«نظری و گذری بر تاریخچه استعمار در ایران» در گفت‌وشنود با قاسم تبریزی

استعمار در کشور ما، همواره دنبال جذب نخبگان بوده است

رفتارهای مداخله‌جویانه سفیر انگلستان در اغتشاشات اخیرِ ایران، بررسی کارکرد استعمار انگلستان در کشورمان را در دستور کار تاریخ‌پژوهان قرار داده است. در گفت‌وشنودی که پیش روی شماست، جناب قاسم تبریزی، محقق تاریخ معاصر ایران، دراین‌باره سخن گفته است.
استعمار در کشور ما، همواره دنبال جذب نخبگان بوده است
در تاریخ چه قراردادهایی از سوی استعمارگران به ایران تحمیل شده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. از جمله قراردادهای استعماری، قرارداد روتاری (Rotary) میرزا ملکم‌خان، قرارداد رژی در دوره ناصرالدین‌شاه و قرارداد 1907 است که ایران را به دو بخش روسی و انگلیسی تقسیم می‌کرد، آن هم بعد از انقلاب مشروطه. دیگری قرارداد 1919 است که طی آن، ایران مستعمره انگلیس می‌شد. البته این قرارداد با تلاش شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس و اقلیت مجلس، به شکست ‌انجامید. از دیگر قراردادها، قرارداد 1933 است که طبق آن باید تا سال 1372، نفتمان را با قیمت پایین‌تر به انگلیسی‌ها می‌بخشیدیم! عاقد این قرارداد هم سیدحسن تقی‌زاده و محمدعلی فروغی، عاملان استعمار انگلیس، بودند.
پیش‌تر در جریان جنگ هرات هم، انگلیسی‌ها برای اینکه محمدشاه را مجبور به عقب‌نشینی کنند، خارک و بوشهر را اشغال کردند و همین باعث عقب‌نشینی محمدشاه از هرات ‌شد. استعمار انگلیس در قرارداد ترکمانچای هم به عنوان میانجی وارد ‌شد، ولی به ایرانیان خیانت‌ کرد! در جریان واگذاری بحرین هم باز انگلیسی‌ها نقش مؤثر داشتند.
 
قاسم تبریزی
 
تقابل با استعمار و به طور مشخص انگلیس در ایران، چگونه آغاز شده است؟
جریان‌های ضد استعماری، عمدتا از سوی علمایی چون میرزای شیرازی آغاز شده است؛ مثلا در انقلاب مشروطیت مراجع نجف و علمای ایران، در قرارداد 1919 آیت‌الله سیدحسن مدرس و آیت‌الله شیخ محمد خالصی‌زاده و آیت‌الله شیخ محمدعلی شاه‌آبادی یا در جریان ملی شدن صنعت نفت، آیت‌الله کاشانی و فدائیان اسلام تأثیرگذار بودند.
 
افرادی چون فروغی، میرزاملکم‌خان و تقی‌زاده که تحصیل‌کرده‌اند، چگونه به خدمت غرب و به طور مشخص انگلستان درآمدند؟
در اسلام نکته‌ای هست و ایضا نکته‌ای در تجربه تاریخی همه ملل جهان. در اسلام، علم اگر بدون تقوا باشد، انسان را به هلاکت می‌کشاند! جریان روشنفکری ما بیمار و افلیج زاده شد؛ چون همواره چشم به غرب داشت و در برابر آن احساس حقارت می‌کرد. البته افراد ذکرشده، وابسته به جریان فراماسونری هم بودند که این خود مزید بر علت است.
 
یعنی اینها فهم عمیق داشتند، ولی تقوا نداشتند؟
عمیق نگویید، فهم و علم را بگویید؛ چون وقتی می‌گویید عمیق، بار ارزشی پیدا می‌کند! علامه محمد اقبال لاهوری می‌گوید: «ای که باشی در پی کسب علوم/ با تو گویم من پیام پیر روم/ علم را بر تن زنی ماری بود/ چون که بر دل می‌نهی یاری بود». امام هم در این زمینه می‌فرمایند: اگر یک قدم برای علم برداشتید، دو قدم برای تقوا و خودسازی بردارید. علم یک مرکب وحشی است که اگر مهارش نکنید، شما را به زمین می‌زند. خیلی از دزدها و جنایتکارها، آدم‌های متخصصی هستند. غرب و استعمار هم با علم پیش می‌آیند. در اسلام تکیه روی «والعاقبه للمتقین» است؛ یعنی متقین هستند که در نهایت، به هدایت راه پیدا می‌کنند.
 
غرب‌زدگی این افراد، براساس تبعیت کورکورانه از غرب بود یا در این میان علل و انگیزه‌های دیگری هم وجود داشت؟
تبعیت کورکورانه چند نوع است. غرب‌زده، غرب‌گرا، غرب‌خواه، غرب شیدا، غرب مزدور، غرب‌شناس! تبعیت و خودباختگی، گاهی به خاطر کسب منافع است، گاهی برای کسب قدرت و گاهی معلول شخصیت کاذب است. ممکن است فرد اصلا دنبال لذایذ دنیوی و پول هم نباشد، ولی همین که شهرت و جایگاه و موقعیت به او بدهند، برایش مهم است. در چنین شرایطی، علوم از جمله فلسفه و حقوق هم مثل شاخه‌های معرفتی دیگر، ابزار است و باید به آن نگاه ابزاری شود! آخرین کنسول آمریکا در شیراز، یک کتاب درباره عصر حافظ و شعر حافظ نوشته است! آیا تحیل او در این موضوع، مانند تحلیل‌های شهید آیت‌الله مطهری است؟ از این قماش زیاد داریم. مگر سیدحسن امامی، امام جمعه شاه، آدم بی‌سوادی بود؟ فقه و اصول می‌دانست و کتاب قانون می‌نوشت که هم با قانون غرب منطبق باشد، هم فقه اسلامی! هنوز بعضی از کتاب‌هایش هم تدریس می‌شوند. اما یک خانم فرنگی داشت و خودش هم وقتی به اروپا می‌رفت، کت و شلوار می‌پوشید و کراوات می‌زد! در 8 لژ فراماسونری هم شرکت داشت! آن علم چه شد؟ من و شما اگر 40 درصد علم او را می‌داشتیم، الان می‌توانستیم به این مملکت خدمات زیادی انجام بدهیم؛ در نتیجه علم بدون تعهد و تقوا زیان‌آور است.
مورد دیگری هم هست، اینکه استعمار دنبال آدم‌های بی‌عرضه تنبل نیست. استعمار دنبال نخبگان و خبرگان است؛ چون می‌خواهد در این مملکت بماند. مهاتما گاندی (Mohandas Karamchand Gandhi) دو نامه به سازمان ملل متحد ــ که آن موقع اسمش «سازمان ملل متفق» بود ــ می‌نویسد. او می‌گوید: «من از سرزمینی صحبت می‌کنم که بیش از هفتصدهزار روستا دارد که در روزگاری نه چندان دور، زندگی راحتی داشتند و عالی‌ترین صنعت را بلد بودند که دستگاه‌های مدرن امروز نمی‌توانند به آن خوبی بافندگی و کارهای تولیدی داشته باشند و خوشبخت هم بودند. از موقعی که پای استعمار ــ منظورش انگلستان است ــ به اینجا باز شد، از اینها مردمی بدبخت و فقیر و ذلیل ساخت که بیش از نیمی از سال را در بیکاری می‌گذرانند. از این مردم،‌ مردمی شرابخوار و هرزه به‌وجود آورد که وضعیت اسفباری دارند...». مسائل مختلفی را مطرح می‌کند که باید در این دو نامه خواند. استعمار نخبه‌ها را به کار می‌گیرد و کشورها را عقب نگه می‌دارد! ما قبل از اصلاحات ارضی، واردات گندم نداشتیم. نه گوشت، نه گندم و نه مواد غذایی دیگر را وارد نمی‌کردیم. بعد از اصلاحات ارضی، از سال 1342 واردات گندم از آمریکا شروع شد! از سال 1355، سالانه شش‌میلیون تن گندم از آمریکا وارد می‌کردیم! تخم‌مرغ و مرغ و جوجه و پرتقال از اسرائیل، گوشت یخ‌زده پانزده ساله و بیست‌ساله از استرالیا، گوشت تازه از فرانسه و... و در ازای اینها، روزی شش‌میلیون بشکه نفت می‌فروختیم! به جای اینکه خودمان تولید کنیم، و سوبسید بدهیم و آنها را ارزان به دست مردم برسانیم. جزیره خارک هم کاملا دراختیار آمریکایی‌ها بود و اصلا نمی‌دانستیم چقدر نفت از آنجا می‌برند! واقعا در آن دوران، مملکت ما مستعمره بود.
 
نقش استعماری انگلستان در دوران سلطنت پهلوی چگونه بود؟
دخالت استعماری انگلستان در این دوران، در دو مرحله اجرا شد: مرحله اول، با درگیر کردن ایران در جریان جنگ جهانی دوم و برکناری رضاخان و توافقی که برای بر سر کار آمدن محمدرضا ایجاد شد. مرحله دوم هم از 28 مرداد 1332، که با همکاری اینتلیجنت‌سرویس و سازمان سیا کودتا صورت گرفت، آغاز گردید؛ اگرچه در دوران روی کار آمدن پهلوی دوم، سلطه اصلی و قدرت غالب با آمریکاست و این کودتا به مدت 25 سال، ایران را تحت سلطه استعمار ایالات متحده آمریکا قرار می‌دهد.
 
قاسم تبریزی
 
با توجه به آنکه روی کار آمدن محمدرضا پهلوی به دست استعمارگران انجام شد، چرا در دوران بیماری و آوارگی‌اش او را همراهی نکردند؟
بله؛ محمدرضا توسط انگلیسی‌ها و در مرحله بعد آمریکایی‌ها روی کار آمد و در دوران سلطنتش حافظ منافع آن‌ها بود، اما بعد از پیروزی انقلاب، اگر آمریکایی‌ها او را به ملت ایران تحویل می‌دادند، ملک‌ حسین را چه می‌کردند؟ یا ملک فهد و ملک خالد و ملک حسن را چه می‌کردند؟ در مرحله اول، آمریکایی‌ها به محمدرضا پهلوی گفتند: تو را به امریکا می‌بریم، اما به مصر بردند! چون در اسناد هم هست که اگر محمدرضا به آمریکا می‌رفت، سر و صدا بر پا می‌شد! در واقع استعمارگران نوکرانشان را وزن و نسبت به آنها آینده‌نگری می‌کنند تا ببینند که چقدر برایشان می‌ارزد!
 
استعمارگران در مورد فیروزمیرزا هم همین رفتار را داشتند و در میانه راه او را رها کردند؛ این‌طور نیست؟
همین طور است. شما تصور می‌کنید نزد آنها جان یک فرد انگلیسی، به اندازه جان یک فرد ایرانی ارزش دارد؟ یا حتی جان صد نفر ایرانی برای آنها معادل جان یک شهروند انگلیسی است؟ البته آنها تلاش می‌کنند مزدوران خود را حفظ کنند، ولی گاهی مثل شیخ خزعل آنها را قربانی یک هدف بالاتر می‌کنند و گاهی هم افرادی مثل تقی‌زاده یا فروغی را حذف نمی کنند و نگه می‌دارند. بستگی به شرایط دارد. در واقع روش ماکیاولیِ غرب خاصه انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها، تحقیر ملل اسلامی و به‌ویژه ایران بود.
https://iichs.ir/vdcb.5b9urhb0fiupr.html
iichs.ir/vdcb.5b9urhb0fiupr.html
نام شما
آدرس ايميل شما