«جلوه‌هایی از منش فردی و اجتماعی شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد دکتر سیدصادق طباطبائی؛

شخصیت انسانی و مردمی او، برای جامعه جذاب بود

زنده‌یاد دکتر سیدصادق طباطبائی، از آن روی که در خاندانی علمی نشو و نما یافت، از دوره خردسالی با شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی آشنا شد و تا پایان حیات آن بزرگ، با وی در ارتباط بود. او در گفت‌وشنود پی‌آمده، به تبیین شمه‌ای از منش فردی و اجتماعی فرزند ارشد و پرآوازه امام خمینی دست زده است
شخصیت انسانی و مردمی او، برای جامعه جذاب بود

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
نخستین دیدارهای شما با آیت‌الله سیدمصطفی خمینی، در چه مقطعی و چگونه انجام گرفت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. درست به خاطر ندارم که در چه سالی و برای اولین‌بار، مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی را دیدم، ولی به سبب ارتباطی که میان دو خانواده وجود داشت، رفت‌وآمدهایی میان پدرم و مرحوم امام برقرار بود. طبیعی بود که در برخی از آن دیدارها، پدرم مرا نیز همراه با خود ببرند. من کودک بودم و معنای بسیاری از آن مراودات را نمی‌فهمیدم، اما بعدها متوجه شدم که محتوای آنها چه بوده است. در یکی از این نوع محافل، که من همراه پدرم بودم و آقا مصطفی هم با امام آمده بود، او با شوخ‌طبعی و سَرزندگی همیشگی‌اش، ضمن اشاره به من، خطاب به پدرم گفت: «سروشکل و قیافه‌اش نشان می‌دهد که آخوند خوش‌قیافه و مردم‌داری خواهد شد!». من در آن زمان، حدودا هفت، هشت‌ساله بودم.
 
با این اوصاف و به عنوان پرسش بعدی، بهتر است که قدری از خصال شخصیتی و اخلاقی ایشان بگویید.
باید بگویم که بسیار باصفا، بی‌تکلف و متواضع بود. در عین جدیت در تحصیل و تدریس و نیز جایگاه علمی، شخصیتی انسانی و مردمی داشت. هرگز خودنمایی نمی‌کرد و در ارتباط با طلاب و دوستان، رفتاری هم‌سطح و بدون فاصله از خود نشان می‌داد. اگر کسی نیاز داشت، بی‌درنگ به او کمک می‌کرد. آبرو و احترام پدر را کاملا محفوظ می‌داشت و از موقعیت ایشان، برای منافع شخصی خود استفاده نمی‌کرد. گذشته از تمامی این ویژگی‌ها، یکی از خصوصیات مهم حاج آقا مصطفی، شادی و شوخ‌طبعی‌اش بود. گاهی با رفقایش بذله‌گویی‌هایی می‌کرد که در نهایت موجب نزدیکی و صمیمیتِ بیشترِ آنها می‌شد؛ مثلا اگر دو نفر از دوستانش خیلی با هم مأنوس بودند، به شوخی میانشان اختلاف ایجاد می‌کرد تا بهانه‌ای برای صلح و آشتی پیدا شود و به قول خودش، وادارشان کند تا سور بدهند! همه از این شوخی‌ها لذت می‌بردند و در پایان، با خنده و رضایت تمام می‌شد. همین روحیه‌ شاد، تفاوتی جدی میان او و مرحوم احمدآقا ایجاد می‌کرد. او بسیار نگران امام بود و احساس عاطفی خاصی نسبت به ایشان داشت.
 
رابطه‌ شما با آیت‌الله سیدمصطفی خمینی، پس از تبعید امام خمینی و ایشان به نجف، چطور تداوم یافت؟
وقتی امام به نجف تبعید شدند، برخلاف دوره حضور در ترکیه، مراجعاتشان بسیار بیشتر شد و من هم به دلیل مسئولیت‌هایی که در خارج کشور برعهده داشتم، با ایشان در تماس بودم. حاج آقا مصطفی در نجف نیز، همان شخصیت لطیف، صمیمی و متواضع خود را حفظ کرده بود و در دیدارها، مزاح را نیز فرو نمی‌گذاشت! در عین حال، رفتارهایش هوشمندانه و عاقبت‌اندیشانه بود. از آن دوره، خاطرات جالبی دارم که به یکی از آنها اشاره می‌کنم. در یکی از سفرهایم به نجف، قصد داشتم از امام عکاسی کنم. به آقا مصطفی گفتم: به آقا بگو من نیم‌ساعت، سه ربعی عکس می‌گیرم، ولی مزاحم ایشان نمی‌شوم و همین‌طور که مشغول مطالعه خودشان هستند، کارِ خود را انجام می‌دهم، مقیّد نباشند که با من حرف بزنند! این کار انجام شد و حدودا سی، چهل فریم عکس انداختم. حول و حوش ظهر بود که امام برخاستند تا برای نماز به مسجد بروند. آمدم مجددا عکس بگیرم که دیدم دوربین قفل شده است! خواستم درِ دوربین را باز و نگاتیوها را عوض کنم، دیدم نمی‌چرخد! دوربین را به یک عکاسی بردم، که در تاریکخانه باز کند و فیلم نور نبیند. دوربین را بُرد و برگشت و گفت: در داخل دوربین نگاتیو نیست! اول از همه به عکاس مشکوک شدم که نکند مأمور امنیتی است و فیلم را برداشته، اما اصل ناراحتیم از این بود که حدودا چهل عکسِ عالی، از حالات خصوصی امام از بین رفته بود! شب به منزل آقا مصطفی رفتم و گفتم چنین اتفاقی افتاده. گفت: «مسئله‌ای نیست. زندگی خصوصی آقا چیز پنهانی ندارد که اگر بفهمند، طوری شود. تو هم اگر می‌ترسیدی عکس بگیری، بیخود کردی که این کار را انجام دادی! حالا هم نگران نباش، برو دوباره بگیر!». گفتم: خجالت می‌کشم بروم و به آقا چه بگویم؟ بگویم دوباره بنشینید تا من عکاسی کنم؟ گفت: «من درستش می‌کنم، می‌روم می‌گویم: آقا! زده فیلم را ضایع کرده! (روی کلمه ضایع تکیه می‌کرد) بگذارید یک دور دیگر بیاید و عکس بگیرد». فردا بعدازظهر، خدمت امام رفتم و مشغول عکس انداختن از ایشان شدم. در اواسط کار بود که آقا مصطفی آمد و به شوخی به امام گفت: «با عکاستان چطورید؟ خوبید؟». گفتم: چه خوب شد که آمدی، بگذار چند عکس دو نفری از شما بگیرم. حاج آقا مصطفی(ره) گفت: «اشکال کار در این است که اگر من کنارِ دست آقا بنشینم و عکس به دست ساواک بیفتد، برای آقا بد می‌شود!». امام هم بلافاصله و به شوخی گفتند: «واقعا هم اگر تو در کنار من بنشینی، برایم خیلی بد می‌شود!». یک جمله دیگر هم گفتند که چون فاصله دور بود، نشنیدم، ولی دیدم که آقا مصطفی از ته دل خندید. خلاصه چند تا عکس دوتایی از آنها گرفتم که در پایان این مصاحبه به شما می‌دهم. (دو نمونه از این عکس‌ها، در چهارمین مجموعه از تصاویر شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی، بر تارنمای پژوهشکده تاریخ معاصر منتشر شده است). خوشبختانه در آن روز، توانستم دو حلقه عکس از امام و آقا مصطفی بگیرم.
 
سیدصادق طباطبائی
 
آخرین دیدارتان با ایشان، در چه تاریخی بود؟ از خاطراتِ آن ملاقات بگویید.
آخرین دیدارم با حاج آقا مصطفی، در سفرِ سال ۱۳۵۵ بود. یک شب پیغام داد: «بیا، برایت کباب درست کرده‌ایم!». در خانه‌ خاله‌ام بودم. رفتم و دیدم صغری‌خانم کباب تهیه دیده و بوی آن، در خانه پیچیده است! گفت: «روز جمعه قصابی‌ها بسته‌اند، ولی ما به تو عزت گذاشتیم و برایت کباب گذاشتیم». گفتم: «والا من اصراری به خوردن کباب نداشتم!». بعدها احمدآقا گفت که آقا مصطفی گوشت را از خانه امام گرفته بود! امام هم به شوخی گفته بودند: «مصطفی می‌خواهد سور بدهد، ما باید گوشتش را بدهیم؟». به‌هرحال، شب خوبی بود و تا دیروقت با هم بودیم. بعد به آلمان برگشتم.
 
دیدگاه شما، درباره علت درگذشت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی چیست؟
من فوتِ ایشان را طبیعی می‌دانم! بعدها دراین‌باره گفت‌وگوهای زیادی شد، اما من معتقد نیستم که مرگش به صورت غیرطبیعی رخ داده باشد. ایشان در پنجاهمین سال حیاتش از دنیا رفت و درگذشت در این سن، در خانواده‌ آنها سابقه داشت. احمد آقا هم در همین سن فوت کرد، درحالی‌که ساعتی قبل از سکته‌اش، پیشِ هم بودیم! البته من در آقا مصطفی، هیچ نشانه‌ای از بیماری یا عارضه ندیده بودم.
 
نظر امام خمینی در خصوص رحلت ایشان چه بود؟
تا جایی که به خاطر دارم، امام چیزی درباره‌ علت فوت آقا مصطفی بیان نکردند و من نشنیدم که ایشان عنوان «شهید» برای او به کار برده باشند. امام همیشه با صبر و تسلیم نسبت به تقدیر الهی، رفتار می‌کردند و این مسئله را هم از «الطاف خفیه‌ الهی» دانستند.
 
بازتاب این حادثه را در انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌های اروپا و نیز تشکل‌های سیاسیِ آن منطقه، چگونه دیدید؟
واکنش‌ها، بسیار گسترده بود. انجمن‌های اسلامی هم، در چهار نقطه از اروپا مجالس ترحیم برگزار کردند. در داخل کشور نیز، آیین‌های بسیار زیاد و باشکوهی تشکیل شد، که در خارج از کشور انعکاس زیادی داشت. این مراسم‌ها باعث موجی از همدلی و احساسات انقلابی شد، که دیگر فروکش نکرد. ماجرای مقاله‌ رشیدی مطلق در روزنامه «اطلاعات»، واکنش دربار به این ابراز احساسات عمومی بود، که قیام مردم و چهلم‌های متوالی را در پی داشت؛ بنابراین توصیف امام از این رویداد به عنوان یک لطف خفی، مابه ازای عینی و بیرونی پیدا کرد.
 
 
 
 
 
اطلاعاتی درباره هویت واقعی احمد رشیدی مطلق
 
 
 
پشت پرده مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه»
 
 
 
انتشار مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه و پیامدهای آن
 
 
 
اَسرار یک مقاله
 
 
 
گاف بزرگ حاکمیت پهلوی در خودنابودسازی!
 
 
 
روحانیت انقلابی چگونه شکل گرفت؟
 
 
 
ماجراهای پس پرده انتشار یک مقاله
 
 
  https://iichs.ir/vdcb55b5.rhb0gpiuur.html
iichs.ir/vdcb55b5.rhb0gpiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما