در برخی رسانه‌ها، سلطنت پهلوی، دوره ملی‌گرایی و احیای شکوه تاریخ باستان ایران معرفی می‌شود و همراه این القائات، تصاویری از حضور رضاخان در تخت جمشید یا جشن‌های 2500ساله به نمایش درمی‌آید، اما هیچ‌گاه به این پرسش پاسخ داده نمی‌شود که چرا با وجود این ملی‌گرایی، هویت ملی تحقیر و دستاوردهای مشروطه با استبداد منور نابود شد؛ پرسشی که از تناقضی نهفته خبر می‌دهد و ما را به مفهوم «ناسیونالیسم بی‌جاساز» رهنمون می‌سازد
«ناسیونالیسم بی‌جاساز» چگونه در ایران رسمیت یافت؟
 
دیپلمات‌های آلمانی برایشان خنده‌آور بود که هر وقت مقامات ایرانی را می‌دیدند، طرف ایرانی برای اینکه سر صحبت را باز کند، بی‌مقدمه حرف نژاد آریایی مشترکشان را پیش می‌کشید
رضا ضیا ابراهیمی
 
 
رضاخان در دوران حکومتش همواره می‌کوشید با استفاده از روشنفکران وابسته، از یک‌سو پایه‌های سلطنت خود را مستحکم سازد و از سوی دیگر فضاسازی فکری برای جدایی و قطع ارتباط ایرانی‌ها با میراث اسلامی را فراهم کند. ناسیونالیسم یا ملی‌گرایی افراطی (شووینیسم) یکی از ابزارهایی بود که او برای رسیدن به این هدف برگزیده بود و در تمام دوران سلطنتش همواره می‌کوشید با این ابزار به اهداف خود دست یابد. با توجه به این موضوع، در نوشتار پیش رو درصدد هستیم تلاش‌های او برای ترویج ناسیونالیسم افراطی و پیامدهای آن را بررسی کنیم.
 
ملی‌گرایی در دوران پهلوی اول بر اساس بزرگداشت و ستایش شکوه‌آمیز گذشته بنیان گذاشته شد. بزرگداشت و یادآوری خاطره جمعی تاریخی از طریق نمادها، اساطیر، مراسم و رسوم، موزه‌ها و مکان‌های باستان‌شناسی، طراحی معماری هخامنشی برای مکان‌های عمومی، موسیقی ناسیونالیستی و طرح لباس ملی انجام می‌شد. در این دوره نوشته‌های در حال پیدایش تاریخی ـ ناسیونالیستی از تأکید بر تداوم تاریخیِ سنّت دست کشیدند و بر دوره هخامنشی به‌منزله ریشه سیاسی دولت انگشت نهادند.1
 
بر اساس این ملی‌گرایی، عشق به وطن همگی عشق به پادشاه قلمداد می‌شد. شعار بسیار معروف خدا، شاه و میهن، که رژیم پهلوی آن را تجلی وفاداری ایرانی‌ها به شاه تلقی می‌کرد، جای چندانی برای مفهوم حاکمیت ملت نمی‌گذاشت. به‌علاوه این تعبیر با اصل اساسی انقلاب مشروطه که می‌گفت سلطنت ودیعه‌ای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص شاه تفویض شده است، سازگاری نداشت.2
 
خارج کردن استخوان‌های کریم‌خان زند از محل دفن وی در کاخ گلستان، در زمان رضاخان
خارج کردن استخوان‌های کریم‌خان زند از محل دفن وی در کاخ گلستان، در زمان رضاخان
شماره آرشیو: 130692-275م
 
در عصر پهلوی اول ناسیونالیسم از نوع ارتجاعی، شوونیستی و پدرمآبانه بود. رضاخان ناسیونالیسم را حربه‌ای برای تقدس بخشیدن به اعمال سرکوب‌گرایانه خود می‌دید. صحنه‌پردازی و زنده کردن واقعیت‌های ایران باستان که شاهنشاه را در رأس جامعه قرار می‌داد، در قالب طرحی کوتاه‌مدت نمی‌گنجید؛ ازاین‌رو وی با اعتمادبه‌نفس برای متحول کردن جامعه و گفتمان حاکم آن اقدامات ساختاری را برای هدف شخصی کردن قدرت در پیش گرفت. اولین اصلاحات در ساختار آموزشی مدارس اعمال شد. در سال 1311 دایره تنویر افکار عامه در وزارت آموزش و پروش به‌وجود آمد. این دایره وظیفه داشت محتوای همه کتاب‌های درسی را با هدف احیای هنجارهای اجتماعی و سیاسی ایران باستان و تقدس بخشیدن به نظم سلسله‌مراتبی جامعه که در آن شاه ارباب و مردم رعیت به‌شمار می‌آمدند، متحول کند.3
 
رضاخان برای ایجاد ملی‌گرایی افراطی، دور انداختن زبان و تاریخ دوره اسلامی را ضروری می‌دانست. او برای پیراستن زبان فارسی از واژگان عربی و اسلامی، فرهنگستان زبان فارسی را در سال 1318 برپا کرد و به منظور حذف تاریخ دوره اسلامی ایران، مورخان را واداشت تاریخ ایران را بازنویسی کنند و در آن، دوران اسلامی را از اهمیت بیندازند و در عوض، دوران قبل از اسلام ایران را پرشکوه و جلال جلوه دهند. دور انداختن زبان و تاریخ دوره اسلامی مستلزم آن بود که اعراب قومی وحشی و مسئول تمام بدبختی‌های بعدی تاریخ ایران معرفی شوند (موضوعی که در دستور کار این مورخان قرار گرفت). گزاره مهم این تاریخ‌نویسان این بود که ایران فقط هنگامی نیرومند است که شاه نیرومندی داشته باشد. به عبارت دیگر، آنها این گونه القا می‌کردند که برای احیای «شکوه و جلال» دوره باستان ایران باید کوروش در کالبد رضاشاه ظهور کند تا او نیز منجی ایران شود.4 تحقق این هدف نیز مستلزم آن بود که رضاخان به‌عنوان شاهنشاه در رأس جامع قرار گیرد و او نیز فرمانروای بی‌چون‌وچرای کشور شود.
 
ملی‌گرایی رضاخان با ملی‌گرایی پیشین ایرانی‌ها تفاوت داشت. او ملی‌گرایی را غیراسلامی می‌دید و آن را با واژگان غیراسلامی بیان می‌کرد. این ملی‌گرایی بر شکوه حکومت و شاه تمرکز داشت. در این ملی‌گرایی، از آرمان‌ها و اندیشه‌های قبل از اسلام به‌منظور فراهم کردن زمینه‌ای مناسب برای اجرای سیاست‌های غیردینی استفاده می‌شد. هرچند مستقیم به اسلام حمله نمی‌شد، در آموزش به نسل جدید این موضوع القا می‌شد که اسلام دینی بیگانه است و قومی بدون تمدن آن را به ایران تحمیل کرده است.5
 
در ملی‌گرایی رضاخان و روشنفکران همسو با او، مدام بر اسلام‌زدایی به عنوان «دین بیگانه» و به منظور «بیگانه‌ستیزی» تأکید می‌شد، اما این ملی‌گرایی در عمل، مخالفتی با استعمار و استثمار غربی‌ها نداشت  
متأثر از این دیدگاه تعدادی از روشنفکران با عدول آشکار از مبانی مشروطه، به نظریه استبداد منوّر روی آوردند و استقرار مرد قدرتمند را تنها راه نجات کشور از بحران مشروطه دانستند. این دسته از روشنفکران با فرض تقدم امنیت بر دموکراسی، استبداد منوّر را تنها عامل تجدد، عبور از سنّت و استقرار دولت ملی متمرکز می‌دانستند.6
 
ویژگی دیگر ناسیونالیسم در این دوره، تأکید بر شاه به‌عنوان نماد هویت و محور انسجام جامع ایرانی بود. درواقع این نوع ناسیونالیسم می‌کوشید با بازسازی و زنده کردن اندیشه کهن‌ شاهی آرمانی، پایه‌های مشروعیت دولت شخص‌گرای پهلوی را استوار سازد؛ بدین‌سان شاه در حد موجودی مقدس، ستایش و شاه‌دوستی و شاه‌پرستی از ویژگی‌های اصیل خودی و فرهنگ ایرانی تلقی می‌شد. مخبرالسطنه هدایت، که خود از نزدیکان رضاخان بود، دراین‌باره نوشته است: «کار به جایی کشیده شده است که شاه طالب ایمان به خودش است و کلمه خدا، شاه و میهن شاهد مدعاست».7
 
در ملی‌گرایی رضاخان و روشنفکران همسو با او، مدام بر اسلام‌زدایی به عنوان «دین بیگانه» و به منظور «بیگانه‌ستیزی» تأکید می‌شد، اما این ملی‌گرایی در عمل، مخالفتی با استعمار و استثمار غربی‌ها نداشت. دراین‌باره احمد سیف، اقتصاددان، نوشته است: ناسیونالیسم رضاشاهی از نوعی ویژه بود که با سلطه امپریالیستی تناقضی نداشت؛ یعنی نه‌فقط تجددطلبی واقعی نبود، بلکه همخوان با آن، با ناسیونالیسم قلابی نیز مواجه هستیم که مکمل تجددطلبی قلابی بود. اگر هر تعریفی از ملی‌گرایی ارائه دهیم با سلطه امپریالیسم تناقض دارد، اما در همین دوره، دو قرارداد بانک شاهنشاهی (1305) و قرارداد تمدید نفت (1311) منعقد می‌شود که در آنها نمی‌توان از منافع ایران سخن گفت.8
 
کتاب‌های درسی دوره پهلوی
 
به گفته ضیا ابراهیمی، در این دوره ایدئولوژی‌ای به نام «ناسیونالیسم بی‌جاساز» در ایران رسمیت یافت. در نظر او، ایدئولوژی «ناسیونالیسم بی‌جاساز» چهار باور کانونی داشت: ۱. ایران همیشه وجود داشته و قدمت بی‌وقفه‌اش به ۲۵۰۰ سال می‌رسد. البته این رقم گاه تا ۵۰۰۰ سال و حتی بیشتر هم می‌رسد؛ ۲. ذات ایرانی و عظمت ایران را باید در عصر طلایی آن جست؛ ۳. مسئول مشکلات و انحطاط ایران اعراب هستند؛ 4. ایرانی‌ها از نژاد آریایی‌اند و بنابراین نسبت خویشاوندی با اروپاییان دارند و از نظر نژادی، کاملا از اعراب جدا هستند.9
 
به گفته ضیا ابراهیمی، در این دوره ایدئولوژی‌ای به نام «ناسیونالیسم بی‌جاساز» در ایران رسمیت یافت. در نظر او، ایدئولوژی «ناسیونالیسم بی‌جاساز» چهار باور کانونی داشت  
در همین زمان ناسیونالیست‌هایی که مدام می‌کوشیدند ایران را از میراث دوره اسلامی خود محروم کنند، با نگاه تحقیرآمیز به ایران، آرزوی اروپایی کردن کشور را داشتند و برای رسیدن به چنین هدفی، افرادی مانند تقی‌زاده می‌گفتند که باید ایرانی «ظاهرا» و «باطنا» فرنگی‌مآب شود. ناسیونالیست‌های بی‌جاساز برای کاهش فاصله ایران با اروپا و نجات حیثیت ایرانی، به‌زعم خودشان، به تقلیدی سطحی از اروپا و براندازی آنچه عناصر بیگانه (به‌ویژه عرب) در فرهنگ ایرانی می‌دانستند روی آوردند. آنها کلیت رسوم مذهبی و فرهنگی و اجتماعی ایرانیان معاصر را نتیجه نفوذ عرب می‌دیدند و ازهمین‌رو تأکید می‌کردند که این رسوم ارزش نگهداری ندارد. این نگرش برای شیفتگان ناسیونالیسم زمینه‌ای را فراهم کرد تا به براندازی شیوه‌های سنّتی زندگی ایرانی‌ها بیندیشند، و این براندازی بی‌گمان بدون «بی‌رحمی» امکان اجرا نداشت.10
 
در پایان باید گفت که بررسی ناسیونالیسم ترویجی حکومت رضاخان و همراهان روشنفکر او نشان می‌دهد که این نوع ناسیونالیسم به‌منظور شخصی کردن قدرت پهلوی اول ایجاد شده بود. این ملی‌گرایی تنها پایگاهی بود که رضاخان با آن می‌توانست تمامی نهادهای مستقل و مردمی را از بین برد و ارتباط ایرانی‌ها را با گذشته خودشان قطع کند. او در حال ایجاد گفتمانی بود که از طریق آن بتواند وفاداری مطلق به خود و شخصی‌سازی حکومت را در بین ایرانی‌ها نهادینه کند و در این راه روشنفکران غرب‌زده نیز به یاری او شتافتند و صدها کتاب و مقاله هماهنگ با این هدف منتشر کردند.
 
پی نوشت:
 
1. احمد اشرف، هویت ایران از دوران باستان تا پایان پهلوی، ترجمه حمید احمدی، تهران، نشر نی، 1395، ص 208.
2. همان، ص 213.
3. خلیل‌الله سردارآبادی، دولت مطلقه مدرن و عدم شکل‌گیری توسعه سیاسی در ایران در کتاب دولت مدرن در ایران به اهتمام رسول افضلی، قم، دانشگاه مفید، ص 341.
4. همان، ص 342.
5. جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چ نهم، 1388، ص 338.
6. داود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، تهران، نشر نی،1391، ص 447.
7. محمدعلی حسینی‌زاده، اسلام سیاسی در ایران، قم، انتشارات دانشگاه مفید، 1386، ص 113.
8. احمد سیف، نگاهی با دوربین به اقتصاد ایران (از مشروطه تاکنون) تهران، نشر کرگدن، 1397، ص 101.
9. رضا ضیا ابراهیمی، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی (نژاد و سیاست جداسازی)، تهران، نشر مرکز، 1397، ص 9.
10. همان، ص 213.
  https://iichs.ir/vdcaimn6.49now15kk4.html
iichs.ir/vdcaimn6.49now15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما