«انقلاب اسلامی به مثابه پدیده‌ای غیر قابل اجتناب-4» در گفت‌وشنود با مسعود رضایی

شاه اکثریت ایرانیان را مطمئن کرد که اصلاح حکومتش غیرممکن است!

در سومین گفت و شنود این تارنما با موضوع « چرایی ترجیح انقلاب اسلامی بر رویکرد اصلاح تدریجی»، به سراغ مسعود رضایی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، رفته ایم. وی در این مصاحبه، با عیارسنجی و نقد ادله حامیان اصلاحات و ارائه شواهدی تاریخی، به بیان دیدگاههای خویش در این باره پرداخته است. گفت و گو های ما با این موضوع، همچنان ادامه خواهد یافت.
شاه اکثریت ایرانیان را مطمئن کرد که اصلاح حکومتش غیرممکن است!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
طبعا به عادت گفت‌وشنودهای پیشین دراین‌باره، پرسش نخست ما این است که آیا انقلاب اسلامی ایران، یک پدیده ناگزیر بود و مثلا امکان نداشت که رژیم گذشته را به شکل تدریجی اصلاح و بسامان کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در کل باید گفت: حادثه‌ای که در تاریخ اتفاق افتاده، مخصوصا اگر یک انقلاب و ورای اراده عناصر و جریانات خاص باشد، طبعا ناگزیر و غیرقابل اجتناب بوده، و گرنه اتفاق نمی‌افتاد! اما اینکه چرا رژیم پهلوی با یک انقلاب مردمیِ گسترده سرنگون شد، پاسخش مشخص است؛ چون رژیم پهلوی جز تأمین منافع غرب و سرکوب اعتراضات مردمی، هنری نداشت! آمریکا و رژیم پهلوی سعی کردند با کشتار گسترده، جلوی انقلاب را بگیرند، اما موفق نشدند! جامعه به این دلیل به سمت انقلاب رفت که همه راه‌های اصلاح بسته شده بودند. به عبارت دیگر، رژیم پهلوی اساسا اصلاح‌پذیر نبود، که اگر بود کار به انقلاب نمی‌کشید! رژیم شاه، دربست در اختیار آمریکا و غرب بود و مخصوصا بعد از کودتای 28 مرداد، در طول 25 سال، جز تأمین منافع آمریکا و انگلیس هیچ کار دیگری نکرد! این رژیم کاملا در برابر آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها، تسلیم بود و بدون اجازه آنها، قادر به اتخاذ کوچک‌ترین تصمیمی نبود. آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها می‌دانستند که باید کمی هم به وضعیت داخلی ایران توجه شود، که کار به انقلاب نکشد، اما طبیعتا منافع خودشان را در اولویت قرار می‌دادند. حضرت امام در نطق تاریخی‌شان، در 13 خرداد 1342 در مدرسه فیضیه، به شاه هشدار دادند: این‌قدر خود را در اختیار آمریکایی‌ها قرار نده و نوکر اسرائیل نباش؛ چون اگر به این روش ادامه بدهی، مردم تو را بیرون خواهند کرد! اما شاه برای شنیدن این پندهای حکیمانه، گوش شنوایی نداشت. امام پس از تصویب لایحه کاپیتولاسیون در آبان 1343، فریاد برآوردند: براساس این لایحه، موقعیت یک سرجوخه آمریکایی، از یک افسر ایرانی بالاتر است و ایران با این لایحه، تحقیر شده است!، اما شاه باز هم به این انذارها اعتنا نکرد و به خیانت‌ها و جنایت‌های خود ادامه داد تا کار به جایی رسید که اکثریت قاطع مردم ایران، مطمئن شدند که رژیم پهلوی اصلاح‌پذیر نیست و باید از بین برود! البته رهبری حضرت امام و راهنمایی‌های ایشان در این مسیر، فوق‌العاده مؤثر و راهگشا بود.
 
مسعود رضایی
 
برخی معتقدند: چون شاه با بالا بردن قیمت نفت، در برابر غرب ژست استقلال‌طلبی گرفت، کانون‌های قدرت جهانی او را برداشتند! ارزیابی شما درباره این ادعا چیست؟
تعبیر «ژست»، بسیار درست است! شاه در حرف‌ها و مصاحبه‌هایش، علیه آمریکایی‌ها شعار داد و ژست استقلال‌طلبی گرفت، ولی همه اینها در حد حرف بود و در واقع، مصرف داخلی داشت! مردم هم خیلی خوب می‌فهمیدند که شاه در ایران، دقیقا دستورات آمریکا را اجرا می‌کند و اینها مشتی شعار پوچ هستند، زیرا اغلب درآمدهای حاصل از افزایش قیمت نفت، صرف خرید تسلیحات از آمریکا شد و این دقیقا خواسته آمریکایی‌ها بود؛ چون هر چه درآمد شاه از نفت بیشتر می‌شد، تجهیزات و وسایل نظامی بیشتری از آمریکا و انگلیس می‌خرید! آمریکا و انگلیس هم تا روز آخر، از شاه حمایت کردند. کارتر در روز 11 دی 1356، چنان حمایتی از شاه می‌کند که نه قبل و نه بعد از آن، سابقه نداشته است! سفرای آمریکا و انگلیس هم، هر دو سه روز یک‌بار با شاه ملاقات می‌کردند و درباره اوضاع کشور، به تبادل‌نظر می‌پرداختند. عصبانیت آمریکا و انگلیس از شاه، یک بلوف سیاسی و تاریخی است.
 
فرض کنیم رژیم پهلوی، تن به اصلاحات می‌داد! آیا تضمینی وجود داشت که همواره به آن و دستاوردهایش پایبند بماند و آن را از بین نبرد؟
ابدا! آن روزها کسانی بودند که می‌گفتند: شاه اگر قانون اساسی مشروطه را بپذیرد و فقط سلطنت کند و نه حکومت، اصلاحات بر انقلاب ترجیح دارد! اما برای شاه، این حرف‌ها معنی نداشت. او حکومت مطلقه می‌خواست و به همین دلیل، به سرکوب و کشتار ادامه داد. نطق شاه و بیان جمله: «من نیز پیام انقلاب شما را شنیدم»، یک خدعه سیاسی برای فریب مردم بود. اما حضرت امام با رهبری هوشمندانه خود، مردم را هدایت کردند و انقلاب را به ثمر رساندند. رژیم شاه اگر هم گاهی اظهار ندامت می‌کرد، به دلیل پی بردن به جنایات و خیانت‌هایش نبود، بلکه فقط مترصد به‌دست آوردن فرصت بود. رژیم پهلوی به قدری در جنایت و خیانت و سرکوب مردم غرق بود که چاره‌ای جز سرنگونی آن باقی نمانده بود! شاه اگر قصد اصلاح خود را داشت، نهضت ملی نفت بهترین فرصت برای این کار بود. با به ثمر رسیدن نهضت ملی، استقلال اقتصادی ایران تأمین می‌شد و کشور در مسیر ترقی قرار می‌گرفت، اما چنین چیزی مطلوب اربابان شاه نبود و به همین دلیل با کودتای 28 مرداد 1332، قیام استقلال‌طلبانه و ملی نهضت نفت نابود شد و کشور یکسره در اختیار آمریکا قرار گرفت! رفتار شاه در ده سال بعد، یعنی در قیام 15 خرداد نشان داد که جز تأمین منافع خود و اربابانش، هدفی ندارد و در این مسیر هر مانعی را حتی به قیمت کشتارهای جمعی، از سر راهش برخواهد داشت! مطمئن باشید همان شاهی که دم از پشیمانی می‌زد، اگر مجددا قدرت می‌گرفت، با کمک آمریکا انتقام سختی از مردم ایران می‌گرفت!
می‌دانید که شاه ابتدا سعی کرد با دولت به اصطلاح آشتی ملیِ جعفر شریف‌امامی، کشور را آرام کند که موفق نشد و در دوران نخست‌وزیری او بود که فاجعه 17 شهریور به وقوع پیوست. بعد سعی کرد با روی کار آوردن یک دولت نظامی به نخست‌وزیری غلامرضا ازهاری، مردم را مرعوب کند، که باز هم موفق نشد. شاه وقتی راه‌پیمایی‌های عظیم تاسوعا و عاشورا را دید، به این فکر افتاد که از نیروهای به اصطلاح ملی استفاده کند. شاه ابتدا با کریم سنجابی، رهبر جبهه ملی، مذاکره کرد، اما او شرایطی را پیشنهاد کرد که شاه نپذیرفت! لذا به سراغ شاپور بختیار رفت و با او به توافق رسید. البته بختیار در خود جبهه ملی هم، شخصیت برجسته‌ای نبود. وعده و وعیدها و طرح‌های فریبکارانه او هم، با هوشیاری حضرت امام خنثی شدند و دولت بختیار به بن‌بست رسید. آمریکایی‌ها تصمیم گرفتند شاه را از ایران خارج کنند، با این امید که شور انقلابی مردم فروکش کند و بتوانند مانند 28 مرداد 1332، او را برگردانند و رژیم را حفظ کنند، اما دیگر کار از کار گذشته بود و امیدی به حفظ نظام شاهنشاهی نبود. به این ترتیب آمریکایی‌ها، مهم‌ترین پایگاه خود در خاورمیانه را از دست دادند و لذا برای سرکوب و نابودی انقلاب اسلامی، برنامه‌های گوناگونی را پیاده کردند و همچنان به این کار ادامه می‌دهند.
 
به نظر شما، آیا پدیده انقلاب می‌تواند ساختارهای بهتری را جایگزین نظام مستقر کند؟ یا با از بین بردن ساختار موجود، فقط با خود نابلدی و خسارت می‌آورد؟
طبعا شما این سؤال را در بستر وقایع انقلاب اسلامی مطرح می‌کنید. بدون درنظر گرفتن شرایط آن دوران، یعنی مرحله پی‌ریزی نظام جدید به جای نظام فروپاشیده‌شده قبلی، فقط کسی با هوشمندی حضرت امام می‌توانست برای ایجاد نظام جدید، رفراندوم بگذارد و با آن سرعت حیرت‌انگیز، تدوین قانون اساسی را به سرانجام برساند و در واقع پشتوانه مهمی را برای نظام‌سازی جدید فراهم آورد. اگر غیر از این بود، حفظ انسجام ملی و جلوگیری از تجزیه کشور، ناممکن یا حداقل بسیار دشوار بود. در چهار دهه پس از انقلاب، هریک از توطئه‌هائی که برای این انقلاب پیش آمده است ــ اعم از داخلی و خارجی ــ کافی بود تا بنیان انقلاب متزلزل شود، اما انقلاب به‌رغم تمام این دشواری‌ها، همچنان پابرجا باقی مانده است. البته آسیب‌ها و کجروی‌هایی وجود داشته‌اند و بعضی از افراد، به مسئولیت‌هایشان عمل نکرده‌اند و نواقص و مشکلاتی وجود دارند. ولی آیا مگر در کشورهای اروپایی یا آمریکا، نارضایتی وجود ندارد؟ پس اعتراضات مردمی در آن کشورها برای چیست؟ آیا قوانین آنها صددرصد خوب و مفیدند؟ بااین‌همه کاری که ما باید انجام بدهیم، آسیب‌شناسی دائمی و رفع نواقص است.
 
برخی از چهره‌های دارای سوابق انقلابی، از گذشته خود اظهار پشیمانی می‌کنند و معتقدند که به جای دگرگونی کلان، باید اصلاحات تدریجی صورت می‌گرفت. دیدگاه شما دراین‌باره چیست؟
در اینکه انسان همواره بر اعتقادی پابرجا بماند، به اعتقاد و انگیزه‌اش ربط دارد. به نظر من کسانی که از اصل انقلاب پشیمان شده‌اند، زیاد نیستند. اگر اظهار پشیمانی می‌کنند، به نظرم به عملکردها برمی‌گردد، وگرنه همان کسانی هم که این حرف‌ها را می‌زنند، می‌دانند که انقلاب رویکردی ضروری مفید بوده است. ما هم نباید تصور کنیم که هر کاری که از اول انقلاب انجام داده‌ایم، صددرصد درست بوده است، اما انقلاب در مسیری کاملا درست پیش رفته است. آنچه مورد انتقاد و اشکال است، برخی از مصوبات قانونی و به‌ویژه شیوه‌های مدیریتی است، که باید با نگاهی کارشناسانه و به دور از تعصب و غرض‌ و مرض، بررسی شوند.
 
https://iichs.ir/vdce7z8w.jh87wi9bbj.html
iichs.ir/vdce7z8w.jh87wi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما