«15 خرداد 1342، به مثابه رویدادی همچنان ناشناخته» در گفت‌وشنود با دکتر اسدالله بادامچیان

سخنان امام درباره ادامه‌دهندگان نهضت 15 خرداد، همچنان مصداق دارد

در روزهایی که بر ما می‌گذرد، از پنجاه‌ونهمین سالروز قیام تاریخی 15 خرداد 1342، عبور می‌کنیم. هم از این روی و در شناخت ماهیت این رویداد، پدیدآورندگان آن و نیز نسبت این حرکت با اکنونِ نظام اسلام اسلامی، با دکتر اسدالله بادامچیان به گفت‌وگو نشسته‌ایم. امید آنکه مفید آید
سخنان امام درباره ادامه‌دهندگان نهضت 15 خرداد، همچنان مصداق دارد
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
طبعا هر رویداد تاریخی، معلول بسترهایی است که با توجه به آنها، فهم خواهد شد. قیام 15 خرداد سال 1342 نیز، در زمره این‌گونه وقایع است. از دیدگاه شما این واقعه، چه زمینه‌هایی داشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. با تشکر از جنابعالی و همکارانتان در پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر ایران، باید از این نکته آغاز کنم که در مهرماه 1341، که لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در به اصطلاح مجلسِ وقت مطرح شد، علی‌رغم اینکه شاه و اربابان آمریکایی‌ و انگلیسی‌‌اش درباره اعتراضات احتمالی پیش‌بینی‌ای نداشتند، ملت ایران به رهبری امام خمینی، واکنش گسترده‌ای را علیه آن به‌وجود آوردند و ظرف دو ماه، این طرح شکست خورد! البته در آن روزگار خداوند به ما و یارانی همفکر نیز توفیق داده بود که در خدمت حضرت امام قرار بگیریم. طرح بعدی رژیم، رفراندوم 6 بهمن‌ماه و به‌اصطلاح انقلاب شاه و ملت بود. به خاطر دارم که در 2 بهمن‌ماه 1341، ما از درب منزل مرحوم آیت‌الله سیداحمد خوانساری، به راه افتادیم و راه‌پیمایی علیه رأی‌گیری غیرقانونی رژیم را به راه انداختیم. البته به قول اعلیحضرت: «یک مشت ارتجاع سیاه! یک مشت بازاریِ احمق ریشو، این حرکت‌ها را انجام می‌دادند!»، ولی این نوعی خودفریبی آشکار بود. هرچند که در آن زمان، بنده 21‌ساله بودم و ریش چندانی هم نداشتم! (باخنده). آن روزها هیچ کس باور نداشت که این حرکت، روزی به پیروزی برسد، اما رفته رفته با اتفاقاتی که افتاد، مردم تکلیف خود را با پهلوی دوم فهمیدند و این نهضت اسلامی را وارد مرحله جدیدی کرد. حمله کماندوهای رژیم به مدرسه فیضیه قم در نوروز 1342، چهره قلدرمآبانه، سرکوب‌گرانه، جلادانه، سفاکانه شاه را برای ملت نمایان ساخت. آن روز به دستور شاه بر تن سربازان گارد در شهر قم، لباس دهقانان و کارگران را کرده بودند! اما ازآنجاکه همه سربازان دور سرشان را کوتاه کرده و به قولی آلمانی اصلاح کرده بودند، مشخص بود که کارگر و دهقان نیستند! رژیم آنها را از شب قبل به قم آورده و در پادگان منظریه اسکان داده بود. این سربازان با کت و شلوار روستایی و کارگری، صبح روز بعد به خیابان آمده و شعار «رفراندم، رفراندم» سر دادند و مجلس عزاداری در مدرسه فیضیه را برهم زدند! از سوی دیگر با زمینه‌سازی آنها، مأموران رژیم به مدرسه فیضیه و طلاب حمله ‌کردند. بعد از یورش مأموران به مدرسه فیضیه، تا سه روز در شهر قم، درگیری و زدوخورد همچنان ادامه داشت! حتی رژیم به تاکسی‌های شهر دستور داده بود که روحانیان را سوار نکنند!
 
اسدالله بادامچیان
 
شما در روز حمله به مدرسه فیضیه، در شهر قم و شاهد قضایا بودید؟
در روز حادثه در مدرسه فیضیه، من به همراه گروه دیگری، مأمور حفاظت از خانه حضرت امام شده بودم. بعد از آنکه خبر جنایت رژیم در مدرسه فیضیه، سراسر کشور را دربرگرفت، امام در محرم آن سال، دستور دادند که در راه‌پیمایی‌ها شعارهای روز مطرح شود. ایشان فرمودند: «امروز تقیه حرام و افشای حقایق واجب است و لو بلغ ما بلغ!». از همین روی ما در محرم آن سال، این شعارها را سر می‌دادیم: «قم گشته کربلا، هر روزش عاشورا، فیضیه شد قتلگاه، شد موسم یاری مولانالخمینی!». این شعارها و راه‌پیمایی‌هایی که در ماه محرم آن سال شایع شد، دستگاه رژیم را بسیار ترساند! در روز راه‌پیمایی عظیم عاشورا در 13 خردادماه 1342، همراه شهید حاج صادق امانی و شهید حاج مهدی عراقی، از مسجد حاج ابوالفتح در میدان قیام به راه افتادیم و بعد به سمت بازار و دانشگاه رفتیم. آن روز شعار می‌دادیم: «زیر بار ستم نمی‌کنم زندگی، جان فدا می‌کنم برای آزادگی». شعار دیگری را هم که ما آماده کرده بودیم و مردم سر می‌دادند این بود: «پیروز ملت، بر شاه ننگ و نفرت». اما بدون هماهنگی قبلی، از زبان مردم شعار دیگری نیز برخواست: «خمینی خدا نگه‌دار تو، بمیرد دشمن جبار تو!» این شعارها را مردم تا مقابل دانشگاه و کاخ مرمر هم سردادند. شاه در آن موقع، در کاخ مرمر مستقر بود و شعارهای این جمعیت عظیم را می‌شنید! به میدان بهارستان که رسیدیم، شهید حاج مهدی عراقی روی دوش مردم و در جلوی مجلس، علیه شاه سخنرانی کرد! این راه‌پیمایی، به واقع یک رزمایش کامل مردمی بود. عصر عاشورا حضرت امام نیز، در مدرسه فیضیه سخنرانی پرشوری ایراد کردند و شاه را مسئول تمامی مسائل پیش‌آمده دانستند. روز بعد هم باز همین جمعیت، علیه رژیم به راه افتاد؛ لذا شاه احساس خطر و دستور دستگیری حضرت امام را صادر کرد. مأموران رژیم در شامگاه 14 خردادماه 1342، حضرت امام را در منزلشان دستگیر کردند.
 
ارزیابی شما از عناصر اصلی و شاخص، در رقم خوردن قیام 15 خرداد چیست؟
من تقریبا جزء معدود کسانی هستم که از قیام 15 خرداد 1342 باقی مانده است! در آن روز براساس مسئولیتم در هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، نزدیک بود سه بار شهید شوم، که نشدم و باز هم در خدمت شما باقی ماندم، تا ببینیم در آینده چه می‌شود! واقعه 15 خردادماه 1342، نقطه عطف بسیار مهم و سرنوشت‌سازی برای انقلاب اسلامی بود. با آنکه از این واقعه، زیاد سخن گفته شده است، اما متأسفانه هنوز به‌رغم همه زحماتی که کشیده شده، کاملا ابعادآن برای ملت تبیین نشده است! هیچ یوم‌اللهی نیست که حضرت امام، درباره‌اش این چنین تأکید کرده باشد. حضرت امام در سخنرانی سالگرد قیام 15 خرداد 1342، که در 15 خردادماه 1358، در مدرسه فیضیه برگزار شد، فرمودند: «15 خرداد از همین مدرسه شروع شد، عصر عاشورا در همین مدرسه اجتماع عظیمی بود، بعد از آنکه صحبت‌ها و افشاگری‌هایی شد (اشاره به فرمایش‌های خودشان)، دنباله آن منتهی به 15 خرداد شد. 15 خرداد برای اسلام بود، به اسم اسلام بود، به مبدأیت اسلام و راهنمایی روحانیت بود و همین جمعیت‌ها که الان اینجا هستند، همین سنخ جمعیت بودند که 15 خرداد را به‌وجود آوردند. همین سنخ جمعیت بودند که کشته شدند، همین طبقه از مردم بودند که برای اسلام قیام کردند و هیچ نظری جز اسلام نداشتند. اینها تا به حال 15 خرداد را دنبال کردند و از همین جمعیت، که مقصدی غیر از اسلام ندارد، امید آن است که تعقیب کنند و نهضت ما را به ثمر برسانند...». حضرت امام در خصوص اینکه چه کسانی 15 خرداد را به‌وجود آوردند، هم فرمودند: «کسانی که 15 خرداد را به‌وجود آوردند و آنهایی که در 15 خرداد، به طوری که مشهور است، پانزده‌هزار فدایی دادند و آنهایی که پس از  قتل‌عام 15 خرداد و قتل‌عام‌های دیگر به میدان آمدند، چه قشری از جمعیت بودند؟ آنهایی که 15 خرداد را به‌وجود آوردند و آنهایی که دنباله 15 خرداد را تاکنون رساندند، همین قشر از جمعیت بودند. حق مال همین قشر از جمعیت است، دیگران هیچ حقی ندارند! الان کی دارد منحرف می‌کند مسیر دولت ما را؟ چه گروه‌هایی هستند که ملت را از این مسیر می‌خواهند منحرف کنند؟ چه جمعیت‌هایی هستند که نهضت اسلامی را می‌خواهند از اسلامیتش منحرف کنند؟ اینها گروه‌هایی هستند که عده‌ای از آنها نمی‌دانند قضایا را؛ چون جاهل‌اند و عده‌ای هستند که عالما و عامدا با اسلام مخالف‌اند! آنهایی که جاهل هستند را باید هدایت کرد. باید گفت به آنها که: ای آقایان که خیال می‌کنید به غیر از اسلام، در ایران می‌توان چیزی را به پیش بُرد، ای کسانی که گمان می‌کنید چیزی غیر از اسلام رژیم را ساقط کرده است، ای کسانی که احتمال می‌دهید که غیر مسلمین و غیراسلام، امر دیگر دخالت داشته، شما مطالعه و بررسی کنید، اشخاصی که در 15 خرداد جان دادند، سنگ‌های قبرهای آنان را ببینید که چه کسانی بودند؟ اگر یک سنگ قبر از قشرهای غیراسلامی پیدا کردید، بدانید آنها هم شرکت داشتند. هر چه هست از این قشر پایین است، از این قشر تاجر و این کاسب مسلم و روحانی متعهد است، هر چه هست از این قشر است. پس 15 خرداد را به تبع اسلام، اینها به‌وجود آوردند. ادامه آن و اسلام را هم، اینها حفظ و نگهداری می‌کنند...». گویا این سخنان، خطاب به برخی امروزی‌ها ایراد شده است! باید توجه داشته باشیم که مسئله 15 خرداد، یک مسئله ساده نیست! واقعه‌ای است که تحول عظیمی را در کشور و حتی جهان ایجاد کرده است؛ به‌طوری که امروز قیام فلسطین را، اقتدار دین و نهضت 15 خرداد در ایران، به این مرحله از خوداتکایی و توفیق رسانده است. امروز در یمن، همین قدرت اسلام و حرکت امام خمینی است که عربستان، اسرائیل و هم‌پیمانان آنها را به عقب‌نشینی وا داشته است. تمامی این تحولات، از امتداد راه 15 خرداد حاصل شده است.
 
اسدالله بادامچیان
 
از وقایع روز 15 خرداد، چه مشاهدات میدانی‌ای دارید؟
برایتان از شرایط آن روزِ خودم، خاطره جالبی بگویم. ساعت 1:30 بعداز ظهر، به خانه آمدم و نیم ساعت بعد، دوباره رفتم که با دوچرخه یک دور دیگر در شهر بزنم و گزارش تهیه کنم. آن روز برای اینکه تغییر ظاهری داده باشم، ریش‌هایم را خیلی کوتاه کرده و پیراهن سفیدی بر تن داشتم. غافل از اینکه ساواک هم، آن روز به مأموران خودش گفته بود: لباس سفید بر تن کنید! لذا چون آن لباس سفید را بر تن داشتم، مأمورین مرا نزدند! از اطراف شهر، دود بالا می‌رفت و فضای کلی آن، مثل شهرهای جنگ‌زده شده بود! مردم شیشه‌های هر سازه دولتی، اعم از ساختمان بانک، ایستگاه اتوبوس، باجه تلفن و... را تخریب کرده بودند، اما مثلا به نرده‌های گل‌کاری در کنار خیابان، دست نزده بودند! بعد از آنکه دوری در شهر زدم، دوباره به منزلمان برگشتم. ساعت 4 بعداز ظهر، دوباره با شهید حاج صادق اسلامی، اخوی‌ام و پسرعمویم آقای محمود نوری بیرون رفتم، ولی در میدان شهدا (ژاله سابق)، میان مأموران قرار گرفتیم و نزدیک بود به شهادت برسیم. هرچند که عمرمان به دنیا بود. این وضعیت فردا و پس‌فردا هم در شهر ادامه داشت. علاوه بر اینکه به امر شاه، تیراندازی هم شروع شده بود و تا چند روز بعد، مأموران در خیابان‌‍‌ها جولان می‌دادند و با مردم تقابل داشتند.
 
https://iichs.ir/vdcfecd0.w6dmvagiiw.html
iichs.ir/vdcfecd0.w6dmvagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما