نگاهی به باستان‌گرایی در دوره رضاشاه؛

سانسور و قرائت پرغلط تاریخ به نفع پهلوی

رضاشاه در زمان وزارت جنگ پیگیر شناخت ادبیات حماسی شد و در این میان شاهنامه فردوسی اثر مورد علاقه او بود. در باستان‌گرایی رضاشاهی، بسیاری از واقعیت‌ها درباره فردوسی تحریف و اشعار او در مدح پیامبر و ائمه نادیده گرفته شد تا او، فردی حماسی معرفی شود که در پی احیای آداب ‌و رسوم ایران باستان و آیین زرتشتی بوده و با سرودن شاهنامه، دشمنی خود را با اعراب و اسلام بیان کرده‌ است
سانسور و قرائت پرغلط تاریخ  به نفع پهلوی
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر: ملی‌گرایی باستان‌گرا یکی از زیرساخت‌های فکری حکومت رضاشاه بود که در رفتار و سیاست‌های فرهنگی حکومت تجلی پیدا کرد. رضاشاه از این طریق در تلاش بود تا یک دولت مدرن و ملی شکل دهد. بر همین اساس هرچند بر ملی‌گرایی و هویت باستانی ایرانی تأکید داشت، اما تجدد را نیز به عنوان مبنای دیگری با آن تلفیق کرد. این سیاست با اصرار بر مؤلفه‌های فرهنگی و تاریخی ایرانی، در نهایت به ضدیت و سرکوب مؤلفه مذهبی هویت ایرانی انجامید. این نوشتار با تأکید بر مؤلفه‌ها و شاخص‌های باستان‌گرایی رضاشاه در پی درک چگونگی تضمین بقا و مشروعیت حکومت پهلوی است.
 
مؤلفه‌ها و شاخص‌های باستان‌گرایی
رضاشاه در رویکرد باستان‌گرایانه با تکیه بر ماهیت تاریخ پیش از اسلام، بر هویت خاص ایرانی تأکید داشت. او از این طریق سعی داشت حکومت خود را در تمایز با حکومت‌های پیشین و بر اساس ماهیت ملیتی واحد پیش برد. وی از همان ابتدا با گزینش نام پهلوی برای حکومت خود، علاقه خود را به ایران پیش از اسلام نشان داد؛ همچنین تاج‌گذاری او نیز به شیوه تاج‌گذاری شاهان باستان ایرانی انجام شد.1
 
باستان‌گرایی رضاشاه هر اندازه بر هویت و فرهنگ ایرانی و ملی تأکید می‌کرد با هویت دینی، قومی و محلی سر عناد داشت و شاید این دو از مؤلفه‌های اصلی باستان‌گرایی او بودند. اما شاخص‌های این باستان‌گرایی را می‌توان شامل محورهای زیر دانست:
 
1. تأکید افراطی بر استفاده از زبان فارسی
یکی از نمودهای باستان‌گرایی سره‌نویسی، استفاده از کلمات فارسی خالص و عدم استفاده از واژه‌های بیگانه عربی بود که رضاشاه تحت تأثیر ذبیح بهروز، ارباب کیخسرو، محمدعلی فروغی و علی‌اصغر حکمت هنگام برگشت از سفر ترکیه در سال 1313 و مشاهده پاک‌سازی زبان ترکی از اصطلاحات عربی و فارسی در ترکیه به آن تمایل نشان داد.2 سپس انجمنی به نام فرهنگستان زبان تأسیس شد که روحیه ناسیونالیستی افراطی بر آن حاکم بود و سعی در دور ریختن اصطلاحات و لغات عربی داشت. لغات جدید فرهنگستان به‌صورت مجموعه‎‌هایی هر ماه در اختیار ادارات، مؤسسات دولتی و مدارس قرار ‌می‌گرفت.3 رویکرد این نهاد تحت لوای حذف لغات عربی، حذف هر گونه مظاهر اسلامی و در واقع ستیزه با مذهب بود که درعین‌حال وسیله‌ای برای ترویج و هموار ساختن نظام شاهنشاهی به‌شمار می‌آمد؛ چنان‌که بسیاری از اسامی شهرها و روستاها در این مسیر تغییر کرد و اسم‌های جدید، ترکیبی از واژگان همایون، شاه، پهلوی و رضا شدند؛ مثلا «انزلی» به «پهلوی»، «علی‌آباد» به «شاهی»، «ارومیه» به «رضائیه» و «سلماس» به «شاهپور» تغییر نام دادند.4
 
2. بزرگداشت هزاره فردوسی
رضاشاه در زمان وزارت جنگ پیگیر شناخت ادبیات حماسی شد و در این میان شاهنامه فردوسی اثر مورد علاقه او بود. در باستان‌گرایی رضاشاهی، بسیاری از واقعیت‌ها درباره فردوسی تحریف و اشعار او در مدح پیامبر و ائمه نادیده گرفته شد تا او، فردی حماسی معرفی شود که در پی احیای آداب ‌و رسوم ایران باستان و آیین زرتشتی بوده و با سرودن شاهنامه، دشمنی خود را با اعراب و اسلام بیان کرده‌ است.5
 
توجه رضاشاه به فردوسی و شاهنامه موجب شد در سال 1312ش از مجلس بخواهد مخارج بنای مقبره فردوسی را در بودجه بگنجاند. در نهایت نیز پس از یک سال با تأسیس این بنا، جشن هزارمین سال تولد فردوسی در 20 مرداد 1313ش در کنار مقبره فردوسی در توس برگزار شد و افراد زیادی نیز در آن شرکت کردند.6
 
«در همان سال 1313 که جشن و کنگره فردوسی در تهران برپا شد، در آلمان، حزب نازی به قدرت رسید و علم‌دار تفوق نژاد آریایی شد؛ چون ایران مهد نژاد آریایی است ظاهرا از برلین به وزارت امور خارجه پیشنهاد شد که نام مملکت ما در مغرب‌زمین که تمام‌وقت پارس بود مبدل به ایران شود. وزیر امور خارجه... هم با نظر موافق پیشنهاد را به عرض شاه رسانید و با تصویب او در دی‌ماه 1313 به تمام دول جهان اعلام کرد نام مملکت ما همه‌جا ایران خواهد بود»  
این جشن در راستای تجلیل از فردوسی و در واقع به‌منظور احیای ارزش‌های ملی و میهنی برگزار شد و توجه ویژه روشنفکران و خواص به پدیده‌ای به نام فرهنگ ملی و ایرانی را جلب کرد؛ چنان‌که پس ‌از اتمام این کنگره،  عباس اقبال، مجتبی مینوی، سعید نفیسی و سلیمان حییم چاپ‌های متعددی از شاهنامه را منتشر کردند و فروغی نیز شاهنامه را در یک جلد و بیست‌هزار بیت خلاصه و وزارت فرهنگ آن را چاپ کرد. پس ‌از آن نیز در جراید و مجلات، مقالات زیادی درباره فردوسی و احیای ملیت ایرانی منتشر شد. حتی به عقیده عیسی صدیق، تشکیل فرهنگستان نیز از ثمرات کنگره فردوسی بود.7
 
حسن اسفندیاری، کریستین سن، عیسی صدیق اعلم، عبدالوهاب عزام و هانری ماسه (اعضای هیئت‌رئیسه جشن هزاره فردوسی)
حسن اسفندیاری، کریستین سن، عیسی صدیق اعلم، عبدالوهاب عزام و هانری ماسه (اعضای هیئت‌رئیسه جشن هزاره فردوسی)
شماره آرشیو: 351-4ع
 
3. تاریخ‌نگاری و توجه به باستان‌شناسی
رضاشاه در راستای رویکرد باستان‌گرایانه خود مورخان را واداشت تا تاریخ ایران را بازنویسی کنند و دوران پس ‌از اسلام را که ایران به اشغال اعراب درآمد و از قرن هفتم میلادی آغاز می‌شد از اهمیت بیندازند و به‌جای آن تاریخ ایران قبل از اسلام، یعنی از حدود پنجم قبل از میلاد را پرشکوه و پرجلال جلوه‌گر سازند.8 او از این طریق  سعی کرد تصویری از نظام سیاسی ایران باستان ترسیم کند که به حکومت پهلوی مشروعیت بدهد. در این تصویر، تاریخ ایران در دوران اسلامی اهمیتی نداشت. دراین‌باره می‌توان به کتاب‌هایی مانند «تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه» از عبدالله طهماسبی، «شاهنشاهی پهلوی» از نوبخت یا «دودمان پهلوی» اثر جعفر شاهید اشاره کرد؛ آثاری که شاه را به محور اصلی ملیت ایرانی تبدیل می‌کرد.  
 
 
  تاریخِ سلّاخی‌شده در دوره رضاشاه
 
   
علاوه بر این، باستان‌شناسی نیز مورد توجه ویژه قرار گرفت. در همین راستا نیز انجمن آثار ملی که در سال 1301 به‌منظور ثبت و حفظ آثار و ابنیه تاریخی و صورت‌برداری از مجموعه‌های نفیس کتابخانه‌های دولتی پدید آمده بود مورد توجه رضاخان قرار گرفت. همچنین تأسیس موزه ایران باستان در سال ،1315 گامی دیگر برای نمایش تجلیات هویت ایرانی شد. اشیایی که در این موزه گرد آمد پنج‌هزار سال تمدن ایران را در سه بخش دوران پیش از تاریخ، دوران پیش از اسلام و دوران اسلامی معرفی می‌کرد. وزارت فرهنگ نیز برنامه‌ای ترتیب داد تا شاگردان مدارس به‌طور مرتب از این موزه بازدید و راهنمایان نیز احساسات ایران‌پرستی را در آنان تقویت کنند.9
 
دعوت از باستان‌شناسان، آغاز تحقیق در آثار باستانی و لغو امتیاز امتیاز کشف آثار باستانی که پیش از آن در انحصار فرانسه قرار داشت، اقدامات دیگر رضاشاه بود. او از این طریق سعی کرد علاوه بر وطن‌دوستی، چهره‌ بیگانه‌‎ستیزی از خود ارائه دهد.10
 
4. تغییر نام کشور
رضاشاه با تشویق سفارت ایران در آلمان نازی در سال 1313ش طی فرمانی اعلام کرد نام کشور در غرب باید به‌جای «پرشیا» ایران باشد؛ چون این نام یادآور شکوه و عظمت گذشته بود و بر خاستگاه نژاد آریایی دلالت داشت.11
 
صدیق دراین‌باره نوشته است: «در همان سال 1313 که جشن و کنگره فردوسی در تهران برپا شد، در آلمان، حزب نازی به قدرت رسید و علم‌دار تفوق نژاد آریایی شد. چون ایران مهد نژاد آریایی است ظاهرا از برلین به وزارت امور خارجه پیشنهاد شد که نام مملکت ما در مغرب‌زمین، که تمام‌وقت پارس بود، مبدل به ایران شود. وزیر امور خارجه... هم با نظر موافق پیشنهاد را به عرض شاه رسانید و با تصویب او در دی‌ماه 1313 به تمام دول جهان اعلام کرد نام مملکت ما همه‌جا ایران خواهد بود و به‌این‌ترتیب به قول فروغی معرفه‌ای را نکره کردند».12
 
5. تغییر تقویم از قمری به شمسی
تقویم ایران از قرن چهارم هجری بر مبنای سال قمری و ماه عربی تنظیم می‌شد. با روی ‌آوردن ترکان به ایران سال‌های ترکی هم به تقویم ایران راه پیدا کرد، اما پس ‌از برقراری مشروطه، کم‌کم سال خورشیدی از سال قمری رایج‌تر شد.13 ولی اقدام قطعی از فروردین‌ماه 1314 رخ داد که طبق آن، تمام ادارات و نهادهای دولتی مکلف شدند به‌جای ماه‌های عربی از ماه‌های فارسی و به‌جای تاریخ قمری از تاریخ شمسی استفاده کنند.14
 
6. سرکوب هویت قومی و محلی
یکی از شاخص‌های رویکرد باستان‌گرایانه رضاشاه که از همان ایدئولوژی ملی‌گرایی او نشئت می‌گرفت برخورد با قومیت‌ها و فرهنگ‌های محلی بود. در این مقطع در مقابل هویت‌های قومی و محلی، روش‌های تحقیرآمیز و تبعیض‌آمیزی در پیش گرفته شد؛ چنان‌که کسانی که به زبان ترکی صحبت می‌کردند تحقیر می‌شدند و در اداره تعلیمات ولایات بخشنامه‌ای راجع به جلوگیری از انتشار لهجه‌های مختلف منتشر شد که با «ابراز تأسف» از اینکه در بعضی نقاط مملکت، لهجه‌های محلی مانع از آن است که دانش‌آموزان جوان به‌زودی به زبان ملی و وطنی خود مسلط شوند وزارت معارف را موظف داشت که با تمام وسایل، «لهجه‌های عوامانه محلی» را که «یادگار استیلای اقوام مهاجم» است براندازد و زبان واحد ملی را در سراسر کشور علی‌السویه انتشار دهد.15
 
عبدالله مستوفی، حاکم وقت آذربایجان، در این زمینه چنین نوشته ‌است: «من همیشه به آذربایجانی‌ها یادآوری می‌کردم که شما فرزندان راستین داریوش و کمبوجیه هستید؛ چرا به زبان چنگیزخان صحبت می‌کنید؟ البته منظور من افزایش وحدت ملی، استفاده نکردن از زبان ترکی و حل معضل ترک‌زبانان بود. من به‌شدت استفاده از زبان فارسی را تشویق می‌کردم».16
 
فرجام سخن
رویکرد باستان‌گرایی رضاشاه وجهی از ایدئولوژی ملی‌گرایی او بود که پایه‌های مشروعیت حکومت او را شکل می‌داد. این رویکرد در کنار رویکردهای دیگر همچون ستیز با مذهب و تجددگرایی تصویر کاملی از نمای ایدئولوژیک حکومت پهلوی بود.
 
رضاشاه با برجسته کردن ایران باستان، از آرمان‌ها و اندیشه‌های ایران قبل از اسلام رونمایی می‌کرد و هنجارها و فرهنگی را رواج می‌داد که اسلام را دینی بیگانه از هویت ایرانی معرفی می‌کرد. او همچنین در جهت افزایش قدرت مطلقه خود بر ملی‌گرایی باستان‌گرایی که بر مبنای ملیت ایران و شاه‌پرستی بود، تأکید می‌کرد و بر این اساس می‌کوشید احساسات ملی را به شاه‌پرستی بدل کند. در این مسیر نیز از ایجاد رویه‌ها تا نهادها و اعمال سیاست سرکوب نیز ابایی نداشت، اما این امر نتیجه عکس داد و به‌تدریج به قدرتمند شدن نیروهای گریز از مرکز و هویت‌های سرکوب‌شده انجامید.
 
پی نوشت:
 
1. ال پی آلول ساتن، رضاشاه کبیر یا ایران نو، ترجمه عبدالعظیم جوری، بی‌جا، بی‌تا، صص 201-203.
2. مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، کتابفروشی زوار، 1344، ص 207.
3. انور خامه‌ای، چهار چهره، تهران، شرکت کتاب سرا، 1368، ص 220.
4. همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1377، ص 76.  
5. یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، ج 4، تهران، انتشارات عطار و فردوس، 1371، ص 422.
6. پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمه محمدرفیع مهرآبادی، تهران، مؤسسه انتشارات عطایی، بی‌تا، ص 65.
7. حسام‌الدین آشنا، از سیاست تا فرهنگ؛ سیاست‌های فرهنگی دولت در ایران (1304-1320)، تهران، سروش، 1384، صص 88-89.
8. فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه‌داری در ایران، ترجمه فضل‌الله نیک‌آئین، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 67.
9. حسام‌الدین آشنا، همان، ص 90.
10. عیسی صدیق، یادگار عمر، ج 2، تهران، شرکت سهامی طبع کتاب، 1340، ص 326.
11. جان فورن، مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال‌های پس ‌از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، 1379، ص 338.
12. عیسی صدیق، همان، ص 236.
13. حسام‌الدین آشنا، همان، ص 89.
14. یحیی دولت‌آبادی، همان، ص 398.
15. حسام‌الدین آشنا، همان، ص 88.
16. به نقل از: مسعود مطلبی، تکوین دولت مطلقه مدرن در ایران، دولت مدرن در ایران، به اهتمام رسول افضلی، قم، دانشگاه مفید، 1386، صص 210-211. https://iichs.ir/vdcbwzb8.rhb9zpiuur.html
iichs.ir/vdcbwzb8.rhb9zpiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما