تز اسلام منهای روحانیت و مسئله نهضت انقلابی؛

نقد جریان انقلابی به شریعتی چه بود؟

رهبری امام در قیام 15 خرداد، ظرفیت و شرایط لازم برای یافتن زمینه‌‌های مشترک بین روحانیان و نیروهای مترقی سیاسی و مذهبی و اتحاد عمیق و پایدار آنها در مبارزه انقلابی را فراهم کرد؛ با وجود این، طرح نظریه اسلام منهای روحانیت از سوی روشنفکرانی مانند علی شریعتی در چنان اوضاعی که روحانیان به رهبری امام خمینی مشغول مبارزه با استبداد و استعمار بودند، واکنش‌های متنوعی را در میان این قشر برانگیخت که در میان آنها واکنش امام خمینی متمایز بود
نقد جریان انقلابی به شریعتی چه بود؟

پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از دستاوردهای امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد 1342، فروپاشی دیوار میان حوزه و دانشگاه یا به عبارتی دانشجوها و روحانیان است. این دو قشر تحصیل‌‌کرده پس از این قیام، توده‌‌های آگاه را در صفی منسجم و یگانه قرار دادند و ساخته‌‌های ذهنی پیشین مبنی بر ناممکن بودن همکاری این دو قشر برای مبارزه با دشمن واحد، یعنی استعمار، امپریالیسم و دولت مطلقه شاه، را یکسره ویران کردند. رهبری امام در قیام 15 خرداد، که از گستردگی دامنه نفوذ ایشان در بین مردم پرده برمی‌داشت، ظرفیت و شرایط لازم برای یافتن زمینه‌‌های مشترک بین روحانیان و نیروهای مترقی سیاسی و مذهبی و اتحاد عمیق و پایدار آنها در مبارزه انقلابی را فراهم کرد؛ با وجود این، بودند روشنفکرانی که مانند دکتر علی شریعتی دیدگاه متمایزی از مفهوم روحانیت مطرح کردند و از نظریه اسلام منهای روحانیت سخن گفتند. برخلاف این اظهار نظرها، اسلام بدون روحانیت ممکن نبود و تاریخ اسلام نشان می‌داد که این دو درهم تنیده شده‌اند و تفکیک آنها از هم ممکن نیست، اما پرسش این است که در چنان اوضاعی که روحانیان به رهبری امام خمینی مشغول مبارزه با استبداد و استعمار بودند، نظریه یادشده چه واکنش‌هایی را در میان روحانیان برانگیخت و امام و روحانیان مبارز، چه شیوه‌ای را در مقابل نظریه اسلام منهای روحانیت در پیش گرفتند؟
 
روحانیت در اندیشه شریعتی
پیشینه مشارکت روحانیان در امر سیاسی به درازای تاریخ اسلام است و همه تحلیلگران سیاسی بر این امر اتفاق نظر دارند. دکتر شریعتی نیز منکر این موضوع نبود؛ او در دفاع از روحانیان چنین سخن گفته است: «نهاد روحانیت در تاریخ معاصر ایران، به‌عنوان مهم‌‌ترین پایگاه برای مبارزه با استبداد و استعمار بوده است. تا آنجا که من می‌‌دانم، زیر تمام قراردادهای استعماری را کسانی که امضا گذاشته‌‌اند، همگی از میان تحصیل‌کرده‌های دکتر و مهندس و لیسانسیِ بوده‌‌اند».[1] او به‌صراحت و با اطمینان ‌افزوده است: «یک آخوند، [یا] یک از نجف برگشته، اگر امضایش بود، من هم اعلام می‌‌کنم که آخوند دوست ندارم».[2] با وجود چنین دیدگاه منصفانه‌ای نسبت به قشر روحانی، شریعتی سخنان دیگری نیز مطرح کرده است که نه تنها با آنچه گفته شد در تناقض است، بلکه خارج از حقیقت نیز هست. وی در کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» مسئله روحانیت را دوباره مطرح کرده و با عنوان «شیعه نظام» در انتقاد از آنها سخن گفته است: «از صفویه تاکنون دوره تبدیل شدن شیعه "حرکت" به "شیعه نظام" است. علما و روحانیون که همواره پیشتاز مبارزه با حکومت بودند و پیوسته سپر آماج تیرهای نظام حاکم قرار داشتند، همان‌‌ها در عزیزترین و مجلل‌‌ترین شرایط زندگی می‌‌کنند».[3]
 
از طرف دیگر، او در یک تناقض کلامی و برخی آثار دیگرش منکر «روحانیت» شده و به شکل عجیبی آن را در تضاد با اسلام قلمداد کرده است. او گفته است: «من، روحانیت را با علمای اسلام یکی نمی‌‌گیرم؛ در اسلام، ما دستگاهی، طبقه‌‌ای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاحات خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما عالِم داریم در برابر غیر عالِم؛ نه روحانی در برابر جسمانی».[4]
 
علی شریعتی در کنار آیت‌الله العظمی میلانی، حجت‌الاسلام سیدابراهیم میلانی و برخی علمای مشهد
علی شریعتی در کنار آیت‌الله العظمی میلانی،
حجت‌الاسلام سیدابراهیم میلانی و برخی علمای مشهد
 
واکنش‌ها به تفسیر نوی شریعتی از دین
سخنرانی‌‌ها و آثار دکتر شریعتی، به‌تدریج بخش بزرگی از ذهنیت جامعه را به خود جذب کرد، اما ارائه تفسیری نو از دین واکنش قشرهای گوناگون به‌ویژه روحانیان را در پی داشت. واکنش‌‌های روحانیان به این مسئله بسیار گوناگون بود. این واکنش‌ها، که درواقع بازتاب انتقادات شریعتی به مبانی فکری شیعه و به‌طور نامحسوس تز اسلام منهای روحانیت بود، طی سه مرحله ظهور پیدا کرد: نخست، گروهی از وعاظ موسوم به «ده نفر از مخالفان شریعتی» که خود را «ولایتی» می‌‌خواندند و شامل سیدابراهیم میلانی، شیخ قاسم اسلامی، سیخ محمدعلی انصاری، احمد کافی و... بودند، دیدگاه‌های او را به نقد کشیدند؛ دوم، گروهی از روحانیان سرشناس و مدرسان حوزه علمیه قم، که با نشریه «درس‌‌هایی از مکتب اسلام» همکاری داشتند، دیدگاه‌های شریعتی را نقد کردند؛ برای نمونه آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی با چاپ مقاله‌‌ای با عنوان «آیا شورا مبنای حکومت اسلامی است؟»، نظر شریعتی در مباحث «اسلام‌‌شناسی» را که از حکومت شورایی سخن به میان آورده و آن را یکی از ارکان نظام اسلامی خوانده بود، زیر سؤال برد؛[5] سومین مرحله، مرحله صدور فتوا از سوی مجتهدان و مراجع تقلید بود. نخستین فتوا را آیت‌‌الله میلانی در 1 شهریور 1351 صادر کردند. ایشان مقلدان خود را از حضور در ارشاد یا مطالعه مکتوبات ارشاد منع کردند.[6] پنج
روز بعد، آیت‌‌الله حسن طباطبائی قمی نیز آثار شریعتی را در ردیف کتب ضاله قرار دادند،[7] اما موضع امام متفاوت بود.
 
با امام خمینی(ره) که در این زمان در نجف اشرف به‌سر می‌‌برد، چندین بار تماس گرفته شد تا ایشان هم مانند مراجع دیگر فتوایی در محکومیت نوشته‌‌های شریعتی صادر کنند؛ برای نمونه، استفتائیه‌‌ای درباره کتاب «اسلام‌‌شناسی» شریعتی از ایران به نجف ارسال شد.[8] به گفته مرحوم سیدمحمود دعائی، امام متوجه شده بودند که این عده می‌‌خواهند ایشان شریعتی را نقد کنند؛[9] امری که به‌نظر در آن شرایط انقلابی چندان رویکرد مناسبی نبود؛ همچنان که برخی نیز انتظار داشتند امام شریعتی را تأیید کنند. آن‌طور که جلال‌‌الدین فارسی می‌گوید، امام در پاسخ متذکر شده بودند که نمی‌‌خواهند نوشته‌‌های شریعتی را تأیید کنند، اما شریعتی هواداران زیادی دارد.[10] بااین‌حال روحانیان انقلابی و در رأس آنها حضرت امام نسبت به دیدگاه‌های شریعتی و از جمله تز اسلام منهای روحانیت وی انتقاداتی داشتند که در ادامه به آن اشاره می‌شود.
 
علی شریعتی در حال سخنرانی در حسینیه ارشاد
علی شریعتی در حال سخنرانی در حسینیه ارشاد
 
از گلایه تا نقد؛ واکنش روحانیت مبارز در مقابل شریعتی
شهید آیت‌الله بهشتی نیز مانند باقی روحانیان نسبت به برداشت شریعتی از روحانیان و بعضی مباحث او انتقاد داشت، اما او را نه لگدکوب کرد و نه ستایش، بلکه معتقد بود حُسن استفاده از او سرمایه‌‌ای در خدمت هدفی بزرگ است. او گفته است: «هرجایی که سخن خوبی بود، گفته‌‌ام خوب است؛ هرجایی که حرف بدی بود، گفته‌‌ام خطاست، غلط است، خام است. مکرر به خود ایشان [شریعتی] هم گفتم که دکتر اصولا روشت خطاست؛ روشت نقص دارد، روشت را کامل کن».[11] اما شهید مطهری به‌گونه‌ای دیگر فکر می‌‌کرد. او در نامه‌‌ای به امام خمینی در سال 1356، دیدگاه‌‌های خود را درباره شریعتی و تأثیر منفی اندیشه‌‌های وی بر متدینان مطرح کرد. مطهری نسبت به شریعتی انتقاد داشت؛ چون معتقد بود وی بعد از سیدجمال و اقبال و بیش از آنها، رنسانس اسلامی پدید آورده است. او می‌‌گوید: «به خدا اگر روزی مصلحت اقتضا کند که اندیشه‌‌های این شخص حلاجی شود و ریشه‌‌هایش به‌دست آید و با اندیشه‌‌های اصیل اسلامی مقایسه شود، صدها مطلب به‌دست می‌‌آید که بر ضد اصول اسلام است و به علاوه بی‌‌پایگی آنها روشن می‌‌شود».[12]
علی شریعتی در کنار آیت‌الله مطهری در حسینیه ارشاد
علی شریعتی در کنار آیت‌الله مطهری در حسینیه ارشاد
 
امام خمینی(ره) نیز به‌‌رغم تأیید ضمنی، در بعضی مواقع صریح‌‌ترین موضع را نسبت به شریعتی داشتند؛ برای مثال، موضع ایشان درباره مطلبی که شریعتی نسبت به علامه مجلسی و اصولا روحانیت مطرح کرده بود نشان‌‌دهنده مخالفت با دیدگاه شریعتی است. یک‌بار امام به آقای خسرو منصوریان فرموده بودند: «سلام مرا به شریعتی برسان و بگو خداوند به ایشان توفیق بدهد، اما گله‌‌ای که از شما دارم این است که گفته‌‌اید روحانیون یک دست برای گرفتن و یک دست برای بوسیدن دراز کرده‌‌اند؛ این‌طور نیست».[13] امام در جای دیگر اضافه می‌‌کند: «آنچه خواجه نصیر را برجسته کرد، کارهای او برای مذهب بود؛ نه طب و نه ریاضیات او. در باب مجلسی نیز همین‌طور است. مرحوم مجلسی که در دستگاه صفویه بود، صفویه را آخوند کرد؛ نه خودش را صفویه! آنها را کشاند توی علم، مدرسه و دانش».[14] امام به‌صورت قاطع و صریح در برابر روشنفکران دینی و ازجمله شریعتی که اسلام منهای روحانیت را می‌‌خواستند فرمودند: «آقا این‌‌طور نیست که شما خیال بکنید که ما اسلام را می‌‌خواهیم اما ملا را نمی‌‌خواهیم. مگر می‌‌شود اسلام بی ملا؟ این ملاها هستند که جلو افتادند و بخش بزرگی از آنها در حبس و زندان‌‌اند. ملت پشت سر اینها ایستاده‌‌اند. گله من از روشنفکران این است که این را از خودتان کنار نزنید و بگویید که ما اسلام را می‌‌خواهیم، اما ملا نمی‌‌خواهیم».[15]
 
امام خمینی در سال‌های تبعید در نجف، در منزل محل اقامت (دهه 1340)
امام خمینی در سال‌های تبعید در نجف، در منزل محل اقامت (دهه 1340)
 
فرجام
سیاست کلی امام خمینی(ره) درباره اختلافات طرح‌شده در ارتباط با شریعتی، برپایه کنار گذاشتن مسائل فرعی از مسائل یا مسئله اصلی، که مبارزه با رژیم بود، قرار داشت. به همین دلیل، امام(ره) در دوره انقلاب موضع‌‌گیری تند در برابر شریعتی را روا نمی‌‌شمردند، اما انتقاداتی به وی داشتند که به شکل‌‌های مختلف و بدون آنکه به‌صراحت موضع‌‌گیری کنند، مطرح کردند. ایشان در فرایند مبارزه تمایلی به پررنگ کردن اختلافات با شریعتی نداشتند.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1] . علی شریعتی، مذهب علیه مذهب، مجموعه آثار 22، «جلسه دوم، میزگرد، پاسخ به سؤالات و انتقادات»، تهران، چاپخش، چ هفتم، 1387، ص 336.
[2] . همان، ص 336.
[3] . علی شریعتی، تشیع علوی و تشیع صفوی، تهران، سازمان انتشارات حسینیه ارشاد، 1352، ص 47.
[4] . همان، ص 232.
[5] . علی رهنما، مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد؛ زندگی سیاسی علی شریعتی، ترجمه کیومرث قرقلو، تهران، گام نو، چ دوم، 1381، ص 391.
[6] . همان، ص 392.
[7] . همان‌جا.
[8] . همان، ص 394.
[9] . مصاحبه با حجت‌الاسلام‌والمسلمین دعائی، مجله حوزه، ش 45 (مرداد و شهریور 1370)، قابل‌دسترسی در: yun.ir/arfj47
[10] . جلال‌‌الدین فارسی، زوایای تاریک، تهران، حدیث، 1373، ص 310.
[11] . سیدمحمد حسینی بهشتی، دکتر شریعتی؛ جستجوگری در مسیر شدن، تهران، بقعه، چ دوم، 1378، ص 64.
[12] . سیری در زندگانی استاد مطهری، قم، صدرا، 1370، ص 83.
[13] . رسول جعفریان، جریان‌‌ها و سازمان‌‌های مذهبی و سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی)، سال‌‌های 1320-1357، قم، چ هفتم، 1386، ص 561.
[14] . امام خمینی، صحیفه امام، ج 8، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1378، ص 437.
[15] . همان، ج 3، ص 246.
https://iichs.ir/vdcef78w.jh8nzi9bbj.html
iichs.ir/vdcef78w.jh8nzi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما