[1]. ناصر رنجبین فرزند علیاصغر سال 1312 در شهر تهران به دنیا آمد؛ از سال 1318 تا 1324 در دبستان دقیقی و از سال 1325 تا 1329 در دبیرستان پیرنیا به تحصیل پرداخت.
وی مدتی سردبیر ندای ایران نوین شیراز بود که با استفاده از شغل خود از رؤسای ادارات و متنفذین محلی و زمینخواران به عناوین مختلف اخاذی میکرد و با بیشتر آنها بندوبست داشت.
شگرد وی پیدا کردن نقاط ضعف و سوءاستفادههای افراد یادشده و تهدید بر افشاگری بود.
اوایل سال 1351 به تهران منتقل شد. مدتی مسئول انتشارات سازمان فنیوحرفهای، مسئول انتشار نشریه «هنرجویان» از طرف سازمان یادشده بود و با روزنامه «رستاخیز» به عنوان خبرنگار همکاری داشت.
[4]. بر اساس یک گزارش ساواک «صبح روز 1 / 6 / 47 شهابالدین اشراقی در منزل یکی از وعاظ قم، ضمن بدگویی نسبت به پدرزن خود [آیتالله] (خمینی) اظهار داشت: فعلا مشغول تهیه تفسیر قرآن میباشم و مدتی را در امامزاده قاسم، جهت هواخوری به سر میبردم. وی از طرز رفتار مأمورین ساواک تشکر و سپاسگزاری نموده و درباره قدرت و بیداری و هوشیاری دولت ایران، مطالبی را مطرح و در خاتمه گفت: دستگاه خیلی بیشتر از [آیتالله] خمینی به فکر من میباشد؛ زیرا فعلا در کمال راحتی و آسایش بهسر میبرم و با کسب اجازه مدت پانزده روز به قم آمدهام. نامبرده همچنین از گذشته خود اظهار ندامت کرد».
با اینکه رئیس امنیت داخلی ساواک قم اعلام کرد: «همانطور که مستحضرید چندین بار است که به شهابالدین اشراقی اجازه داده شده که برای حل و فصل امور مربوط به خود در قم باشد و به طور کلی این اقدامات و این کمکها... با برخورداری از روش معتدل ساواک نسبت به خود اظهار کمال تشکر کرده است».
ساواک تهران، که از تجربه بیشتری برخوردار بود و با این شیوه رفتار برخی از روحانیان آشنایی داشت، نوشت: «به نظر این ساواک، گفتار نامبرده بالا در جلسه مذکور در نامه معطوفی، بیشتر میتواند جنبه مصلحتاندیشی داشته باشد».
آیتالله اشراقی، پس از این اظهارات، که با قصد فریب دادن ساواک بیان شده بود، در 15 جمادیالثانی ــ 18/ 6/ 1347 نامهای به ریاست ساواک نوشت تا بدینوسیله حضور دائمی خود را در قم تضمین کند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
تیمسار معظم ریاست سازمان امنیت دام اجلاله
محترما معروض میدارد: اینجانب شهاب اشراقی تقریبا مدت دو سال و نیم است از وطن خود، شهرستان قم محرومم. معاش و زندگی من بستگی به زراعت دارد. مختصر ملک و باغ که از پدر به ارث بردهام، راه زندگانی اینجانب است. تهیه و تعبیه وسایل کشاورزی و بهرهبرداری از آن، با نبود اینجانب با اشکالاتی روبهروست و هرچه بر غیبت حقیر بگذرد، پیداست که مشکل افزون میگردد؛ لهذا در تیرماه گذشته که با کسب اجازه چند روزی قم مشرف گشتم، با مذاکره تلفنی با یکی از مأمورین محترم، پیشنهاد کردم در صورتی که اجازه داده شود، به شهر خویش برگردم و اینک معروض میدارد اگر اجازه فرمایند در شهر خود و به خانه خویش برگردم، کمکی در رفع مشکلات زندگی شخصی من شده است. در ضمن، سال تحصیلی هم نزدیک است و دو نفر از بچهها باید به مدرسه روند. متمنی است اگر مانعی ندارد، قبل از مهرماه به شهر خود مراجعت و موجب تشکر است. بدیهی است در قم هم که باشم، مقصدی جز رسیدگی به امور فلاحت و کسب فیض از مزایای علمی حوزه مقدسه قم ندارم.
با تقدیم احترام شهابالدین».
ولی این ترفند نیز مؤثر واقع نشد و
نعمتالله نصیری، که گویا فکر میکرد آیتالله اشراقی هنوز در همدان است، در ذیل گزارشی که پیرامون این درخواست تهیه شده بود، نوشت: «فرزندان خود را نزد خود به همدان ببرد. در همدان مدارس به مراتب بهتر از قم است».
در این موقع، ساواک تهران، که با ساواک قم ــ که به کانون مبارزات روحانیت نزدیک و از مواضع مراجع معظم تقلید و روحانیون آگاه بود ــ ارتباط مستقیم داشت، سعی کرد با ارسال گزارشی مبنی بر تعدیل در رفتار و حتی گرفتن قولِ همکاری از آیتالله اشراقی، موافقت ریاست ساواک را نسبت به بازگشت ایشان به قم، جلب کند:
«در اجرای دستور در ساعت 20 مورخه 24/ 7/ 47 وسیله رئیس بخش 3 این ساواک با نامبرده بالا در منزل مسکونی وی ملاقات و ضمن عیادت، مراحم تیمسار مدیریت کل به مشارالیه ابلاغ گردید. روحانی مذکور ضمن اظهار امتنان، کسالت خود را ناشی از گرفتاریهای داخلی و جنگ اعصابی که بر اثر تبعید از قم برایش فراهم شده دانسته و تقاضا داشت به وی اجازه داده شود به قم مراجعت کند؛ همچنین اعلام نمود که آماده است هرگونه تعهد و تضمینی را که ساواک مایل باشد بدهد که منبعد کوچکترین سوءتفاهمی پیش نیاید و مقامات ساواک از او راضی باشند.
به نظر میرسد چنانچه این شخص کاملا مورد تحبیب قرار گیرد، آمادگی اجرای پارهای از خواستههای ساواک را داشته باشد»، ولی رئیس ساواک، این بار نیز این گزارش را نپذیرفت و نوشت:
«1. با ممکن است نمیتوان کار کرد؛
2. بهتر است از قم قطع علاقه کند و املاکی از فروش آنها در همدان یا جای دیگر برای خود تهیه کند؛
3. مردم دور او جمع میشوند و این طبقه زود فراموش میکنند».
اسناد ساواک به خوبی از مصلحتاندیشی و تقیه آیتالله شهابالدین اشراقی برای فراهم شدن فضا به منظور تداوم مبارزات نشان دارد؛ هدفی که ریاست ساواک بر آن واقف بود.
بهرغم تمامی مخالفتی که نعمتالله نصیری با بازگشت ایشان به قم داشت، در نهایت در بهمنماه 1348 با این مسئله موافقت شد و آیتالله اشراقی در تاریخ 14 بهمنماه همان سال به قم بازگشت، ولی هنوز حدود یک ماه از این بازگشت سپری نشده بود که حضور مؤثر ایشان در قم و فعالیتهای بیت امام(ره)، به شرح زیر مورد اعتراض قرار گرفت: «ممانعت از مراقبت آشکار از منزل [آیتالله] خمینی و آزاد گزاردن شهابالدین اشراقی و ایاب و ذهابی که در منزل وی میشود، میدان فعالیت ارتباطی را تا حدود [زیادی] برای عوامل وابسته به [آیتالله] خمینی باز کرده است».