«آغاز و انجام انقلاب اسلامی در شهر مشهد، در آیینه خاطره‌ها» در گفت‌وشنود با آیت‌الله سیدمحمد حسینی زنجانی

اطلاع‌رسانی درباره راه‌پیمایی‌های مشهد، به وسیله کاغذهای کوچک انجام می‌شد!

آیت‌الله سیدمحمد حسینی زنجانی، فرزند زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدعزالدین حسینی زنجانی و از شاهدان فرآیند انقلاب اسلامی، در شهر مشهد به‌شمار می‌آید. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، پاره‌ای از خاطرات خویش در باب این رویداد تاریخی را، روایت کرده است
اطلاع‌رسانی درباره راه‌پیمایی‌های مشهد، به وسیله کاغذهای کوچک انجام می‌شد!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
جنابعالی در نیمه دهه 1340، از قم به مشهد مهاجرت کردید و در این شهر مستقر شدید. علت این امر چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در سال 1343، برای ادامه تحصیل، به حوزه علمیه قم رفتم و در سال 1345، به علت نامه‌هایی که به مرحوم آیت‌الله والد می‌نوشتم و در آنها، اوضاع قم را توصیف می‌کردم و نیز به دلیل اینکه پیش‌تر، نامه‌های والد را به حضرت امام می‌رساندم، تحت تعقیب ساواک قرار گرفتم! البته هنوز دو سه ماهی از اقامتم در قم نگذشته بود، که حضرت امام را به ترکیه تبعید کردند. حدود ده روز، مرا به ساواک می‌بردند و می‌آوردند، که: باید با ما همکاری کنی! در آنجا بود که متوجه شدم، عجب غفلت بزرگی کرده‌ام که بعضی از مطالب را در نامه‌هایم نوشته‌ام و از آن موقع متوجه شدم که باید خیلی احتیاط کنم! به‌هرحال و طبیعتا، زیر بار فشارها و پیشنهادات آنها نرفتم و در اواخر سال 1345 بود که بالاخره موافقت کردند تا به مشهد برگردم و تهدیدم کردند: حق نداری به کسی بگویی که از تو برای همکاری دعوت کرده‌ایم! البته به محض آنکه به مشهد رسیدم، برای مرحوم آیت‌الله میلانی، کل ماوقع را تعریف کردم!
 
آیت‌الله سیدمحمد حسینی زنجانی
 
در آن مقطع، پدرتان آیت‌الله العظمی سیدعزالدین زنجانی هم، در مشهد بودند؟
خیر؛ مرحوم والد در زنجان بودند و در آغاز دهه 1350، به خاطر سخنرانی‌ای که در مسجد جامع زنجان ایراد کردند، به مشهد تبعید شدند. ایشان وقتی به مشهد تشریف آوردند، دو سالی در منزل ما بودند. بنده هم در مشهد ماندم و در مدرسه مرحوم آیت‌الله میلانی، مشغول ادامه تحصیل شدم.
 
از راه‌پیمایی‌های انقلاب اسلامی در شهر مشهد، در ماه‌های منتهی به پیروزی، چه خاطراتی دارید؟
مرحوم والد و بنده، در راه‌پیمایی‌های حساس شرکت می‌کردیم، منتها عمدتا در صف اول نبودیم! برنامه‌ریزی و هدایت راه‌پیمایی‌های مشهد، با رهبر معظم انقلاب، مرحوم آقای طبسی و شهید هاشمی‌نژاد بود. یادم هست در کاغذهایی به طول پنج سانتی‌متر و عرض دو سانتی‌متر، می‌نوشتند که تجمع بعدی، در کجا انجام خواهد شد و این کاغذهای کوچک، دست به دست می‌گشت و نه تنها مردم مشهد، که مردم روستاها و شهرهای اطراف هم، باخبر می‌شدند! در آن روزها، حتی دسترسی به تلفن هم مشکل بود و معدودی از افراد، در خانه‌هایشان تلفن داشتند! بااین‌همه فردا صبح که به محل تجمع می‌رفتی، می‌دیدی که از تمام شهرها و روستاهای اطراف، همه با هر وسیله‌ای که به دستشان رسیده بود، خود را می‌رساندند و جمعیت باشکوهی را تشکیل می‌دادند! این شیوه اطلاع‌رسانی صادقانه و سریع، با توجه به اینکه در آن موقع، انقلابیون رسانه فعالی نداشتند، بسیار شگفت‌انگیز بود! خاطرم هست که یک بار، داشتم در یک مغازه بقالی خرید می‌کردم که یک‌مرتبه اوضاع به هم ریخت و همه جا شلوغ شد. صاحب مغازه، فوری کرکره مغازه را پایین کشید! به او گفتم: «نگران نباشید، موجی است، می‌آید و می‌گذرد!». صاحب مغازه گفت: «خیر آقا! این‌طور نیست، من 28 مرداد را هم دیده‌ام، این حرکت از جنس دیگری است!». مردم خیلی خوب می‌فهمیدند که قضیه از چه قرار است و به همین دلیل، منسجم و یکپارچه پشت سر حضرت امام حرکت می‌کردند. درست است که رهبری انقلاب با ایشان بود و روحانیت هم، واقعا در برنامه‌ریزی‌ها و هدایت مردم نقش برجسته‌ای داشت، اما نمی‌شود این انقلاب را به قشر و گروه خاصی نسبت داد. همه مردم از زن و مرد، پیر و جوان، کودک و سالمند و خلاصه همه اقشار، در این حرکت عظیم سهیم بودند و اگر این‌گونه نبود، اساسا انقلاب به ثمر نمی‌رسید؛ لذا اینکه گروه‌ها یا عده خاصی، تلاش می‌کنند برای نسلی که در آن ایام حضور نداشتند، جا بیندازند که انقلاب حاصل زحمات و تلاش‌های آنهاست، خلاف واقع و تحریف تاریخ است.
 
در آن زمان برخی از روحانیون مشهد، ارتباطاتی با حکومت داشتند و طبیعتا در مبارزات، مشارکت نمی‌کردند. عده‌ای هم بدون این ارتباط، برای اجتناب خود، افکار و دلایل خاصی داشتند؛ درنتیجه آن سه عالم شاخصی که نام بردید و نیز چهره‌هایی چون پدر شما، در نوعی غربت به‌سر می‌بردند! ارزیابی شما دراین‌باره چیست؟
این موضوع به مشهد اختصاص نداشت. در همه جا روحانیونی بودند که با این نوع کارها موافق نبودند! مرحوم والد همواره به ما گوشزد می‌کردند: حضرت امام در بین روحانیون، یک استثنا هستند و تاریخ روحانیت کمتر به یاد دارد که مرجعی به این شکل پیش بیفتد و رهبری قیامی را به عهده بگیرد. انصافا حوزه قم، در این زمینه بسیار پیشتاز است. یاران و شاگردان حضرت امام، در انتقال پیام‌های ایشان به سراسر کشور، نقش بسیار برجسته‌ای داشتند و در این راه، زندان‌ها و تبعیدهای زیادی را هم تحمل کردند و برخی هم، به شهادت رسیدند. در مشهد بزرگوارانی که نام بردم، هفت هشت ماه مانده به پیروزی انقلاب، جلساتی به نام جامعه روحانیت را راه‌اندازی کردند، که مرحوم والد نیز عضو آن بودند. همچنین جلسات جامعه مدرسین هم بود، که شب‌های یکشنبه یا دوشنبه، در منزل مرحوم آیت‌الله سیدمحمدباقر شیرازی تشکیل می‌شد. یادم هست که یک بار، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درحالی‌که بسیار نگران بودند، به آن جلسه آمدند. مرحوم والد سؤال کردند: چرا نگران هستید؟ ایشان فرمودند: «شنیده‌ام که قرار است ارتش کودتا کند و طبعا جریان نهضت و همه ما، در معرض خطر هستیم!...». مرحوم ابوی در این‌گونه مسائل، چندان روحیه قوی‌ای نداشتند، ولی نمی‌دانم چرا آن روز و به یکباره فرمودند: «نگران نباشید، از این حرف‌ها زیاد می‌زنند! می‌خواهند مبارزین را از کار خود منصرف کنند!...». من از شنیدن این حرف از مرحوم ابوی، خیلی حیرت کردم!
یک بار به منزل مرحوم والد رفتم و ایشان گفتند: «آقای خامنه‌ای اعلامیه‌ای را فرستاده و خواسته‌ بودند که من امضا کنم، ولی لحن اعلامیه بسیار تند بود و ترسیدم که دوباره مرا، از اینجا به بوشهر یا جای دیگری تبعید کنند و من دیگر حوصله‌اش را ندارم!». لحظاتی بعد آیت‌الله خامنه‌ای تلفن زدند و فرمودند: «نگران نباشید، مردک رفتنی است!». ابوی فرمودند: «پس دوباره بفرستید، امضا می‌کنم!»
 
از تحصن علما و روحانیون مشهد در بیمارستان امام رضا(ع)، چه خاطره‌ای دارید؟
آقایان علما و روحانیون مبارز شهر، در آنجا تحصن کرده بودند و ما هم، به دیدنشان رفتیم. مردم به صورت خودجوش، می‌خواستند فروشگاه ارتش را که در آن نزدیکی بود، بگیرند و نهایتا با شیشه‌های بنزین، آنجا را آتش زدند و با دادن پنج شش شهید، آنجا را گرفتند! اداره‌کننده تحصن، آیت‌الله خامنه‌ای بودند. این تحصن باعث شد که پای ارتش سست شود! البته ارتش در اواخر، خشونت به خرج داد و در چند نوبت، مردم را به رگبار بست!
 
شما از چه مقطعی و چگونه، با رهبر معظم انقلاب اسلامی آشنا شدید؟
ما از نظر خانوادگی، با ایشان سابقه آشنایی داشتیم و مرحوم جد ما، با مرحوم پدر ایشان، دوستی و صمیمیت داشتند. هر وقت هم که مرحوم ابوی به مشهد سفر می‌کردند، آقای خامنه‌ای به دیدار ایشان می‌آمدند. البته در آن ایام، سن من اقتضا نمی‌کرد که با ایشان ارتباط نزدیک داشته باشم، اما به‌کرات ایشان را زیارت می‌کردم و خاطرات خوبی از آن دوران دارم. ایشان بیشتر با مرحوم والد ارتباط داشتند؛ چون بنده ده یازده سالی، از ایشان کوچک‌تر هستم.
 
رهبر معظم انقلاب، علاقه زیادی به آیت‌الله سیدعزالدین زنجانی داشتند. از دیدارهای آنان، چه خاطره‌ای دارید؟
در سال‌های اخیر، دیداری را که در باغ ملک‌آباد داشتند، به یاد می‌آورم. بحث‌هایشان، بیشتر حول و حوش مسائل تاریخی و ادبی بود و کمتر به مسائل سیاسی می‌پرداختند. آیت‌الله خامنه‌ای به خاطراتی که مرحوم ابوی از ادوار مختلف تاریخ نقل می‌کردند، بسیار علاقه داشتند. مرحوم ابوی در پنج سال آخر عمرشان خانه‌نشین شدند، ولی قبل از آن، هر وقت که آقای خامنه‌ای به مشهد تشریف می‌آوردند، اگر حال ابوی مساعد بود، حتما به دیدار ایشان می‌رفتند؛ یعنی آقا ماشینی را دنبال ایشان می‌فرستادند، تا ایشان را ببرد و بعد هم یکی دو ساعتی با هم صحبت می‌کردند.
 
آیت‌الله سیدمحمد حسینی زنجانی
 
درباره مواضع آیت‌الله زنجانی، در قبال فتنه 88 و لزوم اطاعت از رهبری، به نکاتی اشاره کنید.
ابوی همیشه تذکر می‌دادند: در حال حاضر آقای خامنه‌ای، عمود خیمه انقلاب هستند و جایگزینی ندارند و ما به هیچ قیمتی، نمی‌توانیم از ایشان عبور کنیم و باید در حفظ ایشان بکوشیم. به نظر بنده ایشان بر جمله مسائل انقلاب و نظام اسلامی، اشراف کامل دارند و بقای نظام، وابسته به وجود ایشان است. https://iichs.ir/vdci5qar.t1azq2bcct.html
iichs.ir/vdci5qar.t1azq2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما