«روایت‌ها و نکته‌هایی از روزهای پرخاطره وصل» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد سیده طیبه ابطحی (همسر شهید سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد)؛

‌در آغاز زندگی به من گفت: «مرزِ میانِ ما، احکامِ خداست»

زنده‌یاد سیده طیبه ابطحی (پادار طوسی)، همسر شهید حجت‌الاسلام والسلمین سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد و از دانایان رازهای او بود. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، به پاره‌ای از خصال آن بزرگ و نیز شرایط خویش و خانواده، در روزهای فقدان همسر اشارت برده است. روح آن بانوی مقاوم، با شوی مجاهدش محشور باد
‌در آغاز زندگی به من گفت: «مرزِ میانِ ما، احکامِ خداست»
 
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
زندگی شما و شهید حجت‌الاسلام والسلمین سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد، از جنبه‌های اعتقادی و عملی، بر چه مبنایی استوار بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. رابطه من و همسرم، آن‌ طور بود که خداوند می‌خواست؛ پیوندی استوار و بر پایه ایمان به احکام خدا و کسب رضایت حضرت حق. از همان آغاز زندگی به من ‌گفت: «مرز میان من و تو، احکامِ خداست. من تا زمانی از این زندگی راضی‌ام که خدا راضی باشد...». این نگاه، ستون و پایه اصلیِ سازگاری ما بود. وقتی همدلیِ میان زن و شوهر دچار تزلزل می‌شود، استقامت بر رضای خدا هم دشوار می‌گردد، اما آن باورِ الهی همیشه راه ما را روشن نگه می‌داشت و زندگی را به پیش می‌برد.
 
در فضای خانه و زندگی روزمره، اخلاقیاتِ ایشان چگونه بود؟ آیا سخت‌گیری داشتند یا همواره با شما و فرزندان همراهی می‌کردند؟
هیچ‌وقت گلایه یا شکایتی از ایشان نشنیدیم؛ مثلا اگر من سر تا پا در کار بودم و نمی‌توانستم آشپزی کنم، بی‌درنگ خودش به آشپزخانه می‌رفت، تخم‌مرغی نیمرو می‌کرد و برایمان می‌آورد. همیشه در کارهای خانه کمکِ کار بود، با بچه‌ها بازی می‌کرد تا آرام شوند و هرگز از کمک به من دریغ نداشت. به خانواده‌اش محبتی فراوان داشت، اما این عشق از سرچشمه محبت الهی می‌جوشید، همان چیزی که مانع می‌شد تا فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی‌اش را کنار بگذارد.
 
از سختی‌های زندگی با چنین شخصیتی بگویید. روزهای فشار و تنگنا، چطور سپری می‌شدند؟
زندگی ما ساده و از نظر رفاه، در حدی متوسط بود. گاهی با شوخی یا دلتنگی می‌گفتم: «لااقل جمعه‌ها را در خانه بمانید». می‌خندید و پاسخ می‌داد: «اگر مردم در نیاز باشند و من نروم، شما در قیامت پاسخ‌ خواهید داد؟» همین پاسخ آرامم می‌کرد؛ چون ایمانش را مهم‌تر از آسایشش می‌دید. حتی در خستگی شدید، هیچ وقت از انجام وظیفه کوتاهی نمی‌کرد. باور داشت که آسایش و حتی لذت واقعی، در کار برای خداست و تا پایان حیات هم، در همین مسیر قدم برداشت.
 
ایشان به‌رغم خطراتی که اطرافشان را گرفته بود، همواره در میان مردم بودند. این حضور به چه شکل حفظ می‌شد؟
بله؛ حتی در روزهایی که واقعا جانش در خطر بود، هیچ‌گاه کلاس‌های درس یا دیدارهای مردمی را تعطیل نکرد. خستگی در چهره‌اش پیدا بود، اما هرگز در کار خود توقف نداشت. گاه شبی را تنها با دو، سه ساعت خواب به صبح می‌رساند، اما همچنان برای فردا آماده خدمت بود. من به چشم می‌دیدم که بین ایمان و کارش، هیچ‌گونه فاصله‌ای وجود ندارد. به باور او، خدمت به مردم عبادت بود. همین اعتقاد سبب می‌شد تعهد اجتماعی را فدای آرامشِ حضور در میان خانواده نکند، بلکه هر دو را با ایمان پیوند دهد و با هم داشته باشد.
 
شهید حجت‌الاسلام والسلمین سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد
 
از روزهای پس از شهادت همسرتان بگویید. آن دوره دشوار، چگونه سپری شد؟
فقدانش بسیار سنگین بود. اغلبِ فرزندان ما، هنوز کودک بودند و نمی‌دانستند که شهادت یعنی چه، تنها پدرشان را می‌خواستند! باید در برابر اشک‌هایشان آرام می‌ماندم تا دلشان نلرزد. مشکلات مالی و روحی زیاد بود، ولی لطف خدا همیشه با ما همراهی می‌کرد. کم‌کم آموختند که پدرشان نزد خداست، در بهشت است و دیگر به این دنیا برنمی‌گردد. وقتی دانستند بهشت جای خوبی است، غمشان سبک‌تر شد و به این باور پناه آوردند.
 
پس از شهادت همسر، به مقوله شهادت و لوازم آن، چه نگاهی پیدا کردید؟
در فرهنگ ما، مقدس‌ترین قطره در پیشگاه خدا، قطراتِ خون شهید است. بابِ شهادت، از هر درِ دیگری پربرکت‌تر است و خدا آن را تنها بر بندگان خاصش می‌گشاید. این نصِ روایتِ وارده از معصوم(ع) است. اگر مرگ برتر از شهادت بود، حسین‌بن‌علی(ع) سزاوارتر بود که آن را برگزیند؛ ازاین‌رو، ما شهادت را مایه سربلندی در دنیا و رستگاری در آخرت می‌دانیم. یادش برای من، نه مایه اندوه بلکه باعث افتخار است.
 
این باور به شهادت، در نگاه و تعاملات شما با اطرافیان و جامعه، چطور خود را نشان می‌داد و می‌دهد؟
خون‌های پاک شهیدان، پایداری ما در برابر دشمنان را عمیق‌تر و پیوند میان دل‌ها را محکم‌تر کرد. بعد از فقدان او، حضورم در جامعه بیشتر شد و علاقه‌ام به انقلاب ریشه‌دارتر. ما یاد گرفتیم که شهادت خاموشی نیست، بلکه بیداری دل‌هاست. ادامه همان نوری است که پیش‌تر زندگی ما را روشن می‌کرد.
 
در آن مقطع، مهم‌ترین وظیفه خود را چه دیدید؟ خانواده شما، به چه ترتیب مسیر خود را ادامه داد؟
بزرگ‌ترین مسئولیت من، تربیت فرزندان مؤمن و بااراده بود تا بتوانند راه پدر را با درک بیشتری ادامه دهند. روزی همراه بچه‌ها، خدمت حضرت امام در جماران رفتیم. از ایشان خواستم که برای فرزندانم دعا کنند. امام فرمودند: «ان‌شاءالله مثل پدرشان شوند». گفتم: «دعا کنید که بهتر از پدرشان شوند؟» خنده‌ای کردند و فرمودند: «چه کسی بخیل است؟ بهتر از پدرشان شوند». همین جمله، برایم چراغ مسیر تربیت شد.
 
اگر بخواهید از شهید هاشمی‌نژاد تصویری به نسل‌های جدید و آینده ارائه دهید، چه ویژگی‌هایی را در شخصیت ایشان برجسته‌ می‌کنید؟
شهید، عشقی بی‌حد به حضرت امام داشت. هر بار تصویر امام از تلویزیون پخش می‌شد، با شوق می‌گفت: «الحمدلله چهره امام شاد است، صدای امام خوب است...». هیچ‌گاه از افشای جریان‌های انحرافی و مخالف امام، کوتاهی نکرد. مردم او را از وفادارترین یاران رهبر کبیر انقلاب می‌شناختند. در خانه نیز، مردی آرام، مهربان و اهل خدمت بود. زندگی ما با وجود همه سختی‌هایش، از ایمان و محبت سرشار گشت. اگر نگویم بی‌نظیر، به جرئت کم‌نظیر بود.
  https://iichs.ir/vdchxzni.23n--dftt2.html
iichs.ir/vdchxzni.23n--dftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما