلترین مبلغ به موزههای کشورهای غربی هدیه کرد. رک: جلال اندرمانیزاده و مختار حدیدی،
پهلویها (خاندان پهلوی به روایت اسناد)، ج 2، تهران، مؤسسه مطالعات
تاریخ معاصر ایران، 1378، صص 256-257.
اما قویترین نمایندگی جریان غربگرایی در ایران، بهویژه در عرصه فرهنگ و هنر، بر عهده فرح دیبا بود. زمانی که وی با محمدرضا پهلوی ازدواج کرد، فاقد هرگونه تجربه سیاسی و فرهنگی بود، اما پس از ورود به وادی فرهنگ، چنان در این حوزه افراط کرد که دربار ایران به شکل دربار کشورهای غربی بهویژه دربار فرانسه درآمد. فرح دیبا خیلی زود با کمک گروهی از جوانان متجدد غربی و تازه محصلین دانشگاههای خارجی، که اکثر آنان از حلقه دوستان و همکلاسیهای وی بودند، فعالیتهای گستردهای را برای تغییر فرهنگ کشور اجرا کرد.
مهمترین این دوستان فرح،
رضا قطبی و
لیلی امیرارجمند بودند. فرح با استفاده از امکانات مالی ویژهای که در اختیار داشت، گروه بیشماری از متخصصان معماری، شهرسازی، نقاشی، مجسمهسازی و نظریهپردازان مسائل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی، هنرمندان و... را با امتیازات ویژهای همچون امکانات مالی و رهایی از ضوابط دست و پاگیر دولتی، به خدمت گرفت. این گروه با رهبری فرح وظیفه داشتند با تلفیق فرهنگ و تمدن ایرانی و غربی، هویت جدیدی برای ایرانیان ایجاد کنند که در این هویت نو برتری با فرهنگ غربی بود.
این گروه در ادامه وظیفه داشتند هویت فرهنگی جدید ایرانیان را به مدرنترین مظاهر فرهنگ و تمدن غرب متصل کنند و بهتدریج ایرانیان را از نظر فکری، فرهنگی، هنری و... به شکل غرب درآورند. با این تفکر غالب، متخصصین ایرانی خارج از کشور توسط حلقه دوستان فرح به ایران آمدند و با حکم و دستور فرح در رأس سازمانهای مستقلی که دارای امکانات مالی ویژه و اختیارات اداری وسیعی بودند، قرار گرفتند.
این سازمانها عبارت بودند از: رادیو و تلویزیون، جشن هنر شیراز، جشنهای فرهنگ و هنر، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، سازمان نمایشگاهها و کارگاه نمایش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مرکز شاهنشاهی فلسفه ایران، مرکز انتقال خون، ارکستر سمفونیک، سینمای آزاد، فستیوال سینمای کودکان، فستیوال بینالمللی فیلم تهران، موزههای تهران، تئاتر شهر، موزه فرش، موزه آبگینه، باغ فردوس، دانشگاه بوعلی، موزه هنرهای معاصر، مدرسه عالی دختران و... . رک: نیلوفر کسری،
زنان ذینفوذ در خاندان پهلوی، تهران، نشر نامک، 1379، صص 265-266.
در کنار این فعالیتها، یاران فرح تلاش کردند تا نیروهای آزاداندیش و مخالفان محافظهکار دولت را نیز جذب جریان فکری ـ فرهنگی خود کنند. به همین منظور، فرح «کانون نویسندگان» را به راه انداخت و عده زیادی از شاعران و نویسندگان کشور به جرگه یاران وی پیوستند. گرایش به تمایلات باستانگرایانه و ناسیونالیستی به منظور جدایی کشور از اسلام، شاخصه اصلی فعالیت این گروه بهشمار میآمد. رک: همان.
با آغاز دهه 1970 میلادی و افزایش قیمت نفت و متعاقب آن، افزایش درآمد کشور، بودجههای هنگفتی به سازمانهای فرهنگی و هنری وابسته به ملکه اختصاص یافت. با استفاده از این مبالغ کلان، اهداف بلندپروازانه فرح در تغییر هویت فرهنگی کشور با سرعت دنبال شد. بخشی از این فعالیتها عبارت بود از: برپایی فستیوالهای متعدد برای عرضه سینما و هنر اروپایی، ساخت موزهها و مراکز فرهنگی با صبغه غربی، نمایش آثار نقاشان و مجسمهسازان اروپایی در کشور، اجرای تئاترهایی به شیوههای غربی، ساخت تالارهای بزرگ اُپرا در تهران و دعوت از گروههای مشهور باله و اپرای غربی برای اجرای برنامه در این تالارها. رک: مینو صمیمی،
پشت پردهی تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات اطلاعات، چ هشتم، 1374، ص 188.
دعوت از هنرپیشگان غربی برای حضور در مراسم مختلف با پرداخت دستمزدهای کلان،
رک: سیدمحمود مدنی بجستانی،
فساد سلاح تهاجم فرهنگی، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1374، صص 87-88.
حمایت مالی از مؤسساتی که مسئولیت دعوت و اجرای برنامه گروههای موسیقی غربی را برعهده داشتند از دیگر فعالیتهای فرح بود. در همین راستا مطبوعات و رادیو و تلویزیون رژیم پهلوی تلاش میکردند چهره یک زن فرهنگدوست و هنرپرور را از فرح ترسیم کنند تا با ایجاد یک رابطه عاطفی درونی بین وی و مردم، فعالیتهای وی را موجه جلوه دهند و موجبات مقبولیت عمومی وی را فراهم کنند.
هنر مورد توجه دربار پهلوی دوم شامل رقاصی، خوانندگی و مطربی آن هم از نوع کافهای و کابارهای آن بود که در بین طبقه حاکمه رژیم نیز بهشدت رواج داشت. رقاصی و نوازندگی گاهی سبب میشد افرادی مورد توجه سران رژیم قرار گیرند و حتی به مقاماتی همچون وزارت هم برسند.
رژیم پهلوی با وجود ماهیت استبدادی و بستن فضای مشارکت سیاسی و اجتماعی به روی مردم تلاش میکرد تا سیطره نظام استبدادی در عرصه سیاسی و اجتماعی را با دادن آزادیهای اسمی در عرصه فرهنگی و عدم نظارت در حوزه فرهنگ جبران کند. در این عرصه هرچند نظارت و سانسور به طور کامل وجود داشت، اما در بیدولتی فرهنگ، تنها محتوای سیاسی تولیدات فرهنگی با نظارت روبهرو بود. به عبارتی رژیم پهلوی برپایی چنین جشنهایی را که بدون نظارت و سنخیت نداشتن با فرهنگ و اخلاق جامعه ایرانی به اجرا درمیآمد در قالب وجود آزادی در هنر و تمایل نداشتن حکومت به دخالت در امور فرهنگی تعبیر میکرد، اما این آزادی افسارگسیخته، که در حوزه هنر و برخی وسایل ارتباط جمعی از جمله در حوزه سینما و نمایش وجود داشت، اخلاق فردی و اجتماعی مردم و به دنبال آن اعتقادات ملی و قومی و فرهنگی جامعه ایرانی را نیز در خطر قرار داده بود.