حیات مبارزاتی شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، در آیینه اسناد و روایت‌ها؛

جشن هنر شیراز را، خوک‌صفتان اداره می‌کنند!

از شهادت جانکاه عارف مجاهد آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب شیرازی، 41 سال سپری گشت. او که آموزه‌های سلوک را با شجاعت مبارزه در هم آمیخته بود، در چنین روزهایی رو به جاودانگی نهاد و در عداد ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت درآمد. در مقال پی‌آمده تلاش شده است با استناد به پاره‌ای از اسناد و روایت‌ها، حیات مبارزاتی وی ترسیم شود
جشن هنر شیراز را، خوک‌صفتان اداره می‌کنند!

شیراز در صف اول مبارزات ایران است!
شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب شیرازی، در زمره تربیت‌یافتگان اعلام نامور نجف، در فقه و اصول و عرفان به‌شمار می‌رفت. وی پیش از آغاز نهضت امام خمینی، تنها به تبلیغات دینی می‌پرداخت. زنده‌یاد آیت‌الله سیدمهدی دستغیب، برادر آن بزرگ، چگونگی ورود دومین شهید محراب به عرصه مبارزات سیاسی را این‌گونه روایت کرده است:
«شهید بزرگوار آیت‌الله دستغیب (اعلی الله مقامه) در دوران شاه، خانه‌نشین بودند و فقط به مسجد می‌رفتند و به خانه باز می‌گشتند، تا زمانی که حضرت امام در قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، علیه رژیم شاه موضع‌گیری می‌کردند. شهید دستغیب هر شب در مسجد جامع، تفسیر قرآن و شب‌های جمعه دعای کمیل داشتند. قبل از شروع نهضت امام، ایشان کمتر وارد مباحث سیاسی می‌شدند؛ چون تنها بودند و کاری از پیش نمی‌رفت، ولی پس از آنکه امام قیام را آغاز کردند، شهید دستغیب هم همراه با روحانیون همفکر امام در سراسر کشور، در تفسیرهای خود به مفاسد رژیم شاه اشاره می‌کردند، تا زمانی که امام اعلامیه دادند که: بیان حقایق واجب و تقیه حرام است! از این به بعد بود که ایشان جان بر کف به میدان آمدند و آشکارا با رژیم به مبارزه پرداختند و مردم را به اجابت دعوت امام فرا خواندند. در اثر این فعالیت‌ها، مأمورین ایشان را دستگیر کردند و به تهران بردند و به حبس انداختند. روزی که ایشان آزاد شدند و به شیراز برگشتند، سیل جمعیت استقبال‌کننده از دروازه قرآن هم گذشت! شب‌های جمعه، جمعیت فوق‌العاده زیادی پای منبر ایشان می‌آمدند و شبستان مسجد و صحن پر می‌شد. شهید در سخنرانی‌های خود، رژیم را می‌کوبیدند و از امام حمایت می‌کردند. ساواک علمای شیراز را تهدید کرد که دیگر به مسجد نروند. بسیاری از آنها ترسیدند و سعی کردند شهید را هم منصرف کنند، که دیگر علیه دستگاه و دربار حرفی نزنند. حتی بعضی از آنها تلاش کردند جلسات شب‌های جمعه را تعطیل کنند! در این هنگام امام خطاب به یکی از علمای شیراز نوشتند: مبادا این مجلس را ترک کنید، شیراز در صف اول مبارزات ایران است!... به برکت حضور شهید آیت‌الله دستغیب بود، که امام درباره شیراز چنین تعبیری را به‌کار برده بودند...».
 
شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب در کنار آیت‌الله حاج شیخ بهاء‌الدین محلاتی (دهه 1350)

مردمی که برای حفاظت از مقتدای خویش، شب را در برابر منزل او به‌سر بردند!
دومین شهید محراب از جمله چهره‌هایی است که در پی آغاز نهضت اسلامی، دستگیر شد. حاشیه و متن این دستگیری، داستانی جذاب است که ظرفیت تبدیل شدن به یک فیلم پُر درام دارد! نویسنده اثر «انقلاب اسلامی در شیراز»، از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دراین‌باره آورده است:
«مبارزات پیگیر دومین شهید محراب، باعث شد دستور بازداشت عالم مجاهد در شیراز صادر شود، اما چنان‌که از گزارش‌های تاریخی برمی‌آید، بازداشت آیت‌الله دستغیب با مقاومت‌های مردم شیراز روبه‌رو شد. قبل از دستگیری آیت‌الله دستغیب، عده‌ای از مردم تصمیم گرفتند با شب‌زنده‌داری در جلوی منزل وی و اجتماع در مقابل مسجد گنج ــ که در جوار منزلشان بود ــ مانع از دستگیری او شوند؛ لذا آنان تمام کوچه‌ اطراف را فرش کرده و در آنجا نشستند. در حدود ساعت 3 نیمه‌شب، عده‌ زیادی از کماندوها وارد کوچه شدند، اما مردم به مقابله با آنان پرداختند و با آنان درگیر شدند. مأموران رژیم پهلوی هم با تیراندازی هوایی و ضرب و شتم افراد داخل کوچه، خود را به درب منزل آیت‌الله دستغیب رساندند و پس از شکستن در وارد منزل شدند. سرانجام آیت‌الله دستغیب با وجود دفاع جانانه مردم شیراز، توسط عمال رژیم پهلوی بازداشت شد. ساواک شیراز پس از دستگیری آیت‌الله دستغیب، در بازرسی از منزل او، تعداد زیادی اعلامیه انقلابی کشف و ضبط کرد. مردم شیراز که در ماجرای حمله کماندوها به منزل آیت‌الله دستغیب مقاومت فراوانی به خرج داده بودند، بعد از بازداشت این روحانی مبارز نیز در جهت آزادی وی، به رژیم پهلوی فشار زیادی آوردند. سرانجام با فشار افکار عمومی در شیراز، رژیم ناچار شد آیت‌الله دستغیب را آزاد کند. آیت‌الله سیدهاشم دستغیب فرزند آیت‌الله، درباره‌ این واقعه چنین می‌گوید: بعد از لحظاتی دیدم رنجرها در را شکستند و با ستون دو نفری، به حالت قدم‌رو وارد منزل شدند. مثل اینکه یک دژی را مثلا می‌خواهند فتح بکنند، یک قلعه‌ای را گرفته‌اند. گفتند: دست‌ها بالا، دست‌ها بالا، ما دست‌هایمان را بالا بردیم. مع‌الوصف معطل نشدند و یک نفر از آنها لگدی به کمر من زد، که تا الآن هم آثارش
هست و لگد دیگری هم به صورتم زد. به قدری بی‌رحم بود که با اینکه بنده هیچ مقاومتی نکردم، سه دندان جلویم جابه‌جا توی دهنم افتاد! خون زیادی از سر و صورتم، روی لباس و بدنم ریخت. بدون اینکه بگذارند ما لباس بپوشیم، بنده و عمویم آقای حاج سیدمهدی دستغیب و برادرم سیداحمدعلی دستغیب را بردند...».
 
گفت: در کوچه نماز می‌خوانم، اما جماعت را تعطیل نمی‌کنم!
همان‌گونه که اشارت رفت، شهید آیت‌الله دستغیب در تمامی ادوار نهضت اسلامی، به جهاد پیگیر خویش تداوم بخشید و تهدیدات ساواک را به هیچ گرفت. زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمدهاشم دستغیب، فرزند آن بزرگ، تکاپوی مبارزاتی پدر در سال 1357 را چنین بازگو ساخته است:
«آقا یک سفر به نجف مشرف شدند و خدمت حضرت امام رسیدند و در مراجعت، شروع به فعالیت مجدد کردند. خوب آن شب یادم است که در مسجد هزاران نفر که در مسجد حضور داشتند، راجع به تاریخ شاهنشاهی که تاریخ گبری است، تاریخ ضد اسلامی است و همچنین راجع به شاه‌پرستی و فردپرستی، که بر ضد مبعث خاتم‌الانبیا و بعثت پیامبر برای یکتاپرستی و نه برای شخص‌پرستی است، در این زمینه سخنرانی فوق‌العاده‌ای نمودند. آن شب توسط افراد رژیم، به مردم حمله شد. یک نفر که می‌گفتند بچه بود، توسط گاز اشک‌آور خفه شد، عده‌ای صدمه دیدند، درها و شیشه‌های مسجد جامع را شکستند، ولی ایشان مبارزه را رها نکردند. دفعات بعد هم ادامه دادند. شب‌های جمعه تا نیمه‌های شعبان. نهایتا مأموران آمدند و منزل را محاصره کردند. خوب یادم هست که حدود دو هفته، تقریبا به اندازه دو لشکر اطراف منزل را گرفته بودند، آمدورفت را محدود کرده بودند. بعد از دو هفته دیدند فایده ندارد و ماه رمضان شروع شد و در عین حال از اطراف فشار می‌آوردند، ناچار شدند محاصره را برداشتند و ماه رمضان، هر روز مشغول شدند و صحبت می‌کردند تا اینکه کشتار 5 رمضان واقع شد. بلافاصله شورای امنیت استان [جلسه] تشکیل داد و مسجد جامع را بستند و تمام درهای مسجد بسته شد و آمد و رفت به طورکلی متوقف شد. بعد از گذشت دو هفته از بس هیجان زیاد شد، ایشان پیغام فرستاد: من می‌آیم هر جا که شد، می‌ایستم نماز و صحبتم را می‌کنم، معنی ندارد که درب مسجد را ببندند... البته علما هم احترام کردند و مسجد نرفتند، مسجدها تعطیل شد، لکن خود ایشان بعد از گذشت دو روز پیغام فرستادند و اعلامیه دادند که: نه، آقایان تشریف ببرند مسجدشان و سایر سنگرها نباید خالی بشود و این هم ان‌شاء‌الله باز می‌شود. خودشان پیغام دادند: اگر باز نشد، من هرجا که شد می‌روم و دست آخر گفتند: ما می‌رویم درب مسجد جامع، درب بزرگ رو به قبله می‌ایستیم و من نماز خودم را می‌خوانم، هرکس هرچه می‌خواهد بگوید، در کوچه که ممنوع نیست. همان‌جا می‌ایستم به نماز، بدیهی است که اگر ایشان این کار را می‌کردند، خیلی آشوب واقع می‌شد. ساواکی‌ها خودشان حساب را کردند و دیدند به صلاحشان هست که درب مسجد را باز کنند؛ لذا درب مسجد را هم باز کردند و هنوز دو هفته طول نکشیده بود که واقعه‌ 17 شهریور تهران پیش آمد و حکومت نظامی. بلافاصله بعد از اعلام حکومت نظامی، ایشان را دستگیر کردند و به زندان بردند. یکی دو روز در شیراز بودند و بعد فرستادند به تهران و کمیته مشترک ضدخرابکاری، که خود بنده به دیدنشان رفتم و بعد از سه ماه زندانی و یکی دو ماه هم تبعید، به شیراز مراجعت داده شدند...».
 
مؤسس جشن هنر هم «خوک» است!
اعتراض به فضاحت جشن هنر شیراز، در زمره سرفصل‌های مهم مبارزات آیت‌الله دستغیب به‌شمار می‌رود. به شهادت اسناد، مواجهه دومین شهید محراب با این رخداد، از همه علمای شیراز شدیدتر و قاطع‌تر بوده است. مؤلف اثر تاریخی ـ پژوهشی «انقلاب اسلامی در شیراز»، در تفصیل ماجرا می‌نویسد:
«پس از انتشار مطالب روزنامه‌ها و نیز آگاهی علما و روحانیون از اجرای نمایشنامه خوک، بچه، آتش، علما و روحانیون شیراز نیز به واکنش برخاستند. ابتدا آیت‌الله محلاتی در روز چهارشنبه بعد از اقامه نماز جماعت در مسجد مولا، در خلال دعا می‌گوید: خدا لعنت کند مسببین جشن هنر را، خداوند لعنت نماید برگزارکنندگان جشن هنر را، خدا لعنت کند شرکت‌کنندگان در جشن هنر را و [مردم] همه با صدای بلند آمین می‌گویند... ازآنجایی‌که ایشان پیشنهاد کرده بودند که ائمه جماعات مساجد، پس از اقامه نماز جماعت نسبت به جریان جشن هنر اعتراض نمایند، برخی از روحانیون از جمله سیدعلی‌اصغر دستغیب در مسجد الرضا و حجت‌الاسلام احمد پیشوا در مسجد نو، در اعتراض به جشن هنر مطالبی ایراد کردند. اما واکنش آیت‌الله دستغیب شدیدتر از سایرین بود و طی سخنرانی‌های متعدد در مسجد جامع، نسبت به جشن هنر انتقاد کرد. وی در یکی از سخنرانی‌ها چنین گفت: یک چیزی شنیدم به نام جشن خوک، عجیب اسمی هم دارد، آنها که به اینجا می‌روند نر و ماده با هم، از خوک هم پست‌ترند، ای لعنت بر آنها، مؤسس آن هم خوک است. لعنت بر آنها باد، تا کی این مملکت و این جوان‌ها را می‌خواهید گمراه کنید و به دست استعمار بدهید و منحرف کنید؟ این اولیا چه کار می‌خواهند بکنند، این رقاصه‌ها آنها هم که می‌روند، خرند! شیراز در دوره‌ای مهد علم بوده، حال کرده‌اندش رقاصخانه! نمی‌گذارند دهن ما بسته باشد...».
 
امسال نمی‌گذاریم «جشن بی‌هنری» در شیراز برگزار شود!
برگزاری نمایشنامه «خوک، بچه، آتش» در منظر عموم مردم شیراز و واکنش قاطبه مردم بدان، موجب شد در سال بعد، رژیم از بیم واکنش‌های مردمی
برگزاری آن را موقوف کند. بااین‌همه و همان‌گونه که در خاطرات فرزند سومین شهید محراب نیز بدان اشارت رفت، شیراز در سال 1357 محمل اعتراضات گسترده‌ای بود که شهید آیت‌الله دستغیب در آن نقشی تعیین‌کننده داشت. نویسنده کتاب «دانشگاه پهلوی به روایت اسناد» منتشره از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در گزارشی از این وقایع خاطرنشان کرده است:
«پانزدهم مردادماه، مطابق اول رمضان 1399 هجری بود. امام خمینی چند روز قبل از حلول ماه رمضان با صدور پیامی، راهبردهایی را جهت استفاده بهینه از این ماه، خطاب به ائمه جماعات، وعاظ و گویندگان مذهبی ارائه دادند. هر سال رژیم پهلوی جشن هنر را در تابستان و در شیراز برگزار می‌کرد. آیت‌الله دستغیب برای پیشگیری از برگزاری این مراسم، سلسله سخنرانی‌هایی را در شیراز آغاز کرد و شدیدا رژیم و شخص شاه را در ارتباط با جشن هنر مورد انتقاد قرار داد. وی در یکی از سخنرانی‌های خود اظهار داشت: این شاه نمی‌تواند زمام امور مسلمین را در دست بگیرد، ما جشن بی‌‎هنری را محکوم نموده و نمی‌گذاریم امسال برپا شود... ماه رمضان فرصت مناسبی برای افشاگری علیه رژیم بود و هر روز، تظاهرات ضد حکومتی در خیابان‌ها برپا بود. در تاریخ 28/ 4/ 1357 بعد از سخنرانی آیت‌الله دستغیب در مسجد جامع، مردم به خیابان‌ها ریختند و با پخش عکس‌هایی از امام خمینی، دست به تظاهرات زدند. پلیس دست به تیرانداری زد، که در نتیجه‌ آن یک نفر به شهادت رسید. روز 5 ماه رمضان (19/ 5/ 1357) هم، بنا به دعوت آیت‌الله شیخ بهاء‌الدین محلاتی، برای همدردی با خانواده‌های شهدای مردم اصفهان و کازرون، جمعیت زیادی تجمع و پس از اتمام جلسه دست به تظاهرات زدند. پلیس بر روی آنها آتش گشود، که در نتیجه ده‌ها تن مورد اصابت گلوله قرار گرفته و چند تن از آنان شهید و تعداد زیادی هم دستگیر شدند. آیت‌الله محلاتی طی اعلامیه‌ای، آن روز را عزای عمومی اعلام کرد. شورای تأمین استان فارس، مساجد نو و جامع شیراز را به عنوان پایگاه اصلی انقلابیون شیراز بست. این اقدام موجی از اعتصاب، تعطیلی بازار و دیگر مساجد و نیز کارگران و کارمندان و دانشجویان را در پی داشت. وسعت و سرعت اقدامات مردمی در نیمه اول سال 1357، رژیم را به این نتیجه رساند که شاید با شدت سرکوب بتوان بحران روزافزون را مهار کند...».
 
شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، در حال ایراد خطبه‌های نمازجمعه شیراز (سال 1359)

ساواک و دشواری‌های بودن یا نبودن آیت‌الله دستغیب در شیراز
همان‌گونه که اشارت رفت، حضور روشنگر آیت‌الله دستغیب در شهر شیراز، به‌ویژه پس از ماه رمضان سال 1357، مجددا برای ساواک تحمل‌ناپذیر شد. هم از این روی آن روحانی جهادگر را دستگیر و به کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک منتقل کرد. تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی در مقالی، با نظر به اسناد برجای‌مانده از ساواک دراین‌باره، این‌گونه به تبیین ماوقع پرداخته است:
«با اوج‌گیری انقلاب اسلامی بعد از ماه مبارک رمضان و به‌ویژه فاجعه میدان شهدا و کشتار مردم تهران در روز 17 شهریور 1357، به دستور مقامات امنیتی رژیم در تاریخ 19/ 6/ 1357، آیت‌الله دستغیب، آیت‌الله سیدمحی‌الدین مصباحی و شیخ صدرالدین حائری دستگیر شدند، که آیت‌الله دستغیب و آیت‌الله مصباحی به تهران اعزام گردیدند. در گزارش ساواک، خلاصه‌ای از سوابق آنها چنین منعکس شده است: یادشدگان فوق از روحانیون و وعاظ متعصبِ افراطی مذهبی استان فارس می‌باشند، که در فرصت و موقعیت‌های مناسب، اقداماتی بر له روحانیون مخالف چون [امام] روح‌الله خمینی می‌نمایند که وضعیت آنان طی بولتن ویژه 5252/312 ـ 1357/05/11 به‌عرض رسیده و اخیرا نیز به علت ایراد سخنرانی‌های خلاف و اقدامات ضدامنیتی در استان مذکور، مقرر گردید دستگیر و به تهران اعزام شوند که در اجرای اوامر، دو نفر موصوف در روز 1357/06/19 با پرواز 664 هواپیمایی ملی ایران به مرکز انتقال و برابر ماده 5 حکومت نظامی تهران و حومه بازداشت شدند... دستگیری آیت‌الله دستغیب در استان فارس اهمیت ویژه‌ای داشت؛ زیرا رژیم در وضعیت سختی بود. هم آزادی وی انقلاب را سرعت می‌بخشید و هم در زندان بودن او، هیجان عمومی علیه حاکمیت را تشدید می‌کرد. در گزارش مندرج در بولتن سری ساواک که به اطلاع محمدرضا پهلوی رسید، این موضوع به‌خوبی انعکاس یافته است. ساواک در مورخ 1357/05/22، در مورد دستگیری آیت‌الله دستغیب گزارش می‌دهد: سیدعبدالحسین دستغیب، روحانی سرشناس مقیم شیراز، از جمله روحانیون هوادار (امام) خمینی است، که همواره اقداماتی علیه حکومت ایران داشته و به‌ویژه در یک سال اخیر، این فعالیت‌ها را به مناسبت‌‌های مختلف تشدید نموده است. در وقایع و اتفاقاتی که در شهریورماه سال جاری در شیراز به وقوع پیوست، مشارالیه و دو تن دیگر از روحانیون نقش مؤثر داشتند و به‌خصوص تحریکات آنان در ماه مبارک رمضان، در تشدید احساسات متعصبین و قشریون سهم مؤثر داشت. به همین علت نام‌برده در شیراز دستگیر و از 19 شهریورماه، به تهران منتقل و بازداشت گردید... اما رژیم پهلوی دو ماه بعد، یعنی در تاریخ 1357/07/24 ظاهرا با میانجیگری برخی، ولی در واقع به دلیل فشار افکار عمومی و با توجه به کهولت سن و بیماری آیت‌الله دستغیب، مجبور به آزادی او می­‌شود. رژیم در تلاش بود تا علی‌رغم فشار افکار عمومی، پس از آزادی آیت‌الله دستغیب از زندان، اجازه‌ بازگشت به شیراز ندهد و وی را غیرمستقیم به مشهد تبعید نماید. اما علی‌رغم این دسیسه، وی در 1357/07/24 از زندان کمیته‌ مشترک ضدخرابکاری آزاد و پس از چند روز به شیراز بازگشت و هدایت جریان انقلاب را در این استان به دست گرفت...».
https://iichs.ir/vdcdjs0x.yt0o56a22y.html
iichs.ir/vdcdjs0x.yt0o56a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما