الزامات استراتژی بی‌طرفی؛

چرایی نقض بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی دوم

با آغاز جنگ جهانی دوم، دولت وقت ایران تصمیم گرفت که استراتژی بی‌طرفی را در قبال آنها اتخاذ نماید، اما این استراتژی در نهایت به قیمت جابه‌جایی سلطنت تمام شد. چرا این استراتژی کارساز نبود و چه الزاماتی داشت که رضاشاه نتوانست آنها را فراهم کند؟
چرایی نقض بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی دوم
 
با آغاز جنگ جهانی دوم و درگیر شدن ابرقدرت‌ها با یکدیگر در نزاعی خانما‌ن‌سوز دولت وقت ایران تصمیم گرفت که استراتژی بی‌طرفی را در قبال آنها اتخاذ نماید؛ سیاستی که مسبوق به سابقه بود و در جنگ جهانی اول نیز توسط دولت وقت ایران در پیش گرفته شده و در نهایت نیز به نتیجه‌ای منجر نشده بود. بر این اساس رضاشاه که در داخل تمام رقبای سیاسی را از صحنه به در کرده و قدرت را در دستانش قبضه کرده بود در خارج با چالشی روبه‌رو شد که در نهایت به سقوطش انجامید. در واقع سیاستی که رضاشاه در پیش گرفته بود چندان قابلیت کاربست با واقعیت داخلی و بین‌المللی نداشت و در نهایت به قیمت جابه‌جایی سلطنت تمام شد. اما سیاست بی‌طرفی از سوی رضاشاه چه الزاماتی داشت که او نتوانست آنها را فراهم کند.  
 
الزامات سیاست بی‌طرفی در عرصه بین‌الملل
در علم روابط بین‌الملل دولت بی‌طرف به دولتی اطلاق می‌شود که دارای ویژگی‌ها و خصوصیات خاصی است. از جمله این خصوصیات که شاید مهم‌ترین آن نیز باشد بی‌طرفی چنین دولتی باید از طرف قدرت‌های بزرگ به رسمیت شناخته شده باشد. در واقع بی‌طرفی یک دولت باید بر اساس یک توافق دسته‌جمعی توسط قدرت‌های بزرگ تضمین شود؛ شاخص و متغیری که در مورد دولت رضاشاه با واقعیت همخوانی نداشت. در واقع به سبب نیازی که روس‌ها و انگلیسی‌ها در طول جنگ جهانی دوم به ایران و خطوط مبادلاتی آن داشتند این مسئله به هیچ وجه موضوعیت نداشت. البته انگلستان و روسیه ابتدا بی‌طرفی ایران را پذیرفتند اما سپس به واسطه نیاز مبرمشان به ایران تغییر عقیده داده و حاکمیت کشورمان بر مرزهای سرزمینی را نقض کردند. علاوه بر این حضور آلمانی‌ها در ایران که صرفا جنبه مستشاری داشت بهانه خوبی به دست مسکو و لندن ‌داد تا اعلام بی‌طرفی ایران را زیر سئوال برند و ایران را مورد حمله و هجوم قرار دهند.1
 
در عین حال بی‌طرفی باید از طرف کشوری اتخاذ شود که از آزادی و استقلال عمل در سیاست خارجی برخوردار باشد. کشوری که خود بتواند خط و مشی سیاست خارجی‌اش را ترسیم نماید و مستعمره یا وابسته به این یا آن قدرت خارجی نباشد؛ موضوعی که با توجه به شرایط کشور و وقایع یکی دو سده پیش از آن دور از ذهن به نظر می‌رسید و امکان اجرایی شدن آن وجود نداشت.2 اما عامل دیگری که سبب می‌شود دولتی بتواند استراتژی بی‌طرفی را اتخاذ کند توانایی و قدرت نظامی آن است. به تعبیری بی‌طرفی دولت‌های ضعیف چیزی بیش از توهم نیست و تنها کشورهایی می‌توانند در واقعیت بی‌طرف بمانند که از قدرت نظامی کافی برخوردار باشند. به زبان ساده بی‌طرفی پیوند و ارتباط ناگسستی با قدرت یک کشور دارد؛ عامل و فاکتوری که حرف آخر را در سیاست بین‌الملل و در مناسبات با قدرت‌های بزرگ می‌زند.
 
اما آخرین موردی که در مورد دولت‌های بی‌طرف می‌توان ذکر کرد اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک این کشورهاست. اگر کشوری برای بازیگران اصلی و قدرت‌های جهانی نقشی مهم ایفا نماید و تأثیری راهبردی در نتایج جنگ برای آنها ایفا نماید امکان بی‌طرفی آن کشور وجود ندارد و بالاخره این سیاست نقض می‌شود و استقلال عمل آن کشور از بین می‌رود. اما اگر کشوری به دور از نزاع قدرت‌های خارجی باشد و تأثیر چندانی در نتایج جنگ نداشته باشد این کشور می‌تواند با تضمین قدرت‌های بزرگ استقلال و بی‌طرفی خود را حفظ نماید؛ سیاستی که در مورد ایران محلی از اعراب نداشت و ایران به واسطه نقش محوری و حیاتی خود در جنگ نمی‌توانست تنها نظاره‌گر آن باشد و می‌بایست به نحوی وارد نزاع و درگیری شود. در واقع ایران هر چند با اروپا که کانون اصلی جنگ بود فاصله داشت و از دولت‌های به‌خصوص محور دور بود، اما روسیه که یکی از اضلاع جنگ بود در شمال ایران و انگلیسی‌ها در جنوب ایران و در حاشیه خلیج فارس و در کشورهای عربی حضور داشتند و همین امر دور ماندن از صحنه جنگ را برای ایران به امری غیرممکن تبدیل ساخته بود.3
 
اما سیاست بی‌طرفی رضاشاه با چه اهدافی شکل گرفته بود؛ در واقع هدف از اتخاذ چنین سیاستی چه بود که دولت ایران بر پیش گرفتن آن اصرار می‌ورزید؟
 
هدف رضاشاه از اتخاذ سیاست بی‌طرفی
یک روز پس از آغاز جنگ دوم جهانی در 4 سپتامبر 1939م محمود جم، نخست‌وزیر وقت ایران، به صورت صریح و رسمی در اعلامیه‌ای از طرف دولت ایران اعلام کرد: «در این موقع که متأسفانه دایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم می‌رساند که در این کارزار بی‌طرف مانده و بی‌طرفی خود را محفوظ خواهد داشت».4
 
آلمان و انگلستان در ابتدا هر دو از موضع بی‌طرفی ایران استقبال کردند... اما تحولاتی که پس از آن رخ داد صحنه و معادلات جنگ را تغییر داد. انعقاد پیمان عدم تعرض میان شوروی و آلمان در ماه اوت سال 1939م نگرانی ایران را برانگیخت  
تحلیل رضاشاه از پتانسیل و ظرفیت‌های کشور این گونه بود که ایران از نظر قدرت و توانایی نظامی در یک حالت بینابینی قرار دارد به این معنی که ایران نه چندان قوی است که بتواند وارد کارزار جنگ جهانی شود و نه آنچنان ضعیف است که حقوقش پایمال و زیر چکمه‌های ابرقدرت‌ها له شود. در واقع تعبیر رضاشاه این بود که ایران نه همانند قدرت‌های جهانی است که بتواند وارد جنگ شود و معادلات جنگ دوم جهانی را تغییر دهد و نه آنچنان ضعیف است که مورد هجوم و حمله قدرت‌های جهانی قرار گیرد. همین امر سبب شد وی سیاست بی‌طرفی را بهترین و واقع‌بینانه‌ترین رویکرد تلقی نماید؛ ارزیابی و تحلیلی که با وقایع بعد از آن همخوانی نداشت و در نهایت به هجوم خارجی و تصرف خاک کشورمان منجر و منتهی شد.5
 
البته کار به اینجا ختم نمی‌شد و رضاشاه باید منافع قدرت‌های بزرگ در جنگ و به‌خصوص منافع انگلستان را که نقش ویژه‌ای در به قدرت رسیدنش ایفا کرده بود تأمین نماید. در واقع رضاشاه نه تنها باید ظرفیت داخلی را در نظر می‌گرفت، بلکه باید به استلزمات نظام بین‌الملل نیز توجه می‌کرد؛ استلزاماتی که در نهایت با تحلیل رضاشاه چندان همخوانی نداشت. جالب توجه این است که آلمان و انگلستان در ابتدا هر دو از موضع بی‌طرفی ایران استقبال کردند. انگلستان که در اروپا به‌شدت درگیر بود توان ایفای نقش در فراکرانه را نداشت و نمی‌توانست در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس خود را درگیر نماید. آلمان‌ها نیز با توجه به پیوند نزدیک ترکیه با انگلستان و فرانسه از این موضع ایران استقبال کردند. اما تحولاتی که پس از آن رخ داد صحنه و معادلات جنگ را تغییر داد. انعقاد پیمان عدم تعرض میان شوروی و آلمان در ماه اوت سال 1939م نگرانی ایران را برانگیخت. تهران پیش‌بینی می‌کرد که توافق هیتلر و استالین بر سر تقسیم اراضی لهستان و کشورهای بالتیک به توافق دو کشور بر سر ایران منتهی شود. در واقع ایران ترس این را داشت که اتحاد جماهیر شوروی طی توافقنامه محرمانه‌ای با آلمان موقعیت خود بر مناطق شمالی کشور را احیا نماید.6
 
از سوی دیگر، به زعم رهبران امپراتوری بریتانیا، جلوگیری از نفوذ کمونیسم شوروی و حفظ خط لوله‌های نفت جنوب به مراتب از خطر فاشیسم آلمان مهم‌تر بود، اما لندن اعتمادی به توان و ظرفیت ارتش ایران نداشت؛ چرا که کمیته فرماندهی نظامی انگلستان معتقد بود اتحاد با ایران هزینه گزافی برای انگلستان خواهد داشت و چیزی در عمل نصیب آنها نخواهد کرد. در واقع رضاشاه حمایت انگلستان را برای دفاع از نواحی شمالی ایران در برابر حمله روس‌ها خواستار بود در حالی که نگرانی انگلستان تنها حفظ و دفاع از منافع راهبردی جنوب و به صورت خاص نفت بود.7  
 
البته بولارد، سفیر کبیر انگلستان در ایران، در جنگ جهانی دوم از گسترش نفوذ آلمانی‌ها در ایران که به فعالیت جاسوسی آنها در ایران و منطقه دامن می‌زد نگران بود اما آنچه معادلات جنگ را به هم زد حمله ناگهانی آلمان به شوروی در ژوئن سال 1939م بود. شوروی به صف متفقین پیوست و آلمان‌ها تلاش کردند با تصرف مسکو، لنینگراد و کیف به چاه‌های نفت قفقاز برسند. هیتلر قصد داشت پس از شکست انگلیسی‌ها در مصر و رسیدن هم‌زمان نیروهای نظامی‌اش از شوروی، در ایران با یکدیگر تلاقی کنند و هم‌زمان به هند حمله نمایند تا با تسلط بر منابع نفت خاورمیانه و منابع حیاتی هند انگلستان را شکست دهند.8 
 
در نتیجه روس‌ها در مقابل حملات سریع و سهمگین آلمانی‌ها به اسلحه و مهمات احتیاج مبرمی داشتند و لندن تلاش می‌کرد به هر قیمتی شده خطوط ارتباطی میان شوروی و خلیج فارس را حفظ نماید تا در صورت شکست روسیه، خود رأسا حفظ منافع در جنوب ایران و هندوستان را بر عهده گیرد. در نتیجه لندن و مسکو برای شکست آلمان متهد شدند. انگلیسی‌ها مسیر ارتباطی ایران را پیشنهاد کردند و روس‌ها هرچند در ابتدا شک داشتند اما در نهایت دو طرف ایران را مورد حمله قرار داده و ارتش ایران نیز که توان رویارویی نداشت درهم شکسته شد و بی‌طرفی ایران نقض گردید.9
 
در مجموع آنچه می‌توان به عنوان جمع‌بندی بیان کرد این است که استراتژی رضاشاه در جنگ جهانی دوم با واقعیت‌های کشور و تحولات بین‌المللی فاصله بسیاری داشت و همین امر باعث شد که اشتباهش به قیمت از دست دادن سلطنت تمام شود و جای خود را به محمدرضا پسرش دهد. در واقع تحلیل و ارزیابی وی هم از توان داخلی و هم از واقعیت‌های بین‌المللی اشتباه از آب درآمد و در نهایت به نقض حاکمیت ملی کشورمان و تصرف خاک ایران منتهی شد. 
 
رژه نیروهای زرهی قوای متفقین در میدان جلالیه در حضور مردم ایران
رژه نیروهای زرهی متفقین در پیش چشم مردم و در میدان جلالیه تهران؛ جایگاه اختصاص‌داده‌شده توسط رضاشاه به رژه لشکرهای مقیم مرکز (لشکری که در این هنگامه مهم خبری از آن نبود)
شماره آرشیو: 559-8ع
 
https://iichs.ir/vdcftydy.w6dtjagiiw.html
iichs.ir/vdcftydy.w6dtjagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما