[1]. نقدهای جدی به رویکرد محمدرضا پهلوی و اصول سیاست خارجیاش در دهه 1340 وارد است. در وهله اول باید گفت که سیاست مستقل ملی نیازمند پیریزی و بنیان نهادن حکومتی دموکراتیک و مردمسالار است؛ مردمسالار از این بابت که هر کشوری با توجه به خودیار بودن نظام بینالملل و برای داشتن قدرت چانهزنی در عرصه بینالمللی نیازمند حمایت داخلی است. این حمایت وابسته به ارتباط مستحکم دولت و ملت و وجود جامعه مدنی و احزاب قوی است که بتوانند خواستها و نیازهای توده مردم را به رهبران منتقل کنند، اما شیوه حکمرانی محمدرضا کاملا با این اصل در تضاد بود. اصولا سیاست مستقل ملی نه ملی بود و نه مستقل. محمدرضا دیکتاتوری تمامعیاری در پیش گرفته بود که اختیار و حاکمیت را از بدنه جامعه سلب کرده بود و اجازه نمیداد مردم، که صاحبان اصلی قدرت هستند، اراده خود را محقق سازند؛ به همین دلیل یکی از اصول سیاست خارجی شاه در این مقطع زمانی تکیه بر یک ابرقدرت به نام ایالات متحده بود که یکی از دو ابرقدرت فضای جنگ سرد بهشمار میآمد. در واقع شاه به دلیل اتکا نداشتن به اراده مردم مجبور بود به قدرت خارجی روی آورد و حمایت آمریکا را پایه رژیم سیاسی خود قرار دهد. در همین حال او برای اینکه با اعتراض و خشم ابرقدرت دیگر، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، نیز مواجه نشود، مجبور شد امتیازاتی نیز به آنها واگذار کند.
رک: جلالالدین مدنی،
تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1370، ص 143.
از سوی دیگر شرط عملی شدن سیاست مستقل ملی در هر کشوری این است که آن کشور بکوشد بیش از آنکه نگاه خود را به بیرون معطوف کند نگاهش به داخل باشد؛ یعنی برای پیشرفت و توسعه در زمینههای مختلف اقتصادی، سیاسی، نظامی و تکنولوژیک و استقلال باید به جای نیاز به خارج، نقطه اتکای خود را بر ظرفیتها و پتانسیلهای درون بگذارد. این در حالی بود که شاه عکس این عمل را انجام میداد. به تعبیری او به جای اینکه به دنبال استقلال از جهان بیرون باشد همواره میکوشید نیازهای داخلی را از سریعترین راه ممکن، که همان خرید از خارج بود، تهیه کند. بهترین مثال در این زمینه قراردادهای نظامی و اقتصادی بود که شاه در این مقطع زمانی با آمریکاییها امضا کرد؛ وارداتی که حتی برای استفاده از آن نیاز به ورود مشاوران خارجی بود و شامل حال علم و تکنولوژی نمیشد. بدین ترتیب شاه به جای اینکه سیاست مستقل ملی را در پیش گیرد، عملا روالی را در پیش گرفته بود که به وابستگی هر چه بیشتر کشور انجامید. همین وابستگی یکی از پایههای اصلی انقلاب اسلامی در سال 1357 گردید و در نهایت با رهبری امام خمینی فرو ریخت.
برای مطالعه بیشتر رک:
سیاست خارجی مستقل ملی: از شعار تا واقعیت