«جستارهایی در شخصیت عرفانی شهید دکتر مصطفی چمران» در گفت‌وشنود با دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی؛

او با نگارش یک شعر، مسیر تحصیلی مرا تغییر داد!

بی‌تردید گرایش‌های عرفانی شهید دکتر مصطفی چمران، وجهی شاخص و در خور بازشناسی در شخصیت اوست. دراین‌باره از آن مجاهد عارف آثاری برجای مانده است که علاقه فراوان او به این ساحت را نمایان می‌سازد. دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی در گفت‌وشنود پی‌آمده، به تبیین آرای عرفانی آن بزرگ پرداخته است
او با نگارش یک شعر، مسیر تحصیلی مرا تغییر داد!

پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
آشنایی شما با شهید دکتر مصطفی چمران، به چه مقطعی باز می‌گردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من در نوزده‌سالگی و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در مسجد دانشگاه تهران با شهید دکتر مصطفی چمران آشنا شدم و سخت تحت تأثیر شخصیت ایشان قرار گرفتم. جوانان در آن سال‌ها، به دنبال شخصیت‌های الگو بودند و ایشان ویژگی‌هایی داشتند که می‌توانستند به عنوان چنین سرمشقی برگزیده شوند. روحیه بسیار خوب، چهره گشاده، بزرگ‌منشی، وقار و تواضع ایشان به گونه‌ای بود که انسان تصور می‌کرد سال‌هاست آن بزرگوار را می‌شناسد. من در پایان همان جلسه اولِ دیدار، دفتری را خدمتشان دادم و خواستم که برایم چیزی بنویسند و ایشان این شعر مولانا را نوشتند:
عاشقان جولان سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
مطرباشان از درون دف می‌زنند
بحرها در شورشان کف می‌زنند
این شعر تأثیر عمیق و عجیبی روی من نهاد و برای گرایش به عرفان، در بنده انگیزه ایجاد کرد. من حقیقتا از این بابت به ایشان مدیون هستم؛ چون مرا متحول کردند و مسیر مطالعات و آموزشم را تغییر دادند.
 
اسماعیل منصوری لاریجانی

یعنی صرفا به دلیل ملاقات با دکتر چمران، مسیر تحصیلی خود را تغییر دادید؟
بله، در سال 1362 و پس از بازگشایی دانشگاه‌ها، به رشته الهیات رفتم و دکترای عرفان گرفتم. ایشان حقیقتا با نگارش همان یک شعر، مرا متحول کرد. استاد علامه حسن‌زاده آملی می‌فرمودند: مفهوم این حدیث قدسی که «اولیایی تحت قبایی، لایعرفونم غیری»، این است که اولیای الهی شخصیت‌های رمزی دارند؛ یعنی فقط خدا آنها را می‌شناسد و آینده آنها را می‌داند! یعنی به عبارت دیگر، خداوند آنها را در پوشش خویش قرار می‌گیرد؛ لذا هر کسی نمی‌تواند آنها را بشناسد. به نظر من شهید بزرگوار دکتر چمران، شخصیت فوق‌العاده رمزی‌ای داشتند. بسیاری از ما تصور می‌کنیم که ایشان را شناخته‌ایم، ولی بر اساس این حدیث قدسی، بسیاری از ابعاد شخصیت ایشان بر ما پوشیده است. شهادت انسان را رمزی می‌کند؛ لذا بزرگ‌ترین رمزها، خودِ حضرت سیدالشهدا(ع) هستند. شهید چمران هم خودش و هم شخصیتش، رمزی بودند و شهادت بر رمزهای او افزود. به نظر می‌رسد که آن بزرگوار در بُعد عرفانی و از دوره جوانی، مشی ثابتی را دنبال و طی کرده‌اند. در جملات ایشان هم مثل سایر عرفا و اولیا، مفاهیم خوف و رجاء هست، در عین اینکه ایشان با استحکام از خودش یاد می‌کند، به‌طوری که در کلمات دیگران این استحکام در شناخت خویشتن نیست. به‌هرحال دو وجه از شخصیتِ رمزی دکتر چمران به هم پیچیده است: یکی رمز اولیایی ایشان و یکی هم شهادت. بنده در یک وجیزه‌ بسیار ناقابل با عنوان «زمزم عشق»، شرحی زدم بر نیایش‌های ایشان، که به لطف حق بسیار مورد استقبال قرار گرفت. این نیایش‌ها، عمق اعتقادات دکتر چمران را نشان می‌دهد. اگر ایشان فرصتی می‌داشت، می‌توانست بسیاری از گنجینه‌های پنهانی عرفانِ‌ خویش را روی کاغذ بیاورد، تا ما لااقل به صورت ظاهر از آنها استفاده کنیم.
یک عده ممکن است که از راه عرفان به قلل ایمان برسند و یک عده هم از ایمان به عرفان برسند؛ یعنی یک تعاملی بین ایمان و عرفان هست. شهید چمران از آن گونه انسان‌هایی هستند که هم از این وادی به آن وادی رفته‌اند و هم از آن طرف به این طرف رسیده‌اند. شهید چمران در عرصه عرفان، یک جاده دوطرفه قلمداد می‌شوند. هم می‌توانیم از کوی معشوق ایشان را بنگریم و هم از منظر عاشقی به آن بزرگوار نظر کنیم. ما در عرفان یک مقامی داریم به نام «مقام حُزن». «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری را که مرور می‌کنیم، به حزن خیلی اهمیت داده شده است، اصلا یکی از مقامات بسیار والاست. حزن عبارت است از «درد» به اضافه «غم». معمولا عرفا حزن را کلید صندوق حکمت می‌دانند؛ یعنی انسان تا درد و غم عرفانی را تحصیل نکند، دروازه‌های حکمت و معرفت الهی به رویش گشوده نمی‌شود. دکتر چمران چه زیبا فرموده‌اند: «خدایا تو را شکر می‌کنم که غم را آفریدی، بندگان مخلص خود را به آتش آن گداختی و مرا از این نعمت بزرگ توانگر کردی. خدایا تو را شکر می‌کنم که به من درک دادی و نعمت درک درد را عطا فرمودی، تو را شکر می‌کنم که جانم را به آتش غم سوزاندی و قلب مجروحم را برای همیشه داغدار کردی...». دکتر چمران اعتقاد داشتند که هر نعمت شکری دارد، شکرِ زبان ذکر است، شکرِ علم تعلیم است، شکرِ زبان و دل محبت است، شکرِ علم تعلیم است. پولدار اگر بیاید و لااله‌الاالله بگوید، که شکر ثروت او نمی‌شود، شکر ثروت او این است که انفاق کند. ایشان می‌فرمایند: شکر درد و غم، فداکاری و ایثار در راه خداست، همان‌گونه که خود نماد و نمونه عینی آن بودند.
 
از منظر شما، عرفان دکتر چمران چه مختصات و ویژگی‌هایی دارد؟
شهید دکتر چمران از جنگی که ظاهرا خشونت را تداعی می‌کند و مرگ و خون را مجسم می‌سازد، ظرفی می‌سازد و عرفانش را در آن می‌ریزد و عاشقان را سیراب می‌کند. بیشتر عزیزانی که با ایشان در جبهه‌ها بودند، مثل پروانه گرد شمع وجود او جمع می‌شدند و حقیقتا در او خلاصه شده بودند. این یکی از اوصاف انسان تکامل‌یافته است. انسان تکامل یافته، مظهر خداست. خودش می‌گفت: انسان نمونه من، حضرت امام خمینی(ره) است. با همه وجود، خود را مجذوب رهبر کبیر انقلاب اسلامی می‌دید. لیبرالیسم را هم خوب می‌شناخت و هم خوب تبیین می‌کرد. به جوانان توصیه داشت که به دنبال این مکتب نروند و به داشته‌های دینی و فلسفی خویش متکی باشند.
یکی از هنرهای عرفانی دکتر چمران این بود که درجا انسانِ مستعد را صید می‌کرد. دیگر نیاز نبود که انسان برود و دستورالعمل‌های دشوار و نسخه‌های صوفیانه‌ای را که بعضی سفارش می‌کنند، عمل کند. دیگر نیاز نبود که آدم‌ها چله‌نشینی‌های عجیب و غریب را تجربه کنند. این نیایش‌ها را بخوانید و ببینید که چگونه با مخاطب و مهم‌تر از آن با خدای خود سخن می‌گوید. چقدر انسان را خوب به مقصد می‌رساند و اصلا دریچه چه دنیایی را به روی ما می‌گشاید. خاستگاه هنر دکتر چمران نیز، خاستگاهی عرفانی است. دکتر چمران در هنرش از بیرون الهام نگرفته، بلکه هنرش جوشیده از درون است. «تابلوی قلب» ایشان و آن کلام زیبای «قولوا لا اله الا الله تفلحوا»، روایتی از عرفان اوست که در همه آثارش تلألو و حضور دارد.
 
و سخن آخر؟
دکتر چمران از توحید افعال و اسما عبور کرده بودند. بسیاری از مقامات را طی کرده و به پرستش ذات رسیده بودند. هر کس این چشم خدابین را پیدا کند، همه چیز را زیبا می‌بیند. این هنرِ انسان‌های الهی است.
https://iichs.ir/vdccp4qi.2bq008laa2.html
iichs.ir/vdccp4qi.2bq008laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما