«شیوه دفاعی شهید سیدمجتبی هاشمی و یارانش در جنگ تحمیلی» در گفت‌وشنود با سردار ‌دکتر حسین ‌الله‌کرم؛

بسیاری از سرداران امروز سپاه، تحت مدیریت «سید» می‌جنگیدند

سردار دکتر حسین الله‌کرم در عداد رزمندگانی است که در آغازین دوره از جنگ تحمیلی، شاهد مجاهدات شهید سیدمجتبی هاشمی و یارانش در شهر آبادان و مناطق اطراف بوده است. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، به بازگویی شمه‌ای از خاطرات خویش از آن شهید و یارانش پرداخته و شیوه دفاعی ایشان را تشریح ساخته است
بسیاری از سرداران امروز سپاه، تحت مدیریت «سید» می‌جنگیدند

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
در این گفت‌وشنود شاید مناسب باشد تا از این نکته آغاز کنیم که شهید سیدمجتبی هاشمی و هم‌رزمانش، در چه شرایطی به دفاع از کشور در برابر متجاوزان بعثی پرداختند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در پاسخ به پرسش شما باید اشاره کنم که در آن مقطع، آبادان کاملا مورد محاصره دشمن قرار گرفته بود. زمانی که می‌خواستیم به این شهر برویم، به دلیل بسته بودن جاده، نه از ماهشهر و نه از اهواز  امکان عبور نبود. به همین دلیل مجبور بودیم، اول به بندر امام (بندر ماهشهر) و از آنجا با لنج به آبادان برویم. در طول مسیر، لنج به دلیل جزر و مد زیاد خلیج فارس، چند بار به گل ‌می‌نشست و مشکلات زیادی پیش آمد، بماند که راه انداختن خود لنج هم، مهارت خاصی می‌خواست که در آن دوره کمتر وجود داشت. به خاطر دارم که ما در آن دوره، با لنج و تحمل سختی‌های زیاد به بهمنشیر رسیدیم و رزمندگان در ایستگاه ذوالفقاری پیاده شدند. در اینجا، کار بچه‌ها شروع شد. آنها باید در آبادان، وارد عملیات می‌شدند. هنوز ارتش وارد عمل نشده بود و دفاع از آبادان، به عهده نیروهای مردمی بود.
در آن مقطع «فدائیان اسلام»، اولین نیروی سازمان‌دهی‌‌شده‌ای بودند که به رهبری شهید آقا سیدمجتبی هاشمی، به آبادان ــ که کاملا تحت محاصره دشمن بود ــ رسیدند و توانستند یک خط پدافندی محکم ایجاد کنند. انجام چنین کارهایی، واقعا دل و جرئت می‌خواست. عراقی‌ها از رودخانه بهمنشیر وارد آبادان شده و آنجا را محاصره کرده بودند و نیروهای خودی قصد داشتند طی چند رشته عملیات، شهر را از محاصره دشمن خارج کنند. برای انجام این کار، سه عملیات انجام شد: اولین عملیات در 16 آذرماه بود، که یکی از رزمندگان بزرگوارِ گروه فدائیان اسلام به نام شاهرخ ضرغام، در آن به شهادت رسید. شاهرخ ضرغام ظاهری داش‌مشدی و مثل جاهل‌ها داشت و در دوره رژیم ستمشاهی هم، مبارزه کرده بود. او الان نزد طیفی از جامعه ما، به چهره‌ای نمادین تبدیل شده است.
 
حسین ‌الله‌کرم

عملیات‌های فدائیان اسلام به رهبری شهید سیدمجتبی هاشمی، به چه شکل انجام می‌شدند؟
در روزهای اول جنگ تحمیلی، نیروهای بسیج آموزش درست و حسابی ندیده بودند و با طرز کار اسلحه و مهمات، آشنایی کافی نداشتند. با تمام این کاستی‌ها و به مرور، مثلا عملیات کربلای 5  یک شاهکار نظامی از آب درآمد! سرداران مخلص و جان برکف ما، با پاهای برهنه و حداقل تجهیزات، از کشور و  نظام جمهوری اسلامی دفاع کردند. اما افرادی مانند شهید سیدمجتبی هاشمی، گروه‌های چریکی تشکیل می‌دادند و رزمندگان دور آنها جمع می‌شدند. به عنوان مثال می‌توان از گروه‌های چریکی: اندرزی، محسن چریک، اصغر وصالی، فدائیان اسلام، سیاه‌جامگان و علی قربانی نام برد. حضور شهید سید‌مجتبی هاشمی، مهم‌ترین نقطه دفاعی در نوک پیکان دفاع از کشور، یعنی شهر آبادان و مناطق اطراف بود. خاطرم هست که او به رزمندگان می‌گفت:«ای عاشقان! من سید و فرزند زهرا هستم و در این نهضت، برای دفاع از امام پیش‌قدم می‌شوم...».
به‌هرحال رزمندگان از شهرهای مختلف آمدند و دور ایشان جمع ‌شدند و به‌مرور، جانشان را فدای اسلام و جمهوری اسلامی کردند. پس از عملیات 16 آذر، عملیات دیگری به فرماندهی آقا سید‌مجتبی هاشمی در تپه‌های مدن انجام شد و رزمندگان توانستند دشمن را از منطقه بهمنشیر به عقب برانند. ازآنجاکه خرمشهر محاصره شده بود، نمی‌توانستیم برای عملیات توپ و تانک به همراه بیاوریم و جنگ را  قدم به قدم  پیش می‌بردیم و به همین دلیل، تعداد زیادی از رزمندگان را از دست دادیم! واقعا مبارزه خون و شمشیر بود و به فرمایش حضرت امام، تمام اسلام در مقابل تمام کفر صف کشیده بود! با تفکر آقا سیدمجتبی و همراهی برادر مرتضی قربانی (فرمانده لشکر مقدس امام‌حسین و لشکر بچه‌های اصفهان)، شهید حاج حسین خرازی و حاج علی فضلی (فرمانده لشکر 10 سیدالشهدا)، آن عملیات با موفقیت انجام شد. تمام این بزرگواران که امروز از فرماندهان بزرگ و نامدار سپاه هستند، در آن ایام تحت فرماندهی آقا سید مجتبی هاشمی می‌جنگیدند.
 
رفتار ابوالحسن بنی‌صدر با گروه‌هایی مانند فدائیان اسلام چگونه بود؟
 بنی‌صدر تسلیحات و امکاناتی به گروه‌های رزمنده مردمی نمی‌داد! در آن دوره ارتش معتقد بود که دیگر نمی‌توان در آبادان عملیات دفاعی انجام داد و باید شهر را تخلیه کرد و رفت! از نظر بنی‌صدر تلاش رزمندگان بیهوده‌ بود، اما بچه‌ها باور داشتند که باید ایستاد و از اسلام و ایران دفاع کرد. نیروهای مخلص ما مجبور بودند سلاح و مهمات را از ژاندارمری به‎‌دست بیاورند. امام‌خمینی فرموده بودند: «حصر آبادان باید شکسته شود» و رزمندگان ما که خون دل می‌خوردند، با وجود مشکلات فراوان، دست از تلاش و مقاومت برنداشتند. همه شنیدند که امام راحل پس از آزادی خرمشهر، با جمله معروف: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، به کار ما رنگ الهی زدند. امام با این پیام قصد داشتند به رزمندگان بگویند که شما در میدان نبرد، بازوی خدا هستید و من بر دست شما که از خود خالی شده‌اید و منیت خود را کنار گذاشته‌اید، بوسه می‌زنم. بوسه بر دستان شما، بوسه بر دست خداست و دست خدا بالای این وقایع است. بیت شهدا، بیت خداست و خانه شهدا زیارتگاه است.
 
و سخن آخر؟
اگر خدا قبول کند، ما در خدمت آقا سیدمجتبی بودیم و این را برای فردای قیامت خود ذخیره کرده‌ایم. در اینجا مناسب است ماجرایی را برایتان تعریف کنم. در قدیم چند نفر از الوات در دکانی، دور هم نشسته و مشغول می‌گساری بودند. در همان حال همگی گفتند: «بهتر است برویم و شخصی را بیاوریم تا برایمان روضه بخواند!». یکی از آنها بلند شد و گفت: «من می‌روم تا روضه‌خوانی را به دکان بیاورم». خلاصه آن لات در مسیر کوچه، جلوی یک روحانی را می‌گیرد و به او می‌گوید: «زود باش، راه بیفت و با من بیا!». خلاصه به زور ، آن روحانی را همراه با خود به دکان می‌برد. روحانی وقتی بساط عیش و نوشِ آنها را می‌بیند، می‌پرسد: «چرا مرا به اینجا آورده‌اید؟» آنها می‌گویند: «برای ما روضه حضرت عباس(ع) را بخوان!». (به قول معروف لات‌ها، به حضرت عباس علاقه خاصی دارند). روحانی به آنها گفت: «این بساط را جمع کنید، تا برایتان روضه بخوانم». آنها هم فورا بساط عیش و نوش را جمع کردند. آن روحانی همچنین به آنها گفت: «من برای روضه خواندن احتیاج به منبر دارم، برایم منبری آماده کنید». یکی از لات‌ها خم شد و گفت: «من منبرت می‌شوم!». خلاصه آن فرد روحانی، آن شب روضه حضرت عباس را برای آنها خواند. مدت‌ها بعد، آن روحانی یک شب خواب عجیبی دید. او در خواب می‌بیند که آن چند نفر لاتی که آن شب در مغازه برایشان روضه خواند، جایگاه خوبی در آن دنیا دارند! آن روحانی در خواب می‌پرسد: «به چه دلیل جای اینها در آن دنیا خوب است، ولی تکلیف ما هنوز معلوم نیست؟» به او پاسخ می‌دهند: «حضرت زهرا(س) کسانی را که منبر حضرت عباس(ع) بشوند، می‌بخشد و شفاعتشان را می‌کند». ما هم باید بگوییم: ای مولای ما، ما منبر، مرکب و خاک پای توییم، ما را هم از شفاعت خود محروم نساز. در پایان باید بگویم آقا سید‌مجتبی هاشمی، فرمانده بزرگ و مظلومی بود و با روح پرعظمتی که داشت، شایستگی رسیدن به مقام شهادت را پیدا کرده بود. خدا هم بزرگ‌ترین لطف خود را به او ارزانی فرمود و به شرف شهادت مفتخرش کرد.
https://iichs.ir/vdceef8w.jh8evi9bbj.html
iichs.ir/vdceef8w.jh8evi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما