چرایی نزدیکی ایران و عربستان در اواخر دوران محمدرضا پهلوی؛

نتایج سیاست برون‌سپاری نیکسون

آمریکا در پی ناکامی در جنگ ویتنام و واکنش مردم به درگیری این کشور در خارج، تلاش کرد استراتژی سیاست خارجی خود را به نوعی بازتعریف کند. این امر در دوره ریاست‌جمهوری نیکسون و با اجرای سیاست برون‌سپاری محقق شد. این سیاست نتایج خاصی برای خاورمیانه داشت
نتایج سیاست برون‌سپاری نیکسون
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از مسائل محوری موجود در سیاست بین‌الملل نقش قدرت‌های بزرگ در روابط قدرت‌های منطقه‌ای است. به عبارتی می‌توان گفت قدرت‌های بزرگ نه تنها در پیرامون خود بلکه در فراکرانه نیز تأثیرگذار هستند. این امر در مورد منطقه خاورمیانه بیش از پیش احساس می‌شود. ازآنجاکه این منطقه به لحاظ ژئوپلیتیک و اقتصادی اهمیت شایان توجهی دارد، هر یک از قدرت‌های فرامنطقه‌ای تلاش می‌کنند بیشترین منافع را از آن کسب کنند. این رویکرد به‌ویژه در دوره جنگ سرد قابلیت کاربست پیدا می‌کند؛ چراکه در این دوره دو ابرقدرت شرق و غرب بازیگران اصلی نظام بین‌الملل هستند و ساختار نظام به نوعی دو قطبی است. به معنای دقیق کلمه و در تحلیل کلان، همه مسائل این دوران به رقابت دو اردوگاه سرمایه‌داری و سوسیالیسم تقلیل پیدا می‌کرد.
 
این چهارچوب در مورد روابط ایران و عربستان نیز، که دو قدرت منطقه‌ای به‌شمار می‌آمدند، شایان تحلیل است؛ یعنی روابط این دو کشور با هم در دوره جنگ سرد به‌شدت از روابطشان با دو ابرقدرت جهانی متأثر بود. به صورت خاص، باید به یک دهه آخر سلطنت محمدرضا پهلوی اشاره کرد که دو کشور جایگاه ویژه‌ای در دکترین منطقه‌ای آمریکا پیدا کردند. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد روابط دو کشور و مناسباتشان با نظام سرمایه‌داری را در این دوره ارزیابی قرار دهیم.
 
آغاز مناسبات دیپلماتیک میان دو کشور
روابط ایران و عربستان در چند دهه گذشته همواره از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. ایران، کشوری که بیشترین مرز را با خلیج فارس دارد، دارای منابع طبیعی و انسانی سرشاری است و جایگاه خاص ژئوپلیتیک و استراتژیک خود را داراست. عربستان نیز یک قدرت اقتصادی است و به واسطه ذخایر عظیم نفتی همواره در کانون توجه قرار داشته است. اهمیت مسئله زمانی بیشتر می‌شود که متوجه شویم روابط دو کشور طی چندین دهه دچار فراز و نشیب بوده و همین امر بر منطقه خاورمیانه تأثیر شایان توجهی گذاشته است. اگر بخواهیم نقطه سرآغازی برای برقراری مناسبات دیپلماتیک میان دو طرف ترسیم کنیم، سال 1307 شاید بهترین نقطه این شروع باشد. این مقطع زمانی بود که امپراتوری عثمانی فرو پاشیده بود و از خاکستر آن در منطقه حجاز، کشور عربستان متولد شده و در سوی دیگر در ایران، رضاشاه در حال تثبیت قدرت بود.1
 
دو کشور در ابتدا روابط خوبی با یکدیگر برقرار کردند که تا سال‌ها به قوت خود باقی ماند. بااین‌حال تشکیل اوپک، رقابت بر سر فروش نفت و مسئله حضور حجاج ایرانی در عربستان روابط دو کشور را وارد فاز جدیدی کرد و مسائل سیاسی و اقتصادی هم‌‌زمان بر مناسبات دو کشور تأثیر گذاشت. روابط این دو کشور در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی نیز ادامه پیدا کرد و در سال 1345ش بود که ملک فیصل، پادشاه وقت عربستان، از ایران دیدار و متعاقب آن محمدرضا پهلوی نیز در سال 1346ش به عربستان سفر کرد. اهمیت این سفر در این بود که پهلوی دوم پس از جنگ شش‌‌روزه اعراب و اسرائیل از این کشور دیدار می‌کرد. پس از این دیدارها، به ترتیب وزرای خارجه و مقام‌های نفتی و همچنین سایر مسئولان سیاسی و اقتصادی دو کشور مسافرت‌هایی به پایتخت‌های یکدیگر کردند که محور آنها، مسائل سیاسی منطقه و موضوع اوپک بود.2
  
ایجاد نظم در روابط دو کشور
بااین‌حال، روابط دوجانبه میان تهران ـ ریاض، که بعضا بر سر برخی از مسائل و رقابت‌ها دچار تنش نیز می‌شد، در اواخر دوران پهلوی دوم و سلطنت محمدرضا پهلوی از یک نظم خاص برخوردار شد. در واقع با تثبیت نظام سیاسی در ایران و با نزدیکی هر چه بیشتر ایران و عربستان به آمریکا و به نوعی اردوگاه نظام سرمایه‌داری، در این مقطع زمانی شاهد همکاری و هماهنگی دو کشور و نقش‌‌آفرینی آنها در منطقه خاورمیانه و به‌ویژه خلیج فارس هستیم؛ تا جایی که از ایران با نام ژاندارم منطقه یاد شد.
 
این روند با روی کار آمدن نیکسون در آمریکا آغاز شد. در این مقطع روابط دو ابرقدرت دوران تنش‌زدایی را سپری می‌کرد و هر دو کشور تلاش می‌کردند در عین رقابت با یکدیگر، بحران‌ها را مدیریت کنند. یکی از زمینه‌های این رقابت در منطقه خاورمیانه وجود داشت؛ جایی که به‌تدریج برخی از کشورها در مدار اردوگاه شرق قرار گرفته بودند. سوریه با روی کار آمدن حافظ اسد، مصر در دوران جمال عبدالناصر و پیش از آن عراق در دوران حسن‌البکر روابط نزدیکی با اتحاد جماهیر شوروی برقرار کرده بودند. همین مسئله آمریکا را بر آن داشت که مناسبات خود را با برخی از کشورها تحکیم کند.3 این امر در دوره ریاست‌جمهوری نیکسون محقق شد؛ رئیس‌جمهوری که سیاست دو ستونی را محور سیاست خارجی خود در منطقه خلیج فارس قرار داد و تلاش کرد به‌نوعی برون‌سپاری کند.
 
ملک سعود و محمدرضا پهلوی بر سر میز شام در پی سفر شاه به عربستان (سال 1336)
ملک سعود و محمدرضا پهلوی بر سر میز شام در پی سفر شاه به عربستان (سال 1336)
شماره آرشیو: 478-11ع
 
در حقیقت، در این بازه زمانی بود که آمریکایی‌ها در پی ناکامی در جنگ ویتنام
و واکنش مردم به درگیری این کشور در خارج، تلاش کردند استراتژی سیاست خارجی خود را به نوعی باز تعریف کنند. در واقع رهبران سیاسی در واشنگتن به این نتیجه رسیدند که به جای اینکه خود در مناطق مختلف دنیا منافع آمریکا را پیگیری کنند آن را به حامیان خود در مناطق وا گذارند. این رویکرد سبب می‌شد هزینه و تلفات مالی و انسانی کمتری متوجه نیروهای نظامی و مردم آمریکا شود. در حقیقت آمریکایی‌ها به جای درگیری مستقیم در مناطق مختلف دنیا به دنبال احاله مسئولیت به بازیگران و قدرت‌های منطقه‌ای بودند که روابط نزدیکی با این کشور داشتند.4
 
هماهنگی ناشی از بر عهده گرفتن مسئولیت
این استراتژی سبب شد دو کشور ایران و عربستان، که بزرگ‌‎ترین قدرت‌های منطقه خلیج فارس بودند و مناسبات نزدیکی با واشنگتن داشتند، در نقش ناظم منطقه، منافع آمریکا و جهان سرمایه‌داری را تأمین کنند. آنها باید برای مقابله با نفوذ کمونیسم و شورش‌ها و جنبش‌های متأثر از آن و همچنین جلوگیری از توسعه‌طلبی روس‌ها در منطقه تلاش می‌کردند و به شکلی نقش نایبان آمریکا در منطقه را برعهده می‌گرفتند. این استراتژی در قالب سیاست دوستونی نیکسون قابل توجیه بود: سیاستی که یک ستون آن و در واقع ستون اصلی را ایران تشکیل می‌داد و ستون دیگر عربستان بود. در واقع واشنگتن، که می‌دانست تهران و ریاض در منطقه رقیب یکدیگر هستند، تلاش کرد از طریق برقراری نوعی موازنه این دو کشور را به یکدیگر نزدیک کند. بدین‌ترتیب، ایران با توجه به ظرفیت و توان نظامی‌اش در نقش ستون نظامی و عربستان با توجه به ذخایر عظیم نفتی و درآمد سرشار از آن، در نقش قدرت اقتصادی، حافظ نظمی شدند که منافع اردوگاه سرمایه‌داری را تأمین می‌کرد.5
 
البته وظایف این دو قدرت فقط به مقابله با نفوذ کمونیسم محدود نمی‌شد و رسالت دیگر این دو کشور در منطقه حفظ امنیت آبراه خلیج فارس بود؛ آبراهی که بخش چشمگیری از منابع نفتی و فسیلی از آنجا به بازارهای جهانی روانه می‌شد و به نوعی نقش شاهراه انرژی را داشت. آنها همچنین باید برای حفظ ثبات سیاسی و اقتصادی کشورهای منطقه، که در اردوگاه نظام سرمایه‌داری بودند، می‌کوشیدند و به هر طریق ممکن منافع آمریکا و متحدانش را در منطقه تأمین می‌کردند. این امر به خصوص از آنجا اهمیت خاصی پیدا می‌کند که با خروج انگلستان از منطقه خلیج فارس در اوایل دهه 1970م به نوعی در منطقه خلیج فارس خلأ قدرت پدید آمد. در واقع با خارج شدن انگلستان از منطقه، آمریکا به دنبال متحدانی می‌گشت که بتوانند به جای واشنگتن، نظم منطقه را حفظ و امنیت آن را تضمین کنند. ایران و عربستان بهترین گزینه برای ایجاد و تثبیت این نظام در منطقه خلیج فارس بودند که در نهایت در قالب دکترین دوستونی نیکسون این راهبرد عملی شد.6
 
در این میان، ستون اصلی این سیاست ایران بود که به لحاظ نظامی برتری چشمگیری نسبت به پادشاهی سعودی داشت. درواقع همان‌گونه که ژزف سیسکو، معاون وزارت خارجه وقت آمریکا، به‌صراحت بیان کرده است «نیروی دریایی عربستان سعودی در خارج از آب‌های ساحلی خود قابلیت دفاعی و رزمی چندانی ندارد و نمی‌تواند این وظیفه مهم را به سرانجام رساند».7
 
ملک فیصل، پادشاه عربستان سعودی، و محمدرضا پهلوی در فرودگاه مهرآباد (سال 1346)
ملک فیصل، پادشاه عربستان سعودی، و محمدرضا پهلوی در فرودگاه مهرآباد (سال 1346)
شماره آرشیو: 133-35762س
 
بر این اساس بود که ایران از یک بازیگر درجه دوم در سیاست خارجی آمریکا، به بازیگر درجه اول تبدیل شد و اهمیت شایان توجهی نزد رهبران سیاسی آمریکا پیدا کرد. دقیقا به همین دلیل بود که واشنگتن درخواست‌های شاه به‌ویژه در بعد نظامی را اجابت می‌کرد و پادشاه ایران درآمد حاصل از فروش نفت ایران را که می‌توانست صرف توسعه اقتصادی و زیرساختی کشور شود، در مسیر تأمین منافع آمریکا در منطقه صرف می‌کرد. در نتیجه همین سیاست بود که رهبران سیاسی در کاخ سفید به نوعی با یک تیر دو نشان می‌زدند؛ آنها هم بازاری برای تسلیحات و تجهیزات نظامی خود می‌یافتند و هم منافع خود را در منطقه تأمین می‌کردند. این روابط به دلیل آنکه منافع آمریکا تأمین می‌شد در دوران ریاست‌جمهوری کارتر نیز با تغییر اندکی تداوم پیدا کرد تا اینکه در نهایت به سرنگونی محمدرضا پهلوی منجر شد.8
 
در مجموع باید گفت که نزدیکی و همکاری ایران و عربستان در سال‌های آخر دهه 1340ش و اوایل و اواسط دهه 1350ش تحت تأثیر سیاست راهبردی ایالات متحده بود. به روایتی، درحالی‌که ایران و عربستان بر سر برخی از مسائل در منطقه رقیب یکدیگر بودند و مناسباتشان بعضا با اصطکاک همراه بود، به واسطه پیوندشان با آمریکا و برای حفظ منافع نظام سرمایه‌داری به همکاری و همگامی در منطقه روی آوردند و در چهارچوب سیاست دو ستونی نیکسون، حافظان نظم در منطقه لقب گرفتند؛ نقشی که با پیروزی انقلاب اسلامی و روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، که شعار نه شرقی نه غربی را دستور کار سیاست خارجی خود قرار داده بود، به پایان رسید.

پی نوشت:
 
1. بهرام اخوان کاظمی، مروری بر روابط ایران و عربستان در دو دهه اخیر، تهران، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1373، صص 11-12.
2. عربستان، موسسه مطالعات و پژوهش‌های بازرگانی، بی‌جا، بی‌نا، 1366-1365، صص 135-136.
3. احمد نقیب‌زاده، تاریخ دیپلماسی و روابط بین‌الملل، تهران، نشر قومس، 1388، ص 278.
4. ریچارد نیکسون، صلح حقیقی، ترجمه جعفر ثقه‌الاسلامی، تهران، نشر نوین، 1366، ص 65.
5. فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه‌داری در ایران، ترجمه فضل‌الله نیک‌آئین، تهران، انتشارات امیرکبیر، ص 287.
6. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1320-1357، تهران، نشر قومس، 1382، صص 336-337.
7. باومن کلارک، اقیانوس هند در سیاست جهانی، ترجمه همایون الهی، تهران، قومس، 1369، ص 140.
8. علیرضا ازغندی، همان، صص 334-359.
  https://iichs.ir/vdchxmni.23nzqdftt2.html
iichs.ir/vdchxmni.23nzqdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما