نگاهی به تقابل‌های شهیدمدرس و رضاشاه در مجلس؛

قانون در برابر آشوب

در حوالی ساعت 10 صبح مدرّس عصا به‌دست به مجلس آمد و از همان بدو ورودشان تعزیه شروع شد. هو کنان مزدور از دم در، طبق دستور شهربانی شروع به جنجال کردند و...
قانون در برابر آشوب
 
بی‌تردید از صفویه به این‌سو مذهب و نمایندگان آن در جامعه ایرانی به‌عنوان چانه‌زنانِ اصلی با دولت ایفای نقش کرده‌اند. بررسی چگونگی تعامل یا تضاد روحانیون با دولت‌های وقت در تاریخ معاصر ایران و به‌طور ویژه در دوره پهلوی می‌تواند تا حدودی روشنگر دیدگاه‌های آنان نسبت به حکومت و در مقیاسی کلان‌تر نسبتِ مذهب با آن حکومت باشد؛ ازاین‌رو نوشتارِ حاضر به چگونگی ستیهندگی آیت‌الله سیدحسن مدرّس، به‌عنوان یکی از روحانیان بنام دوره پهلوی اول، با «سردار سپه» و سپس «رضاشاه» اختصاص یافته است.
 
تمارض به احترام به مذهب در مقابلِ وفاداری به آن
اولین مرحله از ستیهندگی مدرّس و سردار سپه در مجلس حولِ مذهب و وفاداری به آن می‌چرخد. در مشی سیاسی مدرّس دین نقش بسزایی داشت. معروف بود که او در استدلال‌های خود به ادله فقهی و شرعی کمتر استناد می‌کرد. در حقیقت مدرّس از تظاهر به دین و مذهب در مجلس روی‌گردان بود، لیکن در محتوای نظرات او و نیز در برخی گفتارهایش، توأم بودنِ دیانت و سیاست را به‌عینه می‌توان ملاحظه کرد.1
 
داده‌های ناظر به توأم بودنِ دیانت و سیاست در اندیشه مدرّس و استفاده از آن در مجلس در مسیر قدرت‌یابی «سردار سپه» به سلطنت نمود پیدا کرده و می‌توان آن را پیگیری کرد. عمده این درگیری بر سر قائله جمهوری‌خواهی رضاخان پدیدار شد؛ جایی که رضاخان به‌واسطه سرکوب شورش‌های محلی و برقراری امنیت به چهره مسلط در صحنه سیاسی ایران تبدیل شده و به‌عنوان نامزدِ اشغالِ جایگاه ریاست‌جمهوری نام‌برده می‌شد. مخالفت با جمهوری تنها از سوی سلطنت‌طلبان و محافظه‌کاران ابراز نمی‌شد، بلکه روحانیان و به‌طور ویژه آیت‌الله مدرّس نیز به مخالفت با آن برخاسته بودند؛ بنابراین جمهوری‌خواهی به ضدیت با اسلام تبدیل شد.
 
روحانیون قم اعلامیه‌ای مبنی بر ممنوعیت نظام جمهوری در اسلام صادر کردند. آیت‌الله مدرّس در صحن مجلس با اطاله کلام مانع از رسیدگی به اعتبارنامه‌های نمایندگانی شد که گفته می‌شد با حمایتِ رضاخان انتخاب شده بودند و قصد طرح موضوع جمهوریت را در مجلس داشتند، تظاهراتی به رهبری روحانیان برپا گردید و نزاع‌هایی در باغ مجلس شورای ملی در بهارستان میانِ جمعیتی حدود پنج‌هزار نفر با نیروهای دولتی درگرفت. بدین ترتیب موج جمهوری‌خواهی شروع به فرونشستن کرد و رضاخان که هرگز عمیقا به این جنبش دل‌بستگی نداشت خود را از کسانی که او را در آن جهت سوق می‌دادند جدا کرد و بی‌درنگ در 6 فروردین برای رایزنی با آیت‌الله حائری، آیت‌الله نائینی و آیت‌الله اصفهانی به قم رفت. او سپس در 12 فروردین 1303 بیانیه‌ای خطاب به مردم صادر کرد که در آن جمهوری مغایر با اسلام اعلام شده بود.2
 
در چنین شرایطی سردار سپه به خود آمد که در مقابلِ حریفی غیر منعطف بر سر عقیده قرار گرفته و باید قدرت او را به رسمیت شناسد. قدرتِ مدرّس اعتقادات و تظاهرات مذهبی بود که از مجرای مجلس عملی می‌ساخت و جامعه را به تحرک وا می‌داشت؛ ازاین‌رو سیاستِ عاقلانه، برای مرد قدرت‌طلبی مثل سردار سپه حکم می‌کرد که برای دستیابی به قدرتی که بر فراز جامعه ایران برای خود متصور بود از خواسته جمهوری‌خواهی دست بکشد.
 
آشوب در مقابلِ مهار قانونی
هر چه سردار سپه بیشتر قوت می‌گرفت نزاع او و آیت‌الله مدرّس گسترده‌تر و جدی‌تر می‌شد. ازآنجاکه حریفِ سردار سپه نماینده‌ای در مجلس بود، او نیز برای مهارِ قدرتِ چنین حریفی به‌ناچار باید مجلس و سازوکارهای آن را هدف قرار می‌داد. در سال 1303 با کشته شدنِ کنسول آمریکا در تهران، سردار سپه حکومت نظامی در پایتخت برقرار کرد، مخالفتِ مدرّس با او به اوج رسید و طرح استیضاح دولتش را به مجلس داد. روز تاریخی استیضاح رسید، (27 مرداد 1303) معتقدین به مدرّس که آن روز حاضر شده بودند خیلی در اقلیت بودند؛ زیرا از یک طرف هنوز منظره سرنیزه‌ها و شمشیرهای روز «جمهوری‌خواهی» و سر و دست‌های شکسته در خاطره بود و از سوی دیگر در خود مجلس هم مدرّسیان یار زیادی نداشتند؛ زیرا وکلا اکثریتشان سردارسپهی بودند و به تماشاچیان هم غالبا از اکثریت بلیط ورودی داده شده بود.
 
در حوالی ساعت 10 صبح مدرّس عصا به‌دست به مجلس آمد و از همان بدو ورودشان تعزیه شروع شد. هو کنان مزدور از دم در، طبق دستور شهربانی شروع به جنجال کردند و بنای اهانت نسبت به مدرّس گذاشتند. صداهای قالبی «مرده‌باد مدرّس» تمام صحن مجلس را پر کرد. چند نفر هم «زنده‌باد مدرّس» می‌گفتند و صدایشان در غلغله مخالفین مستهلک می‌شد. این امر باعث شد مجلس صبح تشکیل نشود. از استیضاح‌کنندگان عده‌ای بنا به احتیاط ناهار را در مجلس ماندند و عده‌ای از جمله خود مدرّس و کازرونی و حائری‌زاده بدون واهمه به‌طرف منزل‌های خود رفتند که عصر باز برگردند. در راه عده‌ای از همان چماقداران روزمزد به آن سه نفر حمله کردند. مدرّس را در نزدیک مسجد سپه‌سالار کتک زدند، و کازرونی را سخت مجروح کردند؛ به‌طوری که در خانه افتاد و نتوانست به مجلس بیاید. بعد از ظهر آن روز مجلس تشکیل شد، ولی مقدمه صبح، سرنوشت استیضاح را روشن کرده بود و واضح بود که رأی اعتماد به نفع دولت تمام خواهد شد. مدرّس نیز صلاح ندید که استیضاح برگزار شود و تنها به ملک‌الشعرا که ناهار را در مجلس مانده بود نوشت که به‌جای استیضاح شرح وقایع قبیح صبح را در جلسه علنی بگوید و تکلیف استیضاح را به‌وقت مناسب‌تری محول نماید.3 آیت‌الله مدرّس به ابزار قانونی مجلس متوسل شده بود و سردار سپه برپایی آشوب را گریزگاهی برای عبور از بحران یافته بود.
 
هر چه سردار سپه بیشتر قوت می‌گرفت نزاع او و آیت‌الله مدرّس گسترده‌تر و جدی‌تر می‌شد. ازآنجاکه حریفِ سردار سپه نماینده‌ای در مجلس بود، او نیز برای مهارِ قدرتِ چنین حریفی به‌ناچار باید مجلس و سازوکارهای آن را هدف قرار می‌داد  
حفظ مجلس در مقابلِ کنترلِ مجلس
با به قدرت رسیدنِ رضاخان و تغییر به «رضاشاه»، قدرت او فزونی گرفت. اکنون مدرّس کوشید با نگاهی مصلحت‌اندیش حداقل مجلس را برای مقابله‌های جزئی با رضاشاه حفظ کند؛ بنابراین روش مبارزاتی خود را عمدتا معطوف به استفاده از تریبون مجلس شورای ملی کرد. مدرّس معتقد بود بعد از خراب شدنِ استبداد هر کس که خودش را قابلِ وکالت مجلس شورای ملی بداند بر او واجب است قبول کند. در این زمینه او سعی می‌کرد با استفاده از وجهه سیاسی و مذهبی خویش در انتخابِ نمایندگان اصلح دخالت کند. مدرّس می‌کوشید از پایگاه مجلس اولا بر مصوبات و قوانین آن تأثیر بگذارد و از سوی دیگر با قدرتمند ساختنِ مجلس، دولت را تحت کنترل و نظارت درآورد و با اقتدارِ بی‌حدوحصر نظامیانِ شاه مقابله کند. به عقیده او با رسمیت یافتنِ سلطنت پهلوی مجلس تنها نقطه قضا و قدر و تنها اُمید خواهد بود.4
 
تلاش‌های مدرّس برای حفظ مجلس و قدرتمند ساختنِ آن پس از آغاز سلطنت رضاشاه دقیقا نقطه‌ای بود که رضاشاه در جهت عکس آن عمل می‌کرد؛ یعنی تضعیف جایگاه مجلس؛ ازاین‌رو می‌توان چرایی دخالتِ ارتش در انتخابات به فرمانِ رضاشاه را درک کرد. مدرّس عقیده داشت که مجلس شورای ملی در صورتی می‌تواند مقاومت کند که همه وکلایش صاحب عقیده، محکم، اسلامی و وطن‌خواه باشند تا ملت نیز موافق و پشتیبان آن گردند.5 نگرانیِ مدرّس بجا بود؛ چرا که در دوره رضاشاه به‌تدریج مجلس از نقش جدی و تعیین‌کننده‌اش بازداشته شده و به جامه‌ای تزئینی تبدیل شده بود که عریانی حاکمیت نظامی را می‌پوشاند. یکی از نخست‌وزیران بعدها تصدیق کرد که شاه اصرار داشت که کار قوه مقننه، فقط مهر تأیید زدن بر اقداماتِ قوه مجریه است؛ بنابراین مجلس به نهادی تشریفاتی تبدیل شده بود.6
 
آیت‌الله مدرّس به‌درستی تشخیص داده بود که راه مبارزه با رضاشاه از مجرای تقویتِ مجلس و برقراری تعادل بین قوه مقننه و قوه مجریه می‌گذرد؛ چرا که به‌تدریج رضاشاه مصلحت‌اندیشی را کنار گذاشت. در این هنگام که دوره نمایندگی مدرّس نیز به اتمام رسیده بود و دیگر از مصونیت قضایی برخوردار نبود به روستایی دورافتاده در خراسان تبعید شد و سرانجام در تبعید به‌طور ناگهانی درگذشت. عمده روایت‌ها نشان می‌دهد که مدرّس بر اثر خفگی به قتل رسیده است.7
 
فشرده سخن
ستیهندگی آیت‌الله مدرّس با «سردار سپه» و سپس «رضاشاه» نشان از آن دارد که عنصرِ مذهب در جامعه ایرانی از پذیرش و پویایی بالایی برخوردار بوده است. آنچه در این ستیهندگی اهمیت دارد، مصلحت‌اندیشی ابتدایی رضاشاه در مقابلِ ابزارهای قانونی و قدرتِ مذهب در جامعه ایرانی است. آیت‌الله مدرّس در ابتدا با مخالفت‌های آشکار و ابزار استیضاح با سردار سپه به مخالفت برخاست که واکنش سردار سپه مصلحت‌اندیشی و استفاده از نیروهای آشوبگر در پشت پرده مجلس بود. در مرحله دوم با به سلطنت رسیدنِ سردار سپه و تبدیل شدن به «رضاشاه» و بسط قدرتِ حکومت بر تمام ارکان جامعه، ستهیندگی آنان به تغییرات مجلس محدود شد. آیت‌الله مدرّس می‌کوشید ماهیت مجلس را حفظ کند و رضاشاه نیز در تلاش بود تا با دست‌کاری در انتخابات آن را به زیر چترِ کنترل خود درآورد. در مرحله نهایی با عریان شدن حکومت نظامی رضاشاه، مدرّس به سرنوشت تمام کسانی دچار شد که در مقابلِ قدرت فراگیر او به انتقاد برخاسته بودند.
 
آیت‌الله سیدحسن مدرس

پی نوشت:
1. حمید بصیرت‌منش، علما و رژیم رضاشاه (نظری بر عملکرد سیاسی، فرهنگی روحانیون در سال‌های 1305-1320ش)، تهران، موسسه چاپ و نشر عروج، چ سوم، 1385، ص 336.
2. محمود عبدالله‌زاده، سیاستورزی در ایران مدرن: اقتصاد سیاسی ایران، 1320-1325، تهران، فرهنگ جاوید، 1398، صص 42-43.
3. خواجه‌نوری، بازیگران عصر طلایی (سیدحسن مدرّس)، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، 1357، صص 111-119.
4. حمید بصیرت‌منش، همان، صص 333-335.
5. همان، ص 335.
6. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم ولیلایی، تهران، نشر نی، چ چهارم، 1389، ص 145.
7. همان، ص 144. https://iichs.ir/vdcj.8ehfuqeaysfzu.html
iichs.ir/vdcj.8ehfuqeaysfzu.html
نام شما
آدرس ايميل شما