واکنش حوزه علمیه قم در برابر جریان اصلاح دینی؛

پاسخ به مدعیانی که «دست کم یک‌مرتبه قرآن نخوانده» بودند

با رها شدن جامعه از کمند تاریخی استبداد رضاشاهی، فضای دینی سمت‌وسوی ویژه‌‌ای در عرصه عمومی دوره پسارضاخانی به‌وجود آورد. پرسش‌‌های معرفت‌‌شناختی درون‌‌دینی، که متأثر از ایدئولوژی‌‌های جدید غیردینی بود، زمینه را برای طرح رویکردهای بازاندیشانه انتقادی توسط احمد کسروی، علی‌اکبر حکمی‌زاده و شریعت سنگلجی فراهم کرد؛ رویکردهایی که با پاسخ حوزه علمیه مواجه شد
پاسخ به مدعیانی که «دست کم یک‌مرتبه قرآن نخوانده» بودند

پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ با رشد نظام آموزش مدنی جدید و جدا شدن کامل آن از نهادهای آموزش سنتی، شکاف میان دو فرهنگ سنتی و مدرن افزایش یافت. بسط این تحول، یک پیوستار گفتمان دینی و نقد بازاندیشانه دینی را که دانش خود را از تولیدات فکری سنتی می‌‌گرفت، پدید آورد. جریان اخیر تولیدات معرفتی و هستی‌‌شناختی خود را با نقد گذشته همراه با بازبینی، تفکیک و گاه تحقیر همراه ساخت و پیوست و گسستی را میان دنیوی و دینی که خاص پدیده انسانی است، تولید نمود. این جریان، افق ایمان دینی را زیر امر «متن» و امر «تاریخی» درآورد و آن را در چهارچوب تحلیل ساختار فکری «اصلاح دین»، به جامعه عرضه کرد. این دوگانگی در دوره پهلوی اول و اوایل پهلوی دوم به‌تدریج ابعاد بیشتری یافت، به‌طوری‌که مشکله دین و تجدد در دهه 1320 واکنش جریان‌‌های مذهبی، ازجمله حوزه را نسبت به جریان‌‌های نوگرای دینی و چهره‌‌های شاخص آن مانند احمد کسروی، علی‌‌اکبر حکمی‌‌زاده و محمدحسن شریعت سنگلجی برانگیخت. جستار حاضر تلاش دارد بستر، چهارچوب و دیدگاه دو جریان یادشده را بر مبنای تجربه تاریخی و در درون روش‌‌شناسی بازاندیشی دینی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و به این پرسش پاسخ گوید که آیا انطباق شرایط عصر و شرایط نوظهور لاجرم باید بر تجدید شریعت حُکم کند یا نه؟
 
چشم‌‌انداز دهه 1320؛ جریان‌‌های نوگرای دینی در عصر پهلوی دوم
الف) پاسخ به شبهات احمد کسروی:
با رها شدن جامعه از کمند تاریخی استبداد رضاشاهی، فضای دینی سمت‌وسوی ویژه‌‌ای در عرصه عمومی دوره پسارضاخانی به‌وجود آورد که چالش‌‌هایی مهمی را از دیدگاه فقه و سیاست و جریان‌‌های درون‌‌دینی برانگیخت. پرسش‌‌های معرفت‌‌شناختی درون‌‌دینی، که متأثر از ایدئولوژی‌‌های جدید غیردینی بود، زمینه را برای طرح رویکردهای بازاندیشانه انتقادی فراهم کرد. احمد کسروی یکی از افرادی بود که به تبعیت از این تحولات پروژه فکری خود را با نام «پاک‌‌دینی» و با انتشار ماهنامه «پیمان» (منتشرشده تا اسفند 1324ش) مطرح کرد. اندیشه درباره دین یکی از اساسی‌‌ترین دغدغه‌‌های فکری او بود که مشخصه انعکاس پرسش‌‌ها و مواجهات دینی دهه 1320 است؛ پرسش‌‌هایی درباره نسبت دین و علم، دین و عقل، دین و زندگی و مقتضیات زمان.
 
احمد کسروی
احمد کسروی
  
حوزه اگرچه در زمینه نقد غرب، مذمت دنیاپرستی و نفی ماتریالیسم با او هم‌‌عقیده بود، اما با غربال‌‌گری انتقادی او و اصلاح دین، که به اصل دین ضربه می‌‌زد، مخالف بود. استدلالات او اغلب غیرمستند، کلّی و پرخاش‌جویانه است و با نگاه کارکردی به دین (منظور دهه 1320)، آن را ناتوان از اصلاح اجتماعی تشخیص و به مجموعه‌‌ای از مناسک تقلیل می‌‌دهد و با نفی خاتمیت بیشترین نقد را متوجه مفهوم امامت و غیبت و تبعات سیاسی آن در اندیشه دینی می‌‌کند.[1] این مکتوبات، واکنش جریان مذهبی، به‌ویژه امام خمینی(ره) را درپی داشت. امام خمینی در پاسخ به شبهات کسروی نامه‌‌ای سرگشاده با نام «بخوانید و به کار بندید»، در تاریخ 16 اردیبهشت 1323ش منتشر کردند. در این نامه ایشان ضمن نقد کسروی و رضاخان، سرمنزل طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را «قیام برای خدا»، پیکار بر عادات و عقاید جاهلیت، نفی خودخواهی و منافع شخصی و برچیدن فحشا می‌‌دانند. امام با خطاب دادن همه قشرهای جامعه به گوش‌‌سپاری موعظت خدای جهان، بهترین مجال و فرصت را «قیام اصلاحی» معرفی می‌کنند؛ اگرنه، مشتی شهوت‌‌ران و هرزه‌‌گرد چیره می‌‌شوند و آیین و شرف اسلام را دستخوش اغراض باطله خواهند کرد.
 
امام خمینی کسروی را یک نفر بی‌سروپا که آیین اسلام را دستخوش ناسزا و جسارت نموده است، می‌خواند و او را محکوم می‌‌کند و می‌‌گوید: «خوب است یک کتابی هم فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کند و همه آنان را در مقاصد اسلامی همراه کرده از همه امضا می‌‌گرفتید که اگر در یک‌گوشه مملکت به دین جسارتی شد، همه یکدل از تمام کشور قیام کنند».[2] حاج مهدی سراج انصاری نیز در کتاب «بددینی» و «شیعه چه می‌‌گوید»، بارها در برابر این مدعیان در موضع پاسخ قرار گرفته است؛ برای نمونه یکی از مواضع نادرست کسروی، سخن از دوگانه بودن اسلام در عصر پیامبر و عصر جدید است که با نقد و مخالفت سراج مواجه می‌‌شود. مرحوم سراج معتقد است اسلام همان شاهراهی است که پیغمبر اسلام بر روی جهانیان باز کرده است و تا پایان جهان پایدار خواهد ماند و این جدایی گفته‌شده، نه از آیین اسلام، بلکه تقصیر رهرو است که از راه اصلی منحرف شده و گام بر بی‌‌راهه گذاشته است.[3] او آیین جدید
کسروی را که به نام «پاک‌‌دینی» نامیده می‌‌شود، مملو از خرافات جدید، وابسته به بددینان، کژفهمی و نگاه نادرست به آیات قرآن و تفسیر آن می‌‌داند. سراج در کتاب «شیعه چنین می‌‌گوید»، در پاسخ به کسروی که امامت را یک جنبش سیاسی می‌‌داند، نوشت که امامت و دوازده گوهر آن، نگهبان و راهنمای جماعت مسلمین است که عقلا و وجدانا لازم است پس از رحلت پیامبر معین شود.[4]
 
ب) پاسخ به شبهات علی‌‌اکبر حکمی‌‌زاده:
علی‌‌اکبر حکمی‌‌زاده نیز همانند کسروی یک سبک تهاجمی داشت و در کتاب «اسرار هزارساله» به نقد دین کنونی پرداخت و رهبران مذهبی را با طرح موضوعاتی نظیر ناسازی فتوا و قانون، و حاکمیت مجتهد و قانون موضوعه به چالش فراخواند. او همچنین با نقد حدیث‌‌گرایی به نقد عقیده شفاعت و افراط در عقیده امامت، رابطه دین و دولت و نابه‌سامانی‌های ایجادشده پرداخت و آن را زیر سؤال برد. امام خمینی در پاسخ به شبهات وی در خصوص کسانی که شفاعت را خرافه می‌‌دانند در «کشف اسرار» نوشت: «این یاوه‌‌گویان دست‌ کم یک‌مرتبه قرآن نخوانده‌‌اند که ببینند خدای جهان درباره شفاعت چقدر آیه فرستاده و آن را به مردم گوشزد کرده است. (سوره بقره/ آیه 255)[5]؛ (سوره انبیاء/ آیه 38)[6]؛ (سوره نجم/ آیه 26)[7]».[8] بنابراین، مفهوم شفاعت، از ارکان دین به‌شمار می‌آید و نفی آن ناشی از کمبود معرفت‌‌شناسی نسبت به اسلام است.
 
تصویر کتاب کشف اسرار
 
از طرف دیگر، امام خمینی در پاسخ به پرسش حکمی‌‌زاده که در مورد امامت، به‌عنوان اصل چهارم اصول مذهب، و عدم درج آن در قرآن ایراد گرفته بود می‌‌گویند: «قرآن به‌صورت کلی در سوره نساء، آیه 59، بر ضرورت امامت حکم فرموده است و دلیل اسم نیاوردن نام شخص برای امامت جهت رفع دودستگی و رفع فسادهای خیلی بدتر در جامعه است؛ از همه مهم‌‌تر کتاب قرآن دعوت به دین‌‌داری در مقابل بی‌‌دینی است و چنین کتابی به جزئیات و خصوصیات نمی‌‌پردازد».[9] او در ادامه اضافه می‌‌کند: «آنها که در طَمَع ریاست بودند، با نام بردن از علی ابن ابی‌‌طالب چنددستگی به‌وجود می‌‌آوردند و این به صلاح دین نبود و اگر هم می‌‌آمد کتاب آسمانی را تحریف می‌‌کردند. از همه گذشته، آخرین کلام پیغمبر راجع به امامت بوده است؛ آنجا که دوات یا کاغذ طلب می‌‌کند تا برای مردم چیزی بنویسد [منظور نام علی (ع)]، تا هرگز گمراه نشوند».[10] بنابراین، اسم نیاوردن شخص و یا امامت، دلیلی بر نفی حاکم و حکومت نیست، بلکه بنا بر مصلحت زمانه و جلوگیری از شق جامعه مسلمین بوده است.
 
علی‌‌اکبر حکمی‌‌زاده
علی‌‌اکبر حکمی‌‌زاده
 
ج) پاسخ به شبهات محمدحسن شریعت سنگلجی:
محمدحسن شریعت سنگلجی نیز از نوگرایان دینی وابسته به مکتب فکری شیخ هادی نجم‌‌آبادی است که با نگارش کتاب‌‌هایی چون «محو‌‌الموهوم»، «کلید فهم قرآن» و «توحید عبادت یا یکتاپرستی»، جنجال‌‌های فراوانی میان گروه‌‌های اسلامی به‌ویژه اسلام فقاهتی برانگیخت. او با نگرشی عقل‌‌گرایانه، به گمان خود، با خرافات مبارزه می‌‌کرد. آنچه را وی خرافه می‌‌خواند همان چیزهایی بود که وهابی‌‌ها آن را خرافه می‌دانستند.[11] او با نقد مظاهر دینی و غربی‌‌کردن دین، و با نگارش کتاب «اسلام و رجعت»، که به انکار رجعت پرداخته بود، تا مرز تکفیر هم پیش رفت. امام خمینی در کتاب «کشف اسرار»، ادعاهای او را «دروغ‌‌پردازی و خیانت‌‌کاری»[12] دانستند و در پاسخ به گفته‌‌های او چنین نوشتند: «توحید در عبادت سنگلجی را خواندم و از اینکه او می‌‌گوید چون انگشتری عقیق در دست کردن شرک است به مغز تهی از ادراک او خندیدم، که این مرد پس مکه می‌‌رود چه کند و دور آن سنگ‌‌ها چرا می‌‌گردد. اگر بگویند آن اطاعت فرمان خداست، اینها همه نیز اطاعت فرمان خداست وگرنه هیچ‌کس نه سنگ سیاه بی‌‌قیمتی را می‌‌پرستد و نه انگشتر یاقوت و عقیق حاجت می‌‌طلبد».[13]
 
محمدحسن شریعت سنگلجی
محمدحسن شریعت سنگلجی
 
نتیجه‌‌گیری
واکنش حوزه و عالمان به دین اسلام در برابر دیدگاه نوگرایان دینی و بازاندیشان انتقادی به مذهب شیعه، مستدل، برخوردار از منطق، به‌دور از حاشیه‌‌سازی و برگرفته از دیالکتیک دینی بوده است تا با توسل به قیام الله و موعظت الهی، «راه مستقیم» در پیش گیریم و به «سعادت دوجهان» نائل آییم.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. احمد کسروی، شیعیگری یا بخوانند و داوری کنند، تهران، بی‌‌تا، ص 11.
[2]. روح‌الله خمینی، صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی(س)، ج 1، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1378، ص 23.
[3]. حاج مهدی سراج انصاری، نبرد با بی‌‌دینی، تبریز، کتابفروشی بنی‌‌هاشمی، 1345، ص 39.
[4]. حاج مهدی سراج انصاری، شیعه چه می‌‌گوید، تبریز، کتابفروشی بنی‌هاشمی، 1385ه، صص 157-158.
[5]. کیست که در نزد او، جز به‌فرمان او شفاعت کند.
[6]. و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمی‌‌کنند.
[7]. چه بسیار فرشتگان آسمان‌‌ها که شفاعت آنها سودی نمی‌‌بخشد مگر پس‌ازآنکه خدا برای هر کس بخواهد و راضی باشد اجازه (شفاعت) دهد.
[8]. امام خمینی، کشف اسرار، تهران، دفتر نشر فلق، بی‌‌تا، صص 79-80.
[9]. همان، ص 153.
[10]. همان‌جا.
[11]. رسول جعفریان، جریان‌‌ها و سازمان‌‌های مذهبی و سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی)، سال‌‌های 1320-1357، تهران، خانه کتاب، 1389، ص 882.
[12]. امام خمینی، کشف اسرار، همان، ص 333.
[13]. همان، صص 64-65.
https://iichs.ir/vdcdsj0x.yt0o56a22y.html
iichs.ir/vdcdsj0x.yt0o56a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما