«یادها و یادمان‌هایی از شب واقعه، در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی-2» در گفت‌وشنود با دکتر مرتضی محمدخان

حدود چهار ساعت، زیر آوار بودم!

دکتر مرتضی محمدخان، علاوه بر نقش‌آفرینی ثابت در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، در شامگاه 7 تیر 1360، در جلسه پس از نماز مغرب و عشا نیز حضور داشته و در عداد جانبازان انفجاری که در ادامه آن رخ داد به‌شمار می‌آید. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، به تبیین بسترهای آن فاجعه و نیز بیان خاطرات مربوط به آن پرداخته است
حدود چهار ساعت، زیر آوار بودم!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
کانون‌های قدرت جهانی از بدو پیروزی انقلاب اسلامی، با توطئه‌های فراوان سعی کرده‌اند نظام برآمده از آن را به شکست بکشانند! به نظر شما علت این امر چیست؟ و برای بی‌اثر شدن این رویکرد، چه باید کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. مسلما مهم‌ترین دلیل این دشمنی‌ها، پافشاری ملت ایران بر اصل استقلال بوده است. به جرئت می‌توان گفت: در دنیای امروز، کمتر کشوری به لحاظ سیاسی، به اندازه ایران مستقل است. البته که ایستادگی بر اصول حاکم بر نظام اسلامی و دنبال کردن آرمان‌های امام و شهدا و خوداتکایی، هزینه‌هایی دارد که باید آنها را بپردازیم، کما اینکه تاکنون چنین بوده است. استکبار جهانی بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، توطئه‌های گوناگون خود را در قالب ایجاد اغتشاش و بلوا در مناطق مختلف کشور، از جمله کردستان، گنبد، آذربایجان، خوزستان، سیستان و بلوچستان و...، آغاز کرد. حرکت‌های مسلحانه گروهک‌ها و ترورهای کور و گسترده منافقین، در کنار هشت سال جنگ تحمیلی، ترور شخصیت‌های اصلی و سران انقلاب، تحریم‌های اقتصادی گسترده، کودتاها و...، از جمله اقدامات استکبار برای نابودی انقلاب اسلامی بود که با وجود تحمیل هزینه‌های سنگین به کشور، خوشبختانه خدشه‌ای به اصل نظام وارد نکرد.
 
مرتضی محمدخان
 
قبل از روایت انفجار در دفتر مرکزی حزب، مناسب است قدری به بسترهای سیاسی و اجتماعی این رویداد بپردازیم. علت برکناری بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا ــ که به اعلام جنگ مسلحانه منافقین منتهی شد ــ چه بود؟
بنی‌صدر، آدم خودرأی و متکبری بود. غیر از آنکه فرماندهان سپاه و ارتش، از عملکرد او در جبهه‌ها ناراضی بودند و طرح «زمین می‌دهیم، فرصت می‌خریم» او، به نظرشان طرح خائنانه‌ای بود، مدام هم این‌طرف و آن‌طرف می‌رفت و مخصوصا علیه شهید آیت‌الله دکتر بهشتی، سخنرانی می‌کرد. یک‌بار در پادگانی در اصفهان، این کار را کرد و آیت‌الله طاهری اصفهانی، همان روز نوار سخنرانی او را به دست حضرت امام رساند. امام وقتی این نوار را شنیدند، در 20 خرداد سال 1360، او را از فرماندهی کل قوا عزل کردند! ضدانقلاب و به‌ویژه منافقین، که مقدار زیادی اسلحه و مهمات جمع‌آوری کرده بودند، از همان تاریخ وارد جنگ مسلحانه شدند و خون بسیاری از مردم بی‌گناه را بر زمین ریختند.
 
واکنش شهید آیت‌الله بهشتی به عنوان نماد جریان خط امام، در برابر این رویکردها چه بود؟
شهید آیت‌الله بهشتی و پیروان خط امام سعی می‌کردند تا جایی که امکان دارد، در برابر رفتارهای بنی‌صدر صبوری کنند. شهید بهشتی همواره در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایش، مردم را به سکوت و صبر دعوت می‌کرد و تأکید داشت: «کسی حق ندارد علیه دیگری حرف بزند!». ایشان می‌گفت: «حتی در جلسات خصوصی هم، حق ندارید علیه امثال بنی‌صدر حرف بزنید!». اما بنی‌صدر درست رفتاری خلاف این شیوه را در پیش گرفت و نهایتا هم با کمک منافقین ــ که درواقع به بازوی نظامی او تبدیل شده بودند ــ چنان فجایعی را آفرید که در تاریخ بی‌سابقه است! سرانجام مجلس رأی به عدم صلاحیت بنی‌صدر داد و او را از مقام ریاست‌جمهوری خلع کرد!
 
چه ویژگی‌هایی در شهید آیت‌الله بهشتی، برای شما از همه برجسته‌تر بود؟
شهید بهشتی انسانی شجاع و تیزبین و در عین حال، بسیار مهربان و صمیمی بود. جهان‌بینی عمیقی داشت و با تمام مکاتب فکری، سیاسی و عقیدتی آشنایی داشت. بسیار دقیق، منظم و وقت‌شناس بود. با اینکه می‌توانست زندگی مرفهی داشته باشد، بسیار ساده‌زیست بود. برای انتقاد از خود، ارزش زیادی قائل بود و گاهی جلساتی می‌گذاشت و ابتدا انتقاد را از خود شروع می‌کرد و می‌گفت: «انتقاد، موجب پیشرفت فرد و جامعه می‌شود». به رعایت اصول تشکیلاتی، فوق‌العاده مقیّد بود و اگر کسی از خبرنگاران خارجی، ابتدا با من هماهنگ نمی‌کرد، از قبول مصاحبه با آنها خودداری می‌کرد! بسیار انسان قانعی بود و غذایش را ــ که بسیار ساده بود ــ از منزل می‌آورد! به نظر من ایشان هنوز هم، شخصیت ناشناخته‌ای است و کسی ایشان را درست نشناخته است!
 
برخی ترور رهبر معظم انقلاب اسلامی در 6 تیر 1360 را کلید خوردن ترور مسئولان رده‌اول نظام و فاجعه 7 تیرماه قلمداد می‌کنند. ارزیابی شما دراین‌باره چیست؟
منافقین که از عزل بنی‌صدر به‌شدت عصبانی بودند، ترور سران انقلاب را در دستور کار خود قرار دادند و براساس این رویکرد، در روز 6 تیر 1360، زمانی که حضرت آقا در مسجد ابوذر تهران سخنرانی می‌کردند، با بمبی که در ضبط صوت تعبیه کرده و آن را روی تریبون سخنرانی قرار داده بودند، به جان ایشان سوءقصد کردند! شدت جراحات به قدری زیاد بود که پزشکان از زنده ماندن ایشان قطع امید کرده بودند، اما خدای متعال، ایشان را برای روزهای دشوار آینده و ملت ایران حفظ کرد!
 
شما در آن صحنه حضور داشتید؟
من موقعی که خبر را شنیدم، همراه برخی از همکاران در حزب، خود را به بیمارستان رساندم! جمعیت زیادی جلوی در بیمارستان جمع شده بودند؛ طوری که امکان انتقال ایشان به بیمارستان دیگر، برای انجام عمل جراحی نبود! نهایتا آقای رفیق‌دوست در برانکاردی دراز کشید و ایشان را وارد آمبولانس کردند! مردم به تصور اینکه حضرت آقا، با آمبولانس به مرکز دیگری منتقل شده‌اند، پراکنده شدند و پس از آن بود که ما توانستیم ایشان را به بیمارستان مجهزتری منتقل کنیم تا جراحی شوند.
 
شما مسئول کمیته اجرایی حزب جمهوری اسلامی بودید و ازاین‌روی، در جریان جزئیات مسائل این تشکل، مخصوصا فاجعه 7 تیر قرار دارید. به نظر شما عامل منافقین چگونه توانسته بود تا این حد در حزب نفوذ کند؟
منافقین از ماه‌ها و حتی شاید سال‌ها قبل، برای نفوذ در گروه‌ها و تشکل‌های مختلف، برنامه‌ریزی کرده بودند و چون برخلاف چپ‌ها، ظاهر مذهبی داشتند، توانسته بودند اعتماد خیلی‌ها را جلب کنند! حذف یاران حضرت امام و خالی کردن اطراف ایشان، در اولویت برنامه‌هایشان بود. به‌خصوص زمانی که بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا خلع شد، منافقین به ترورهای کور روی آوردند و هر کسی را که حزب‌اللهی می‌پنداشتند، از کاسب تا استاد دانشگاه، ترور می‌کردند! آنها حتی حرمت ماه رمضان را هم نگاه نداشتند و برخی از مردم عادی را به جرم حمایت از نظام اسلامی، بر سر سفره‌های افطارشان به شهادت رساندند! آنها برای حذف یاران امام در حزب جمهوری اسلامی، محمدرضا کلاهی را ــ که بسیار آدم زیرکی بود ــ از طریق نام شهید جواد مالکی، که در فاجعه 7 تیر به شهادت رسید، در حزب نفوذ داده بودند. کلاهی جوان بسیار منظمی بود و روحیه بالایی داشت و توانسته بود کاملا اعتماد شهید جواد مالکی را جلب کند و حتی به خانه آنها رفت‌وآمد می‌کرد!
 
شما به رفتارهای کلاهی شک نکرده بودید؟
من می‌دیدم که مدام بین بخش‌های مختلف حزب، تردد می‌کند و با نمایندگان مجلس و وزرا ارتباط می‌گیرد و برگزاری جلسات را دنبال می‌کند، ولی کسی به او شک نداشت. دست کم به شکل واضحی این تردید ایجاد نشد!
 
و سرانجام از فاجعه 7 تیر 1360، چه روایتی دارید؟
تا قبل از این فاجعه، شاید هنوز کسانی در مورد ماهیت ضدانقلابی و ضدانسانی منافقین تردید داشتند، ولی با وقوع این فاجعه، همگان به ماهیت پلید و ضدانسانی آنها پی بردند و متوجه شدند که این طایفه برای دستیابی به قدرت، از هیچ جنایتی روی گردان نیستند! طبعا حادثه مسجد ابوذر، همه را متأثر و بسیار نگران کرده بود و فضا، فوق‌العاده ملتهب بود! عصر روز 7 تیر قرار بود جلسه شورای مرکزی حزب برگزار شود. همان‌طور که عرض کردم، شهید آیت‌الله بهشتی، فوق‌العاده دقیق بودند و مخصوصا در رعایت وقت، نظم عجیبی داشتند. آن روز ایشان نیم‌ساعت دیر آمدند، که سابقه نداشت و لذا ما، بسیار نگران شدیم! وقتی آمدند، گفتند: بنا به توصیه تیم حفاظت، این کار را کرده‌اند! اذان مغرب که شد، به امامت شهید بهشتی نماز خواندیم. سپس همه به سالن جلسه رفتیم. ابتدا شهید صادق اسلامی، قرآن تلاوت کرد. قرار بود درباره تورم، گرانی و آثار سوء آن بر زندگی مردم صحبت شود و آقای حسین کاظم‌پور اردبیلی، وزیر بازرگانی، در این مورد توضیح بدهد. عده‌ای از نمایندگان پیشنهاد کردند: با توجه به عزل بنی‌صدر از قدرت، موضوع جلسه به انتخابات ریاست‌جمهوری آینده تغییر کند. رأی‌گیری شد و این پیشنهاد رأی آورد. شهید محمد منتظری ردیف جلوی من و شهید قندی در کنار من نشسته بودند. بعد از تلاوت قرآن و اعلام دستورجلسه، شهید بهشتی پشت تریبون قرار گرفتند، ولی هنوز 5 دقیقه نگذشته بود، که ناگهان نور زرد و سفیدی، سالن را پر کرد و من دیگر چیزی نفهمیدم! حدود چهار ساعت زیر آوار بودم که سه ساعت آن را در بی‌هوشی به‌سر بردم و حتی وقتی به هوش آمدم، صدای ناله و دعا و نیایش افرادی را که زیر آوار زنده مانده بودند می‌شنیدم. امدادگران سعی کردند آوارها را از روی ما بردارند که زنجیر جرثقیل پاره شد و آوار فرو ریخت و عده‌ای از کسانی که هنوز زنده بودند، شهید شدند. سرانجام در این میان، مرا هم دیدند و بیرون کشیدند.
https://iichs.ir/vdcf0xd0.w6dx0agiiw.html
iichs.ir/vdcf0xd0.w6dx0agiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما