«شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی، در بستر نهضت اسلامی» در گفت‌وشنود با آیت‌الله محمدعلی گرامی قمی؛

اسرارِ امام را تنها او می‌دانست!

آیت‌الله حاج شیخ محمدعلی گرامی قمی، در عداد آن طیف از شاگردان امام خمینی و فعالان نهضت اسلامی است که با شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی رابطه‌ای صمیمی داشته است. وی در گفت‌‎وشنود پی‌آمده، نسبت آن فقید سعید با نهضت اسلامی را به مدد اطلاعات و مشاهدات خویش به بررسی نشسته است
اسرارِ امام را تنها او می‌دانست!

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
آشنایی شما با شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی در چه بستری انجام پذیرفت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. چون ایشان متولد و اهلِ شهر قم بود، طبیعتا از پیش با یکدیگر آشنایی داشتیم؛ چون معمولا اهالیِ قم، به دلیل کوچک بودن شهر در دوره‌ای که از آن سخن می‌گوییم، با هم یک آشنایی اجمالی داشتند. حدود سال‌های ۱۳۳۵ و ۱۳۳۶ که من به درس خارج مرحوم امام خمینی(رضوان‌الله تعالی علیه) می‌رفتم، مرحوم حاج آقا مصطفی تنها در درس اصول پدرش شرکت می‌کرد و فقه را نزد مرحوم آیت‌الله داماد می‌خواند. شب‌ها در نماز جماعت مدرسه فیضیه، به مرحوم آیت‌الله اراکی اقتدا می‌کرد و ساعتی بعد از آن، مشغول مباحثه می‌شد. با صدای بلند و رسا هم بحث می‌کرد. جوانی پرجنب‌وجوش، خوش‌برخورد و در عین حال اهل عبادت و فاضل بود، در عین حال قدری عصبی‌مزاج، ولی بسیار خوشدل و صادق. پس از آغاز مرجعیت دینی و سیاسیِ مرحوم امام، به‌راستی پشتوانه مهمی برای ایشان شد. محبت میان آن دو هم، انصافا نظیر نداشت و من نمونه‌اش را در جای دیگری ندیده‌ام.
 
اشاره کردید به نقش حمایتی ایشان از امام خمینی، در دوران مرجعیت و نهضت اسلامی؛ لطفا دراین‌باره، خاطراتی نقل کنید.
به عنوان نمونه، در روز عاشورای سال 1342، امام در فیضیه قصد سخنرانی داشتند. پیشنهاد کردیم که در اطراف ماشین حامل ایشان، ماشین‌های دیگری هم قرار گیرند تا در هنگام حرکت ایشان به سوی فیضیه امنیت بیشتری وجود داشته باشد، اما امام فرمودند: «باید همه‌چیز ساده باشد». آقا مصطفی هنگام سخنرانی امام در فیضیه، بالای پله‌ای ایستاده بود و در لحظه حمله مستقیم پدر به شاه، نگران شد و گفت: به آقا بگویید وقت نماز آقای اراکی است، بهتر است صحبتشان را تمام کنند! اما امام توجهی نکردند و به سخنانشان ادامه دادند. شجاعت ایشان، واقعا عجیب بود و در دیگران هرگز دیده نشد. خاطرم هست آقا مصطفی پیش از آغاز سخنرانی امام، به من گفت: به آقا بگویید که هنگام ختم سخنرانی، خودشان دعا نکنند و آقای الیاسی دعا کند. مرحوم الیاسی، چند سال قبل در قم از دنیا رفت.
 
آیت‌الله سیدمصطفی خمینی، در تنظیم برنامه‌های امام و ارتباطات ایشان با مراجع، علما و مردم چه نقشی داشت؟
مرحوم امام، هیچ‌گاه حاجب و دربانی نداشتند و با مردم بی‌واسطه دیدار می‌کردند. دفتر را هم، بسیار دیر و از باب ضرورت تشکیل دادند. دخالت‌های آقا مصطفی در امور ایشان، در حداقلِ خود بود؛ بااین‌همه آقامصطفی در تنظیم روابط میان بیت امام و سایر بیوت، بسیار متین عمل می‌کرد و احترام آنها را حفظ می‌نمود. تأکید داشت که میان روحانیون، نباید درگیری پیش بیاید و همیشه از این امر احتراز داشت. در ماجرای سال 13۴۲ و مشاهده برخی از رفتارها از آقای شریعتمداری، به بنده ‌گفت: «او در لَبِ پرتگاه است و اگر یک تکان بخورد، سقوط می‌کند!». او البته این را با تأسف بیان می‌کرد.
 
روایت شما، از واکنش ایشان به دستگیری امام خمینی چیست؟
وقتی امام را گرفتند، من بسیار ناراحت بودم و به منزل مرحوم آیت‌الله حاج سیداحمد زنجانی، پدر آیت‌الله سیدموسی شبیری زنجانی، رفتم. وقتی به آنجا رسیدم، دیدم که اغلب علما در آنجا هستند و مشورت می‌کنند. حاج آقا مصطفی، در آن روز به آنجا نیامد و مستقیما به خانه آیت‌الله مرعشی نجفی رفت؛ سپس و ظاهرا همراه با ایشان، به حرم حضرت معصومه(س) آمد، بر منبر ایستاد و خطاب به مردم گفت: «از شما تشکر می‌کنم که به خاطر پدر پیرِ من جمع شده‌اید...». با شنیدن این عبارت، مردم به‌شدت گریستند! ایشان در آن دوره، عملا بیت و همه امور امام را اداره می‌کرد. مجالس روضه، مرتبا برقرار می‌شد و خودش به مراجعات پاسخ می‌داد. در میانِ مراجع وقت، به آیت‌الله مرعشی نجفی نزدیک بود و از مخالفت‌های برخی وابستگان به بیوت دیگر، گلایه داشت.
 
در میان اخلاقیات آیت‌الله سیدمصطفی خمینی، شجاعت ایشان بسیار مورد اشاره و تأکید قرار می‌گیرد. این خصلت پس از آغاز مبارزه، چگونه خود را نشان می‌داد؟
پس از واقعه حمله کماندوهای رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه، امام از صبح می‌آمدند، در بیرونی می‌نشستند و برای مردم سخنرانی می‌کردند. در آن حوادث، آقا مصطفی هم بسیار آرام و استوار بود. بله، نوعی شجاعت ذاتی و شاید ارثی داشت. خاطرم هست که در چهلمین روز از دستگیری اولِ امام، به منزل ایشان رفته بودم. درباره تأیید مرجعیت امام از سوی مراجع دیگر، بین من و مرحوم حاج آقا شهاب اشراقی بحثی در گرفت و شدید هم شد! ایشان این کار را لازم می‌دانست و من نمی‌دانستم. اعتقاد داشتم که مرجعیت امام، امری واضح است و نیاز به تأیید کسی ندارد. نهایتا من با ناراحتی، از بیت بیرون آمدم. حاج آقا مصطفی با نهایت ملایمت، به دنبالم آمد و گفت: «الان پدرم نیستند، درست نیست که بین شماها ناراحتی ایجاد شود. آقای اشراقی هم از ترس این حرف‌ها را می‌زند، شما به دل نگیرید!». بعد هم با محبت فراوان برای فردای آن روز، بنده و یکی از رفقا را به نهار در منزلش وعده گرفت. به یاد دارم که در روز دعوت، من و آقای مصباح یزدی به خانه حاج آقا مصطفی رفتیم. مردی با عاطفه و گذشت بود، اگرچه گاه عصبی می‌شد!
 
آیت‌الله محمدعلی گرامی قمی
 
از آزادی امام خمینی در فروردین 1343 و نقش فرزند ارشد ایشان در برنامه‌هایی که معطوف به این رویداد انجام می‌شد، چه نکاتی را به خاطر دارید؟
روزی که مرحوم امام آزاد شدند، جمعیت عظیمی به سوی خانه ایشان سرازیر شد. ایشان کنار پنجره حیاط نشسته بودند، مردم از برابرشان می‌گذشتند و دستشان را می‌بوسیدند. آقا مصطفی بر خلاف برخی آقازاده‌ها، تقیّد نداشت که حتما در کنار پدرش بنشیند، اما در آن روزها و به دلیل ازدحامی که در اطراف امام وجود داشت، این کار را می‌کرد. خم شدن و مصافحه پی‌درپیِ امام با مردم، ایشان را خسته می‌کرد. آقا مصطفی پیوسته کمر پدرش را می‌مالید، تا درد نگیرد! در چنین اوقاتی، بسیار بیشتر از پدرش مراقبت می‌کرد. در یک کلام باید بگویم که اسرار امام را تنها او می‌دانست!
 
امام خمینی در 4 آبان‌ماه 1343، در اعتراض به تصویب نسبتا مخفیانه کاپیتولاسیون، سخنرانی مهمی ایراد کردند و چندی بعد در 13 آبان، از ایران تبعید شدند. در این دوره، آیت‌الله سیدمصطفی خمینی نیز، دستگیر، آزاد و نهایتا تبعید شد! از نظر شما، چرا درباره ایشان چنین تصمیماتی گرفته شد؟
برحسب آنچه بنده مطلع شدم، از آقا مصطفی التزام گرفته بودند که سخن و رفتار اعتراضی نداشته و به کار درس و بحثِ خود مشغول باشد، اما ایشان بلافاصله پس از آزادی، به درس آیت‌الله مرعشی نجفی در حرم حضرت معصومه(س) رفت و متعاقبِ آن، تجمع نسبتا بزرگی به راه انداخت و نشان داد که اهل سکوت و کناره‌گیری نیست! وقتی هم که سرهنگ مولوی تلفنی تهدیدش کرد، با قدرت و تندی پاسخش را داد؛ نتیجتا دستگاه امنیتی هم، چاره‌ای جز تبعید او ندید و وی را به نزد امام در تبعیدگاه ترکیه فرستاد.
 
بر حسب اطلاعات شما، ایشان در دوره تبعید امام خمینی به نجف و در کنار ایشان، به چه مسائلی اهتمام می‌ورزید؟
در نجف برخی از بیوت مخالف مبارزه بودند، اما آقا مصطفی طوری با آنها تعامل می‌کرد که مخالفتشان فروکش می‌کرد و به نوعی تعامل و رفاقت تبدیل می‌شد. حضور او در آن شرایط، برای امام بسیار مغتنم بود؛ نه فقط در امور دینی، بلکه در خنثی‌سازی برنامه‌های ساواک و مخالفان. در درس فقه امام هم مانند دروس قم، از تلامذه ممتاز بود و اشکال می‌کرد؛ به همین دلیل هم، امام برای وی جایگاه ویژه‌ای قائل بودند و درباره‌اش فرمودند: «مصطفی امید آینده اسلام بود».
 
در دوره تبعید، شخصیت علمی آیت‌الله سیدمصطفی خمینی در حوزه نجف، چگونه تبلور یافت؟
من خودم ممنوع‌الخروج بودم و حوصله قاچاقی به عراق رفتن و دردسرهای بعدی‌اش را نداشتم، اما با امام و آقا مصطفی از طریق نامه و پیام در ارتباط بودم. برخی از این نامه‌ها، در پایان کتاب خاطراتم آمده است. در آن سال‌ها از طریق وسائطی مطلع شدم که نجفی‌ها هم به مقام علمی آقا مصطفی پی برده‌اند و برایش احترام قائل‌اند. بعدها که آثار فقهی، اصولی، فلسفی و تفسیری او را خواندم، دیدم به‌رغم سنِ کم، کتاب‌های عمیقی نوشته است. در قم هم که بود، با آقای فاضل لنکرانی و آقای اشراقی مباحثه داشت. درهرحال، عالمی وارسته و دقیق بود.
 
ظاهرا شما در زمره نخستین شخصیت‌هایی بودید که در شهر قم از شهادت ایشان مطلع شدید. این خبر از چه طریق به شما رسید؟
آیت‌الله سیدمحمدصادق روحانی تلفن زد و گفت: از آقا مصطفی چه خبری داری؟ گفتم: چطور مگر؟ گفت: احتمالا فوت کرده است! من هم با تردید، خبر را به دوستان منتقل کردم. ابتدا کسی در قم خبر نداشت، تا تماس‌ها از نجف خبر را تأیید کرد. من در تمام مجلس ترحیم شرکت کردم، که نخستینِ آنها در مسجد اعظم و بسیار با شکوه برگزار شد. برای سخنرانی در فاتحه آقا مصطفی در کرمانشاه، مرحوم آقای اشرفی اصفهانی از من دعوت کرد. نوارِ این سخنرانی به نجف رسیده بود و امام با شنیدنش، تأثر پیدا کرده بودند.
 
باور شما درباره چگونگی رحلت ایشان چیست؟
دراین‌باره، تقریبا چیزی ثابت نشد و کسی هم خبر مؤثقی نداشت! او نه بیماری قلبی داشت و نه تنفسی. برخی گفتند در اثر افزایش وزن یا سکته بوده، بعضی‌ها هم نشانه‌هایی از خون‌ریزی دیده بودند، اما امام به دلایلی اجازه کالبدشکافی ندادند. خدا رحمتش کند.
  https://iichs.ir/vdcj8ve8.uqemhzsffu.html
iichs.ir/vdcj8ve8.uqemhzsffu.html
نام شما
آدرس ايميل شما