به مناسبت تشکیل حزب رستاخیز؛

هماوردی در برابر نهاد بازار

حزب رستاخیز به دستور محمدرضا پهلوی در 11 اسفند 1353 تأسیس شد و به دنبال آن، تمام احزاب رسمی ایران همچون حزب ایران نوین و مردم، منحل و در حزب جدید ادغام شدند. این حزب ظاهرا با هدف تمرکز فعالیت‌های حزبی تشکیل شد، اما در بسیاری از امور دیگر نیز به فعالیت پرداخت که از جمله آنها عرصه اقتصادی بود...
هماوردی در برابر نهاد بازار
 
محمدرضا پهلوی پس از شکست در ایجاد سیستمِ دوحزبی، تأسیس حزب رستاخیز را با هدف یکسان‌سازی و حامی‌پروری در دستور کار قرار داد و کوشید اصلاحات همه‌جانبه‌ای را در جهت مدرنیزاسیون انجام دهد. سیاست‌های اقتصادیِ حزب که طبقه سنتیِ بازار را مستقیم هدف گرفته بود، نه‌تنها به نتایجِ دلخواه نظام پهلوی منجر نشد، بلکه به ایجاد پیوند میانِ مخالفانِ قدرتمند و سنتی محمدرضا پهلوی ختم شد. این نوشتار کوتاه با بررسی شرایط تاریخی حزب رستاخیز، به سیاست‌های اقتصادیِ آن که به رانده‌شدنِ بازار به صفِ مخالفین شاه منجر شد، می‌پردازد.
 
حزب رستاخیز؛ ضرورت‌ها و نقش‌ها
محمدرضا پهلوی قبل از تأسیس حزب رستاخیز مخالف سیستم تک‌حزبی بود و آن را خاصِ نظام کمونیستی و فاشیستی می‌دانست؛ بااین‌همه مجموعه‌ای از رخدادها شاه را در تأسیس حزب رستاخیز مصمم ساخت. پس از شکست رژیم در رسیدن به اهداف و برنامه‌های انقلاب سفید، ازآنجاکه انجام اصلاحات ضروری می‌نمود، شاه ناگهان تغییر شیوه و عقیده داد و خود به تأسیس حزب واحد رستاخیز مبادرت نمود.
 
تأسیس حزب رستاخیز را بر پایه دو عامل می‌توان تحلیل کرد: اول، شکست انقلاب سفید به نظام پهلوی نشان داد که مخالفتِ مردم و طبقاتِ اجتماعی می‌تواند چالشِ جدی در برابر شاه باشد. به عبارت بهتر به نظر می‌رسد تدوین فلسفه انقلاب از سوی شاه جهت گمراه کردن قشرهایِ میانه و تهی‌دست جامعه1 و ایجاد یک نوع دموکراسیِ صوری و هدایت‌شده بود که می‌کوشید از شدت مخالفت مردم و طبقات اجتماعی بکاهد2 و بتواند به اهداف انقلاب سفید جامعه عمل بپوشاند؛ حال این انقلاب به اهداف خود نرسیده بود.
 
عامل دوم انفجار قیمت نفت در مهر 1352 بود که بقایایِ واقع‌بینی و حزم و احتیاط را در شاه و مزدورانش نابود کرد.3 به عبارتی ایجاد یک نظام تک‌حزبی هم‌زمان با بالا رفتن قیمت نفت، که می‌شود آن را به عنوان میان‌پرده گمراه‌کننده در تصمیم‌گیری شاه قلمداد کرد، باعث شد شاه حقه جدیدش را که همان حزب رستاخیز بود از آستین بدر آورد.
 
اما همه ضرورت‌هایی که باعث شد حزب رستاخیز در کانون قرار بگیرد، سیاسی نبود. عزم شاه برای مبارزه با گران‌فروشی هدفِ اقتصادی‌ای بود که وجود حزب رستاخیز نیاز وی به نهاد و سازمانی برای این کار را برطرف می‌ساخت. شاه طی فرمانی در 15 مرداد 1354 به نخست‌وزیر و دبیر کل حزب رستاخیز ایران (امیرعباس هویدا) خواستارِ مبارزه با گران‌فروشی و نظارت بر توزیع و قیمت کالاها شد و تلویحا مأموریتِ این وظیفه مهم را بر دوش حزب رستاخیز نهاد.4 در همین زمینه شاه به وزیر بازرگانی یک ماه فرصت داده بود تا قیمت‌ها را پایین بیاورد؛ «حتی تأکید کرده بود که اگر حزب کاری صورت ندهد از ارتش و دادگاه‌های نظامی برای این منظور استفاده خواهد کرد».5 این فرمان اصل چهاردهمِ انقلاب سفید شمرده شد. در مدت زمان کوتاهی ستاد مبارزه با گران‌فروشی حزب، در ابتدا با همکاری دویست تن از دانشجویان شکل گرفت و خیلی زود با پیوستن گروه‌هایِ دیگر دانشجویی، بر این تعداد افزوده شد.
 
برخی از اقداماتی که توسط ستاد مبارزه با گران‌فروشی شد عبارت است از: بسیج و تجهیز گروه‌های مختلف برای نظارت مستقیم با استفاده از جوانان و به‌خصوص دانشجویان، بررسیِ مقررات موجود در زمینه مبارزه با گران‌فروشی به منظور اصلاحِ آنها، برنامه‌ریزی برای شناخت عوامل مؤثر در گران‌فروشی، برقراری شبکه ارتباط برایِ قبول شکایات مردم در سراسر کشور و رسیدگی فوری به شکایات.6
 
همه ضرورت‌هایی که باعث شد حزب رستاخیز در کانون قرار بگیرد، سیاسی نبود. عزم شاه برای مبارزه با گران‌فروشی هدفِ اقتصادی‌ای بود که وجود حزب رستاخیز نیاز وی به نهاد و سازمانی برای این کار را برطرف می‌ساخت  
بر اساس آنچه گفته شد حزب رستاخیز علاوه بر نقش سیاسی در جامعه، نقش هماهنگ و تصحیح‌کننده کل نظام را نیز بر عهده گرفت. حزب رستاخیز با نقش بسیار گسترده خویش به دنبال ضرورت‌هایی که ذکر شد در زمینه‌هایِ مختلف تلاش کرد ناهماهنگی‌هایِ نظام و ضعف‌هایِ گوناگون را سامان دهد و از سوی دیگر بستر سیاسی مناسبی برای فعالیت‌های کنترل‌شده سیاسی فراهم سازد و انتقادها و ابراز نارضایتی‌ها را بدون کشمکش و بروز بحران در خود کانالیزه کند.7 اما عملکرد ستادهایِ ویژه مبارزه با گران‌فروشی و نهادهای دولتی، ثمره مثبتی به بار نیاورد؛ زیرا باعث شد دولت با تعیین جداول قیمتی که خود تعیین می‌نمود به جنگِ تجار برود و خود را در کانونِ خصومت با بازاریان و اصناف قرار دهد.8
 
سیاست‌هایِ بازارستیزانه حزب؛ اتحاد بازار و روحانیت
حزب رستاخیز از همان آغاز درصدد برآمد قدرت بازاریان سنتی را از بین ببرد. شعبه‌هایی در بازار تأسیس کرد و کوشید رابطه میان بازار و روحانیت را قطع کند و به منابعِ مالی روحانیت دست یابد. شاه در برخی از برنامه‌های اقتصادی‌اش به‌صراحت نیّت خود را در تضعیف بازاریان بیان کرد و آنها را آدم‌هایِ کهنه‌پرستی خواند که «به دلیل موقعیت و محلشان که سودهای کلان انحصاری برای آنها دارد در برابر هر تغییر و تحول مقاومت می‌کنند. من نمی‌توانم سوپرمارکت نسازم؛ من یک کشور مدرن می‌خواهم. حرکت در برابر بازار از آن ریسک‌های سیاسی و اجتماعی بود که من می‌بایست در حرکت برای مدرنیزه کردن کشور آن را بپذیرم».9 با توجه به این اظهاراتِ شاه می‌توان نتیجه گرفت رشد و گسترش حزب رستاخیز دو پیامد عمده داشت: نخست تشدید تسلط دولت بر طبقه متوسط حقوق‌بگیر، طبقه کارگر شهری و توده‌های روستایی؛ و دیگر، نفوذ حساب‌شده دولت در بین طبقه متوسط مرفه به‌ویژه بازاری‌ها و نهادهایِ مذهبی برای نخستین‌بار در تاریخ ایران.10
 
در ادامه‌ این فعالیت‌ها، حزب رستاخیز با تشکیل شوراهای صنفی، تعداد بسیاری از بازاریان را جریمه، تبعید و محکوم به زندان کرد. همراه این اقداماتِ حزب، روزنامه‌های منتسب به دولت به چاپ مطالبی ازجمله تأکید بر لزوم ریشه‌کن کردن بازار و نابود کردن حجره‌هایِ پوسیده بازاریان و جایگزین کردن سوپرمارکت‌هایِ کارآمد با افرادی مجرب در مقابل نظام سنتی بازار اقدام نمودند.11 حزب رستاخیز برای نظارت بر بازاریان نیز، دانش‌آموزان را در دسته‌های منظمی با نام «تیم‌های بازرسی» در ظاهر علیه سودجویان، متقلبان و محتکران سازمان داد. هدف اصلی این سازمان‌ها در کنار نظارت دقیق بر فعالیت بازاریان، ایجاد تفرقه و جدایی بین بازاریان، مردم و روحانیان بود که حامی اصلی آنها بودند. حزب با این اقدام، عملا به بازاریان اعلام جنگ کرد.
 
با ‌همه این اقدامات، بازارها به صورت مرکز عمده اقتصادی در بخش‌هایِ سنتی شهرها باقی ماندند؛ بخش‌هایی که بر اثر مهاجرت وسیع مردمِ روستایی با الگوهایِ سنتی زندگی به پرتحرک‌ترین و رشدیابنده‌ترین حوزه زندگیِ شهری تبدیل شد. در یک واکنشِ متناقض‌نما، سیاست‌های اقتصادیِ شاه که از مجرای حزب رستاخیز صورت می‌پذیرفت، گروه‌های شهری و مهاجران تازه‌ای آفرید که از لحاظ اقتصادی و دیدگاه‌های سیاسی بیشتر به بازاریان سنتی نزدیک بودند تا به گروه‌های اجتماعی ـ اقتصادی مدرن.12 شکستِ شاه در اجرای این سیاست‌هایِ اقتصادی، بازاریان را به‌شدت سیاسی کرد و آنها را بیش از پیش به روحانیان، که مخالفتشان را پیش از این در جریانِ انقلابِ سفید نشان داده بودند، متمایل ساخت. با حمایت تجار از روحانیان، که با رویکرد مذهبی به مبارزه با رژیم برخاسته بودند، منابعِ مالیِ لازم برای عمق‌بخشی به اعتراض‌ها فراهم شد. به عبارت بهتر، مستحکم شدن این پیوند، پیامدهایِ نامیمونی برای نظام پهلوی داشت.
 
فرجامِ سخن
حزبِ رستاخیز تنها با دغدغه‌های سیاسی تأسیس نشد، بلکه محمدرضا پهلوی می‌کوشید از طریق حامی‌پروی از مجرایِ این حزب، تمامِ عرصه‌هایِ زیست در زندگیِ ایرانیان را تحتِ سلطه خود درآورد. یکی از مهم‌ترین وجوه زندگی در هر جامعه‌ای اقتصاد است که در ایران، تحت نامِ بازار و با طبقه‌ای به عنوان تجار شناخته می‌شد. بازار، با توجه به منابعِ اقتصادی‌ای که در اختیار داشت، می‌توانست به وزنه‌ای در برابر قدرتِ مستقر تبدیل شود. بر همین اساس، یکی از مهم‌ترین اهداف محمدرضا پهلوی، به انقیاد درآوردنِ این طبقه با اصلاحاتِ همه‌جانبه خود بود، اما سیاست‌هایِ اقتصادی حزبِ رستاخیز، با درپیش‌گرفتنِ آموزه‌های اقتصادیِ به‌ظاهر مدرنِ، به رانده‌شدنِ طبقه تجار در صفِ مخالفان نظام شاهنشاهی و اتحاد بیش از پیش تجار و علما، به عنوان دو طبقه سنتی منجر شد. به‌هم‌پیوستن این دو وزنه مهم مخالفِ شاه، به طوفانی تبدیل شد که درنهایت طومار سلطنت را درهم پیچید.
 
همه ضرورت‌هایی که باعث شد حزب رستاخیز در کانون قرار بگیرد، سیاسی نبود. عزم شاه برای مبارزه با گران‌فروشی هدفِ اقتصادی‌ای بود که وجود حزب رستاخیز نیاز وی به نهاد و سازمانی برای این کار را برطرف می‌ساخت
با بالا رفتن قیمت نفت، محمدرضا پهلوی حقه جدیدش را که همان حزب رستاخیز بود از آستین بدر آورد
منوچهر آزمون به اتفاق اعضای حزب رستاخیز
شماره آرشیو: 248-141ق

پی نوشت:
1. جان. دی. استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 57.
2. رابرت گراهام، ایران سراب قدرت، ترجمه فیروز فیروزنیا، تهران، انتشارات سحاب کتاب، 1358، ص 85.
3. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، مرکز، چ بیستم، 1393، ص 286.
4. مظفر شاهدی، حزب رستاخیز: اشتباه بزرگ: آسیب‌شناسی یک ناکامی بزرگ، ج 2، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1382، ص 149.
5. عباس میلانی، معمای هویدا، تهران، اختران، چ نوزدهم، 1378، ص 281.
6. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده حزب رستاخیز ملت ایران، شماره بازیابی 13، صص 47-48.
7. هدی صابر، فروپاشی، نگاهی به درون رژیم شاه، بحران‌ها، تضادها و ناکامی‌هایش، تهران، کتاب پارسه، 1398، ص 150.
8. عباس میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران، گام نو، چ ششم، 1388، ص 63.
9. مسعود کمالی، جامعه مدنی، دولت و نوسازی در ایران معاصر، ترجمه کمال پولادی، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1381، ص 184.
10. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چ یازدهم، 1384، ص 544.
11. همان، ص 656.
12. مسعود کمالی، همان، ص 190. https://iichs.ir/vdcf.ed1iw6dv0giaw.html
iichs.ir/vdcf.ed1iw6dv0giaw.html
نام شما
آدرس ايميل شما